درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/04/26
كتاب الشهادات
جلسه:13
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اين مسائلى كه مرحوم محقق يا صاحب جواهر اينجا عنوان كردهاند مسائل ارزندهاى است مخصوصاً براى ما و اهميت دادن به اين مسائل براى ما خيلى لازم است كه اين مسائل سه تا مسئله بود:
1- يكى مسئله ترك مستحبات، اعراض از مستحبات عملاً، به عبارت ديگر استخفاف به مستحبات عملاً.
2- يكى هم كارهاى خلاف مروّت.
3- يكى هم گناهان صغيره
و اين سه مسئله يك مقدار بيشتر بايد واضح بشود باز شود. اما متأسفانه در باز شدن اين سه تا مسئله هم دردسر هست. لذا در مسئله اول و دوم فى الجمله گذشتيم. بحثى كه ديروز عنوان شد راجع به صغائر بود كه مسلم پيش اصحاب است كه كسى كه گناه كبيره بكند اين عادل نيست. مثلاً يك كسى غيبت مىكند تهمت مىزند شايعه پراكنى مىكند ديگران را مىكوبد خب مسلم پيش اصحاب است كه اينها گناه كبيره است، عادل نيست حالا يا اين كه اينها كاشف از اين است كه آن ملكه را ندارد يا لااقل اين كه اجتناب از كبائر ندارد، تفاوت ندارد خيلى. در باب عدالت هر كس هر چه بگويد مسلم است كه كسى كه غيبت مىكند اين عادل نيست حالا يا كاشف از اين است كه ملكه ندارد يا نه همين تقيد به ظواهر شرع را كه ندارد و گناه كبيره مىكند عادل نيست. چنانچه اگر اصرار بر صغائر داشته باشد آدم چشم وِلى است زبان وِلى است و از نظر اعمال يك آدم لاابالى است حالا ولو گناهان كبيره هم نمىكند اما گناهان صغيره در زندگيش هست حالا يا اصرار دارد مثلاً روى يك گناهى مثل اين كه العياذ باللَّه چشم چران است و به نامحرم نگاه مىكند يا اين كه به قول مرحوم محقق اصرار نيست اما هست در زندگيش گاهى فحش مىدهد گاهى نگاه به نامحرم مىكند و گاهى گناه صغيره ديگر اين هم اشكالى نيست كه اين عادل نيست حالا يا براى اين كه كاشف است از اين كه آن ملكه را ندارد يا نه تقيد به ظواهر شرع ندارد براى اين كه اصرار بر صغيره، كبيره است آن كه در زندگيش غالباً گناه صغيره مىكند كبيره است تقيد به اجتناب از كبائر ندارد بنابراين عادل نيست نه مىتواند امام جماعت بشود نه مىتواند قاضى بشود نه مىتواند شهادت بدهد .ديگر آن بالاترها مثل مرجعيت و رهبرى كه آن يك حساب جداگانهاى دارد و بايد يك مرتبه قدسيهاى داشته باشد لذا در اين بارهها اشكالى در مسئله نداريم يعنى يك فقيهى نيست كه بگويد اگر كسى اجتناب از كبائر ندارد اين عادل است يا كسى كه اصرار بر صغائر دارد اين عادل است نه معلوم است كه گناه كبيره است اصرار هم دو تا معنا دارد همين طور كه مرحوم محقق معنا مىكنند عالى معنا مىكنند مىگويند يك دفعه اصرار عرفى است به اين معنا كه مثال زدهاند مثل بعضى از جوانها البته نه شماها چشم چران است و اين اصرار روى اين كاردارد امروز فردا پس فردا هر وقتى كه دور )ميدان( دستش آمد. گاهى نه اين جورى نيست اغلب يعنى در زندگيش اين گناه هست چشم چرانى هست حالا اگرهر روز نباشد اما در زندگيش اين چشمچرانى، فحش دادن، صغائر در زندگيش هست ظاهراً اينجاها حرفى نداريم.
حرفى كه هست ديروز عنوان كرديم اين است كه اگركسى گناه صغيره مىكند توى زندگيش نيست اصرار نيست اما گاهى گناه صغيره مىكند اين دو صورت دارد: يكدفعه از دستش در مىرود اين گناه كبيره هم باشد ضرر به عدالتش نمىخورد مثلاً عصبانى مىشود يك غيبت مىكند اما بعدش هم عذر خواهى بعدش هم توجه، توبه و همان آه و ناله و زارى او دليل بر اين است كه اين ملكه عدالت داشته حالا از دستش در رفته اين گناه كبيرهاش هم طورى نيست يعنى ضرر به عدالت نمىزند همانجور كه در رسالههاى عمليه نوشته شده كه اگر يك دفعه از دستش در رفت و يك گناه كبيره كرد و فوراً توبه كرد اين كاشف از اين است كه آن ملكه را دارد معلوم هم هست اگر ملكه باشد ديگر به يك گناه نادراً آن ملكه از بين نمىرود اين هم كه بخواهيم بگوييم كاشف از اين است كه آن ملكه را ندارد نه، چون تقيد به ظواهر شرع دارد اين طورى نيست. خب در گناه كبيرهاش كه مىگوييم در گناه صغيرهاش به طريق اولى. اين آدم حسابى است اما حالا در خيابان برخورد كرد به اين وضع نكبت بار خيابان و بالاخره هوى و هوس و دلش او را برد به يك دختر مثلاً زيباى بزك كرده ونگاه شهوتآميز كرد ندرتاً اين آيا وضعش چيست؟ اين هم مرحوم محقق مىفرمايند طورى نيست ديگران هم فرمودهاند طورى نيست گناه است اما عدالت شكن نيست و چه خوب بود مرحوم محقق صاحب جواهراينجا راجع به گناه صغيره نمىگفتند و مطلقاً مىفرمودند و مىفرمودند كسى كه ملكه عدالت دارد كسى كه تقيد به ظواهر شرع دارد اگر از دستش در رفت و گناهى كرد كبيرةً كان او صغيرةً ضرر به عدالت نمىخورد. اين هم ظاهر حرفى نيست حرفى نيست از اين جهت حرف نيست كه ديروز مىگفتم كه اين آن حال را از بين نمىبرد آن تقيد را هم نمىشكند اگر كسى راستى تقيد به ظواهر شرع داشته باشد حالا هوى و هوس غلبه بر او پيدا بكند و يك گناه بكند اما فوراً پشيمان بشود عزم داشته باشدكه ديگر گناه نكند صغيره باشد كبيره باشد آن ملكه باقى است اين تقيد هم كاشف است. حالا ولو اين كه گاهى گناه داشته باشد خب اين هم ظاهراً حرفى نيست لذا اين كه مرحوم محقق در اينجا مىفرمايند اگرندرتاً باشد ضرر به عدالت نمىزند و بعد هم دليل مىآورد كه دليلش را نقل مىكنم، اين كارى به گناه صغيره هم ندارد گناه كبيرهاش هم همين است اگر هوى و هوس غضب حسد غلبه پيدا كرد بر اين كه يك نحو از خود بى خودى پيدا مىشود و اين گناه كرد خب اين هم كبيره باشد يا صغيره باشد ضرر به عدالت نمىزند اين هم تا اينجا كه اگر از دستش دربرود هوى و هوس غلبه بر او پيدا بكند اماآن ملكه باشد عرفاً آن تقيد به ظواهر شرع باشد اين بخواهيم بگوييم كه عادل نيست، نه حالااينجا مرحوم محقق در گناه صغيرهاش مىگويند فقهاء و من جمله در رسالهها راجع به گناه كبيرهاش هم مىگويند ديگر فرقى بين صغيره و كبيره نيست.
حرفى كه هست و خيلى دشوار است پذيرفتن آن اين است كه مرحوم محقق مىفرمايند اگرنادراً گناه صغيره بكند طورى نيست، صاحب جواهر مىفرمايد براى اين كه ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم مىگويند براى اين است. ما ديروز در اين اشكال داشتيم گفتيم 4 تا آيه داريم و اين 4 تا آيه هيچ كدام دلالت بر اين مطلب ندارد. اين راجع به حرف صاحب جواهر اما عرض كردم اين حرف صاحب جواهر مشهور هم هست. مشهور در ميان فقهاء است اين كه اگر كسى گناه كبيره نكند اصرار بر صغائر كه برمى گردد به گناه كبيره اگر گناه كبيره نداشته باشد وگناه صغيره داشته باشد گاهى، اصرار نه، گاهى، گفتند كه مثلاً وقتى نماز بخواند بعد از نماز اين نماز توبه است اين مىخواهد توبه بكند مىخواهد نكند بجاى توبه است كه معنايش اين جور مىشود كه اگر مثلاً عزم هم داشته باشد پشيمان نشد براى اين كه توبه اين است كه وقتى گناه را مىكند يك تلاطم درونى در او پيدا بشود پشيمان از گذشته خواه ناخواه عزم بر ترك در آينده اين معناى توبه است حالا اگراين پشيمان از گذشته نشد آينده عزم بر ترك نداشت آن نماز جاى توبه را مىگيرد. انّ الحسنات يذهبن السيئات ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم اين جور آيات لذا صاحب جواهر وقتى كه محقق مىفرمايد ندرتاً مىفرمايد به قاعده تكفير. يعنى گناه صغيره كه اصرار روى آن نيست و اين ندرتاً بجا مىآورد آن قاعده تكفير آن را از بين مىبرد ولو توبه هم نداشته باشد و ما گفتيم ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه دلالت ندارد ان الحسنات يذهبن السيئات هم نمىدانيم معنايش چيست حتى بعضى از روايات معنا كردهاند يعنى عزم بر گناه همان خطوراتى كه در روايات داريم اگر كسى تصميم گرفت گناه بكند يا گناه در دل كرد اين مغفور عنه است گفتند اين معنايش است حالااگر قول مشهور را گرفتيد و گفتيد اين سه چهار تا آيه به خوبى دلالت دارد يا روايات دلالت دارد كه اگرندرتاً كسى گناه بكند گناه صغيره براى اين كه اين گناه كبيره نكرده وقتى گناه كبيره نكرده ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم اما مرحوم محقق يك جمله دارند پذيرفتن اين جمله مشكل است مىفرمايند كه گناه كبيره عدالت را از بين مىبرد اصرار بر صغائر عدالت را از بين مىبرد اما گناه صغيره گاهى كه اصرار نباشد تا به كبيره برگردد گناه صغيره گاهى اين عدالت را از بين نمىبرد چرا؟ براى اين كه اگر بخواهيم بگوييم عدالت را از بين مىبرد حرج لازم مىآيد براى اين كه از اولياء اللَّه بايد باشد لذا لازم مىآيد كسى ديگر امام جماعت نتواند باشد قاضى نتواند بشود شاهد نتواند بشود و چون اين جورهاست قاعده حرج مىآيد مىگويد كه اين گناه صغيره عدالت را از بين نمىبرد و اين يك حرف خيلى سنگينى است كه انسان بتواند بپذيرد هم صغرايش هم كبرايش از نظر صغرى پذيرفتنش و آن اين كه ما بگوييم كسى كه گناه صغيره انجام بدهد اين عادل نيست اما قاعده حرج مىگويد تو عادل هستى لذا خيلى مشكل مىشود.
حرف مرحوم محقق و مشهور من جمله صاحب جواهر اين است كه اگر كسى گناه كبيره بكند از عدالت مىافتد. اگر هم اصرار بر صغائر داشته باشد چون كبيره است از عدالت مىافتد امااگر كسى گناه كبيره نكند يعنى اصرار بر صغائر هم نداشته باشد اما گاهى يك گناه مىكند اين از عدالت مىافتد يا نه؟ صاحب جواهر مىفرمايند نه به قاعده تكفير.
آن بحثى كه راجع به گناه كبيره كردم كه اينها اصلاً متعرض نشدند اين است كه هوى و هوس غلبه پيدا بكند و از نظر عرفى از خود بى خود بشود و يك گناه صغيره بكند مثل اين كه زنش در خانه خيلى بدى كرد يك فحش به او داد بعد هم پشيمان شد يك چنين چيزى و الاازدستش در برود معنايش اين نيست كه به حسب عادى مىتوانست گناه را نكند كرد نه، معنايش آن كه در رسالهها دارد تقريباً اختيار از دستش گرفته شد عرفاً حالا عقلاً هم نه عرفاً اين حالا يك گناه كرد اين را مىگوييم كبيره باشد يا صغيره باشد طورى نيست، طورى نيست به اين معنا كه براى اين كه فوراً پشيمان مىشود و فوراً توبه مىكند و ضرر به آن ملكه نمىزند ضرر به تقيد به ظواهر شرع هم نمىزند حالا اينها بحث نيست بحث ما اينجاست كه از دستش در نرفته راستى عمداً يك چشم چرانى كرد يك فحش داد از دستش هم در نرفته اما اين در زندگيش نيست گاهى است به اين مىگويند چرا به زنت فحش دادى يا به زن مىگويند چرا زبان درازى كردى چرا پرخاش گرى كردى؟ مىگويد اگر نكنم نمىتوانم سر جايش بنشانم. از دستش در نرفته راستى گناه صغيره مىكند و يك داعى هم روى آن است مراد ما اينجا اين است كه فقهاء مىگويند اين گناه است اصرار هم نيست اما از عدالت نمىافتد گناه است و از عدالت نمىافتد چرا؟ قاعده تكفير. چرا؟ ايشان مىفرمايند قاعده حرج، براى اين كه همه ما چنين هستيم كم است كسى كه چنين نباشد پس بنابراين اگر بخواهيم بگوييم اين گناه عدالت را از بين مىبرد لازم مىآيد حرج لازم مىآيد در مسجدها بسته بشود لازم مىآيد ديگر كسى شهادت نتواند بدهد لازم مىآيد كسى قاضى نتواند بشود عنوان ثانوى مىآيد و مىگويد اين گناه ولو گناه است اولاً و بالذات هم ضرر به عدالت مىزند اما ثانياً و بالعرض طورى نيست اين حرف محقق است خيلى پذيرفتنش مؤونه مىخواهد مرحوم محقق مىفرمايند و لا ريب فى زاولها بمواقعة الكبائر كالقتل و الزنا و اللواط و غصب الاموال المعصومه و نحوها مما علم من الشرع عظم معصيته، گناه كبيره را هم ايشان اين جورى معنا مىكند كه مما علم من الشرع عظم معصيته در قرآن يا در روايات به بزرگى ياد شده خب اين راجع به گناه كبيره. و كذا بمواقعة الصغائر مع الاصرار كه مرحوم صاحب جواهر مىفرمايند فعلاً بالاكثار منها بلا توبة فرض اينجاست كه توبه هم روى آن نمىكند.
اصرار دارد و اين توبه هم ندارد بعد سه چهار تا روايت نقل مىكند از اين كه اصرار بر صغائر عدالت را به هم مىزند محقق مىفرمايند كه مع الاصرار او فى الاغلب عرفاً اصرار نيست يعنى هر روز نيست اما غالباً هست در زندگيش آدم زبانوِلى است در خانه، در كوچهها آدم چشم چرانى است معمولاً ولو اصرار هم ندارد مثلاً دو روز نه يك روز آرى يك هفته نه يك روز آرى در زندگيش هست مىفرمايد اين هم اصرار بر صغائر است و از عدالت مىاندازد خب تا اينجاها حرفى نداريم.
حرفى كه هست اينجاست اما لو كان وقوعها فى الندرة اگر وقوع اين صغيره گاهى باشد - نه كبيره، صغيره گاهى اما لو كان وقوعها فى الندرة فقد قيل صاحب جواهر مىگويد بل هو المشهور لا يقدح اين ضرر به عدالت نمىزند و ان لم تعلم التوبة ولو اين كه توبه هم ازاين ندانيم يا راستى توبه نكرده باشد اين گاهى گناه بكند ولو توبه هم نكند پشيمان ازآن نشود عزم برترك در آينده نداشته باشد طورى نيست چرا؟ صاحب جواهر مىفرمايد لوقوعها مكفرة باجتناب الكبائر به قاعده ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم پس اين گاهى گناه صغيره كرده چون مكفر است ضرر به عدالت نمىزند. كه ديروز مىگفتم كه حالا بفرماييد قاعده تكفير داريم اين ضرر به عدالت نمىزند به چه دليل؟ يعنى اگر كسى گاهى چشم چران باشد توبه هم نكند بگوييد وقتى نماز مىخواند نماز، اين گناه را زائل مىكند ديگر يا در نامه عملش نوشته نمىشود تا 7 ساعت يا اگر هم نوشته شده زائل مىشود. خيلى خوب بگوييد اما اين عادل هست ديگر به چه دليل؟ براى اين كه اگر گناه بكند ديگر ما بخواهيم بگوييم كاشف از عدالت است تقيد به ظواهر شرع دارد گفتم اين دلالت ديگر مشكل است انسان بگويد تكفير درست اما عادل اين ديگر بحث ديگر است ممكن است تكفير باشد اما عدالت نباشد مثلاً مثل يك كسى كه ما عدالت را ملكه بدانيم يك آدم شرابخوار قمار باز لاتى ناگهان پاى منبر شما يك حالتى پيدا كرد و راستى توبه حقيقى كرد و تمام گناهانش هم از بين رفت و اين به يك ساعته راه صد ساله را رفت حالا اين عادل است يا نه؟ نه. براى اين كه اين تازه مىخواهد عدالت پيدا بكند براى اين كه عدالت به واسطه تقيد به ظواهر شرع پيدا مىشود همين جورى كه عدالت پيدا نمىشود ممكن است اين حرّبن يزيد رياحى بشود با آن گناه بزرگش اماعادل است يا نه؟ ديروز مىگفتيم اين مشكل است. حالا صاحب جواهر بالاخره با تمسك به قاعده تكفير مىگويد هم گناه صغيره گاهى هم گناهش آمرزيده است بدون توبه و هم عادل است. )آيا ملكه و حالت پيدا مىشود الا اين كه تقيد به ظواهر شرع بگوييد كه آن هم نمىشود يعنى مثلاً حر بن يزيد رياحى راه صد ساله را پيمود از شهداء هم شد اينها هيچ كدام شكى نيست اما اين تقيد به ظواهر شرع اين خيلى حرف مىخواهد عمر مىخواهد تا اين پيدا بشود ملكه عدالت خيلى كار مىخواهد تا پيدا بشود آن ممارست مىخواهد كار مىخواهد لذا يك انقلاب درونى هست اما ملكه پيدا شد يا نه؟ يعنى همان وقتى كه اين لات پاى منبر شما راستى توبه كرد دست از زنا و... برداشت و پشيمانى از گذشته و تصميم گرفت كه ديگر نكند پاى منبر شما يك چنين كسى پيدا شد شما مىتوانيد همان وقت توى محراب به او اقتدا كنى؟ تشويقاً اين كه اين آقا حالا راستى آدم شده مردم به او اقتدا كنند نمىشود گفت اين را مسلم نه.( حالا اين حرف مرحوم صاحب جواهر كه صاحب جواهر فرمودند اگر كسى گاهى گناه بكند قاعده تكفير مىگويد عادل است.
اما مرحوم محقق چيزديگر مىگويند مىفرمايند كه لعدم الانفكاك منها الا فى ما يعقل اين گناه صغيره گاهى اين براى همه است همه اين گناه صغيره را دارند الا ما يعقل نمىدانم يعنى چه؟ خب خيلى افراد را ما داريم كه اينها در سر حدّ عصمت هستند ما بگوييم همه اين گناه صغيره را دارند الا ما يعقل يعنى الشاذ كالنادر و النادر كالمعدوم لذا اين الا ما يعقل آن وقت مرحوم صاحب جواهر مىخواهد درستش بكند مىفرمايد لعدم الانفكاك منها الا ما يعقل فاشتراطه التزام للاشق ما ملتزم بشويم اين كه اين گناه اين را از عدالت مىاندازد لازم مىآيد حرج و چون لازم مىآيد حرج، حرج كه در دين نيست پس بايد بگوييم كه اين گناه ضرر به عدالت نمىزند مىروند روى عنوان ثانوى در حقيقت حرف محقق چه مىشود؟ اين است كه به عنوان اولى ضرر به عدالت مىزند به عنوان ثانوى ضرر به عدالت نمىزند چرا؟ براى اين كه همه ملاقى اين گناه صغيره گاهى را همه دارند للاشق را هم مرحوم صاحب جواهر مىفرمايد كه للاشق المنافى لقوله تعالى ما جعل عليكم فى الدين من حرج و اين ما جعل عليكم فى الدين من حرج مىگويد حرج نيست پس بنابراين گناه صغيره به عنوان ثانوى ضرر به عدالت نمىزند. )ايشان هم همين را مىگويند ايشان هم مىگويند كه همه ما گناه مىكنيم و براى اين كه در مسجدها بسته نشود چون در ميان عوام مشهور است و بعضى اوقات هم مىگويند آقا عدالتى كه از شما مىخواهند كه از ما نمىخواهند عدالت مراتب دارد امام جماعت يك جور بايد عادل باشد قاضى يك جورديگر مرجع جور ديگر رهبر جور ديگر مرحوم محقق هم همين را مىگويند مرحوم صاحب جواهر هم اين را ردّش نمىكنند( و خيلى زور مىگويد كه انسان بگويد گناه صغيره كه گاهى باشد گناه صغيره گاهى اين گناه است ضرر به عدالت مىزند اما قاعده حرج مىگويد ولو اين گناهكار است اما امام جماعت بشود ولو گناهكار است اما شاهد بشود!
)ايشان مىگويد كه قانون تسامح و تساهل را بياور جلو بگو اين گناهكار است و طورى نيست قاعده حرج هم نيست قانون تسامح و تساهل. قانون تسامح و تساهل مىگويد كه اين امام جماعت گاهى گناه مىكند طورى نيست نمىشود كه اين را گفت( بله آن قاعده تكفير صاحب جواهر بهترين حرفهاست كه آقايان هم همين را فرمودهاند. فرمودهاند كه قرآن مىفرمايد اگر گناه كبيره نداشته باشيد اصرار بر صغائر نداشته باشيد گاهى گناه بكنيد چون تكفير مىشود عادل هستى. اما ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم.
خوب بحثهايى است اگر توجه به آن داشته باشيد حالا نمىدانم اين را باز دنبال بكنيم يا فردا برويم سر مسائلى كه عنوان كردهاند. حالا باز مطالعه بكنيد اگر چيزى داشتيد به من بگوييد تا روى منبر براى فضلاء بگويم ببينيم به كجا مىرسد.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد