درس خارج فقه شهادات حضرت آیت الله مظاهری
85/04/19
كتاب الشهادات
جلسه:8
اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
شرط چهارم براى شاهد گفتهاند بايد عادل باشد.
اصل كلام اين كه بايد عادل باشد حرفى نيست هم قرآن دلالت دارد و هم روايات اهل بيتعليهم السلام.
قرآن در دو جا: يكى در باب وصيت يكى در باب طلاق مىفرمايد و استشهدوا ذوى عدل منكم.
و روايات هم فراوان من جمله آن صحيحه ابن ابى يعفور است كه اصل در كلام است و در آنجا عدالت شاهد مفروغ عنه گرفته شده، سؤال مىكند كه «بم تعرف عدالة الرجل حتى تقبل شهادته؟» مىدانسته كه شاهد بايد عادل باشد از حضرت سؤال مىكند كه عدالت چيست؟ «بم تعرف عدالة الرجل حتى تقبل شهادته؟» بنابراين در اصل كلام حرفى نيست در اين كه شاهد بايد عادل باشد .و در اسلام يك تعبدى هم هست كه اين تعبد در ميان عقلاء نيست عقلاء شاهد را مىگويند بايدعادل باشد اما عادل در گفتار يعنى بايد ثقه باشد همه عقلاء اين ثقه بودن در شاهد را شرط مىدانند اما شارع مقدس علاوه بر ثقه بودند در گفتار مىگويد كه بايد تقيد به ظواهر شرع داشته باشد در همين صحيحه ابن ابى يعفور مىفرمايد كه «تعرف بالستر و العفاف و اجتناب الكبائر» و بالاخره تا آخر كار كه صحيحه ابن ابى يعفور مىرود مىگويد كه عدالت غير از ثقه در گفتار است ثقه در افعال هم بايد باشد تقيد به ظواهر شرع بايد داشته باشد بايد نماز بخواند نماز اول وقت بخواند بايد واجباتش را بجا بياورد بايد اجتناب از گناه داشته باشد و اين يك زيادى است كه شارع مقدس به عرف مىگويد كه من در شاهد علاوه بر اين كه ثقه در گفتار مىخواهم ثقه در افعال هم مىخواهم. در اين باره هم ظاهراً اشكالى نيست يعنى يك كسى نگفته است اين كه اگر كسى راستى ثقه در گفتار است اما مثلاً غيبت مىكند تهمت مىزند دروغ مىگويد اجتناب از گناه ندارد مثلاً شرب خمر مىكند اين مىتواند شاهد باشد به قول صاحب جواهر روايات به اندازه تواتر در مسئله هست اين كه فاسق نبايد باشد اجتناب از همه گناهان بايد داشته باشد بنابراين مسئله اول ما اين شد كه شاهد بايد عادل باشد.
مسئله بعد ما هم اين شد كه اين شاهدى كه در ميان عقلاء است غير از آن شاهدى است كه در ميان اسلام است. عقلاء اگر كسى راستى راستگو باشد كه عدالت در گفتار به آن مىگويند.
پس بنابراين مسئله دوم هم اين شد كه علاوه بر اين كه بايد ثقه در گفتار باشد بايد تقيد به ظواهر شرع داشته باشد اهميت به واجبات همه همه، اجتناب از گناه، گناهان كبيره - حالا در گناه صغيره بعد صحبت مىكنيم - اين هم مسئله دوم. حرف نيست دربارهاش.
آن كه حرف دارد كه البته قبلاً مفصل گفته شده و اينجا به طور اشاره بايد ردّ بشويم اين است كه عدالت آيا ملكه است يا تقيد به ظواهر شرع؟
مشهور در ميان فقهاء مىگويند ملكه است و اين يك حالت خداترسى در عمق جانش است كه آن موجب مىشود اهميت به واجبات مىدهد همه، و اهميت به اجتناب از گناه مىدهد گناهان كبيره مثلاً، و بالاخره اين تقيد به ظواهر شرع از ملكهاى پيدا مىشود آن ملكه آن روح خداترسى آن نفس لوامه در درون آن موجب مىشود اين تقيد به ظواهر شرع داشته باشد. مشهور در ميان فقهاء همين است و چه قدماء و چه متوسطين و چه متأخرين اين را فرمودهاند. اما مثل اين كه محقق در اين جا مىخواهند بفرمايند كه اگراين تقيد به ظواهر شرع باشد كفايت مىكند كه مرحوم محقق همدانى هم در كتاب صلاة )مرحوم حاج آقا رضا( پافشارى دارند كه ملكه نمىخواهيم. همين مقدارى كه راستى اجتناب باشد ولو سختش است اما دروغ نمىگويد همين تقيد به ظواهر شرع. مثل اين كه مرحوم محقق اينجا همين را مىخواهند بگويند. مىفرمايند بايد عادل باشد براى اين كه به كسى كه متجاهر به فسق است اطمينان نيست و چون اطمينان نيست پس بايد عادل باشد خب اين معنايش چيست؟ اين كه اطمينان نيست به كسى كه متجاهر به فسق است يعنى مثلاً اگر ببينيم كه غيبت كردن مثل بعضى طلبهها تهمت زدن مثل بعضى از شما طلبهها برايشان خيلى آسان است ديگر اين عادل نيست چرا؟ چون متجاهر به فسق است. حالا متجاهر به فسق است چرا عادل نيست؟ براى اين كه اطمينان به كلامش نيست اين فرمايش مرحوم محقق را نمىشود درستش كرد اولاً خيلى افراد را ما سراغ داريم كه راستى ثقه هستند حاضر نيست يك روايتى را از امام صادقعليه السلام بى خود نقل بكند مثلاً در ميان ما طلبهها اين جورى است كه حاضر نيست يك مسئله از خودش بگويد و نسبت بدهد به مرجع تقليد، بگويد در رساله اين جور نوشته شده، اما همين تجاهر به فسق دارد يعنى غيبت مىكند تجاهر به فسق اين نيست كه شيشه شراب را دست بگيرد در بازار بخورد و بربر بكند، غيبت كردن ما طلبهها از آن بدتر است و ما در ميان مردم غيبت مىكنيم غيبت مىشنويم تهمت مىزنيم تهمت مىشنويم مثل اين كه آب مىخوريم لذا اين فرمايش ايشان كه مىفرمايند چون متجاهر به فسق است اطمينان به كلامش نيست ظاهراً درست نيست بعضى اوقات اطمينان به كلام هست اما متجاهر به فسق هم هست. طلبه را مىداند غيبت مىكند مىداند كارهاى بى جا مىكند اما از همين مسئله مىپرسد اطمينان به او دارد اين هم مسلم بى خودى اگرميليونها هم به او بدهند بدعت در دين نمىگذارد دروغ رسالهاى نمىگويد دروغ شرع نمىگويد از همين جهت هم ما رواياتى كه مثلاً سنى هستند اما ثقه هستند ثقه در گفتار عدالت در گفتار رواياتشان را قبول مىكنيم اين از اين طرف، از آن طرف هم اين كه اطمينان نيست به كسى كه متجاهر به فسق است حالا اگر متجاهر به فسق نيست اما گناه هم مىكند دروغ مىگويد خب اين هم مسلم اطمينان به اين آقا نيست براى اين كه مىدانيم دروغ مىگويد. نمىدانيم مراد مرحوم محقق چيست؟ سرتاپاى كلام درست نيست بايد بفرمايند كه عدالت در شاهد شرط است براى خاطر اين كه مثلاً صحيحه ابن ابى يعفور مىگويد چنانچه ديگران همه چه قدماء چه متأخرين عمده دليلشان همين صحيحه ابن ابى يعفور است و مىگويند كه شاهد بايد عادل باشد براى اين كه مفروغ عنه گرفته شده در روايات ما سؤالاً و جواباً من جمله همين صحيحه ابن ابى يعفور مىگويد «بم تعرف عدالة الرجل حتى تقبل شهادته؟» حضرت مىفرمايند كه تعرف بالستر و العفاف و اجتناب عن المحرمات يا و اجتناب عن الكبائر. لذا بسيارى تجاهر به فسق ندارند اما گناهكار هستند زياد هستند از آن طرف هم بسيارى متجاهر به فسق است اما حاضر نيست بدعت در دين بگذارد يا مسئله بى جا بگويد، يا شهادت ناحق بدهد 10 ميليون هم به او بدهند يك خانه به او بدهند از نظر خانه گرفتار است حسابى و به همه مقدسات جسارت مىكند اما همين كه خانه ندارد به او بگويند آقا يك خانه به تو مىدهيم بيا شهادت بده كه فلانى دزدى كرده خب مسلم نمىآيد ديگر لذا اين فرمايش مرحوم محقق را سر تا پا نمىشود درستش كرد چه در نظرشان بوده؟ نمىدانيم. اما آن كه ظاهر كلامشان است اين كه براى اين كه اطمينان به كلام متجاهر به فسق نيست پس عدالت در شاهد شرط است لذا ظاهراً مسئله صغرايش درست نيست كبرايش هم درست نيست. خب پس بنابراين حرف مرحوم محقق نه. اما اين كه عادل كيست؟ آن كه تقيد به ظواهر شرع داشته باشد اين حرف مرحوم محقق از آن فهميده مىشود مثل اين كه ايشان اين جورى هستند مرحوم حاج آقا رضا هم همين جورها است مىگويد تقيد به ظواهر شرع. اما مشهور مىگويند ملكه آنها چرا مىگويند ملكه؟ مىگويند براى اين كه عدالت يكى از صفات است مثل ساير صفات اگر مثلاً به كسى گفتى سخىّ است حالا اگراين سختش باشد كه خمس بدهد اما خمس مىدهد سختش باشد به مردم رسيدگى كند اما مىكند خب اين را سخىّ نمىگويند بله مىگويند اين كسى است كه خوب آدمى است. مثل تحلّم و حلم. حلم آن است كه راستى انسان يك حالتى دارد كه در مقابل حرفهاى نامربوط كارهاى نامربوط صبر دارد تحمل دارد اين را مىگويند حلم. تحلّم آن است كه آن حالت را ندارد اما و الكاظمين الغيظ است و در وقتى كه حرف نامربوطى مىشنود مثلاً از زنش يك حرف نامربوطى مىشود تحلم مىكند جواب نمىدهد خب اين تحلّم خوب است اما حلم نيست مثلاً عالم آن است كه ملكه علم داشته باشد اما خوب حالا بعضىها خوب مىتوانند يك منبر يك ساعته مثلاً يك نوارى از يك آقايى پياده شده پياده كرد و حسابى از اول تا آخر اين منبر را مىتواند تحويل بدهد تحويل هم مىدهد بعضى از اوقات حالااين را بگوييم عالم، نه. علم يك ملكه است به صرف اين كه بتواند 10تا منبر برود آن هم منبرهاى خيلى عالى گرفته شده از نوارهاى مثلاً علماى بزرگ خب اين را شما عالم نمىگوييد ديگر. همه صفات اين جورى است من جمله عدالت لذا صحيحه ابن ابى يعفور كه اول مىفرمايد «بالستر و العفاف» بعد مىفرمايد به اجتناب از گناه بعد مىفرمايد و الدلالة على آن ستر و عفاف اين است كه به واجباتش اهميت مىدهد و به ترك محرماتش هم اهميت مىدهد.
و ظاهراً يك امر عرفى باشد تعبد هم نيست يعنى اگر گفتند كه «و استشهدوا ذوى عدل منكم» اگر به او بگويند عدالت چيست؟ خب مىگويد اين عدالت ولو در گفتار مىگويد اما يك حالت يك حالتى در اين هست كه آن حالت باعث مىشود اين منبعث مىشود ديگر نماز را مىخواند به طور ناخودآگاه، يا گناه نمىكند به طور ناخوآگاه به عبارت ديگر تقواى مثبت دارد نه تقواى منفى و حرف مرحوم محقق را كه نمىدانيم چه مىخواهند بگويند اصلاً حرف متشابه است فرمايش مرحوم حاج آقا رضا هم من خيال مىكنم نزاع لفظى است براى خاطر اين كه آن ملكه را ما كه نمىتوانيم چشم ديدن ملكه را كه نداريم اگر بخواهيم آن ملكه را بدست بياوريم همين است كه در رسالهها نوشتهاند عادل آن است كه ملكهاى داشته باشد و حسن ظاهر كاشف از آن ملكه. يعنى وقتى كه با او نشست و برخاست كرديم و ديديم دروغ نمىگويد غيبت نمىكند تهمت نمىزند وقتى كه با او نشستيم ديديم تقيد به مال مردم دارد وقتى كه با او نشست و برخاست كرديم ديديم كه تقيد به عرض مردم دارد، به ناموس مردم دارد اين نشست و برخاستها اين كارهاى اين كاشف است ازملكه لذا مىگويند حسن ظاهر كاشف از ملكه راسخه.
مرحوم شيخ انصارى در كتاب عدالت مىگويد عدالت 14 مرتبه دارد ما مرتبه اولش را مىگوييم. عدالت مراتب دارد شيخ انصارى هم در عدالت در كتاب عدالتشان مىفرمايند داراى مراتب است آن مرتبه اولش را مىگوييم مرتبه اولش چيست؟ باعث بشود ما منبعث بشويم به اهميت به واجبات، و به اجتناب از محرمات اين مرتبه اولش است تا مىرسد مرتبه آخرش كه مقام عصمت است. اما اين را هم به شما بگويم مقام عصمت كه من بارها گفتهام اين نيست كه اين گناه نكنداين كه خب خيلىها گناه نمىكنند اولياء اللَّه كه گناه نمىكنند هيچ كس جرأت اين را ندارد در ميان ما بگويد حضرت اباالفضل گناه هم در زندگيش بوده يا حضرت زينب گناه هم داشته لذا معصوم اين نيست كه گناه نكند نه. معصوم آن است كه مختص به انبياء است كه مختص اوصياء است اين است كه خطا ندارد اشتباه ندارد شك و شبهه ندارد علاوه بر اين كه خطور گناه هم ندارد علاوه بر اين گناه فعلى گناه ظاهرى هم ندارد. ولى على كل حال اينها بحث ما نيست كه بگوييم عدالت مراتب دارد. اما آن كه مىخواهيم آن مرتبه اولش است كه اين تقيد به ظواهر شرع به خود بستگى نباشد و منبعث بشود از يك باعثى، باعث درونى مثل همه صفات همه فضايل حتى همه رذايل اين جورى است گاهى مثلاً ازدهانش درمىرود يك فحش مىدهد اما ملكه اين رذالت ملكه نيست برايش از همين جهت هم در رسالهها هست شماها هم مىگوييد كه اين آقا اگر از دهانش در رفت و بعد هم راستى پشيمان شد اين ضرر به آن ملكه نمىزند و آن ملكه هست. كى ملكه نيست؟
در وقتى كه بينيم غيبت روى غيبت، تهمت روى تهمت، شايعه روى شايعه العياذباللَّه مال مردم خوارى روى مال مردم خوارى آن وقت اين ملكه نيست لذا همه صفات فضايل و رذايل اينها درونى است اسمش را مىگذاريم ملكه اسمش را مىگذاريم حالت گاهى انسان يك حالتى دارد كه آن حالت موجب مىشود تقيد به ظواهر شرع دارد لذا من خيال هم مىكنم حرف مرحوم حاج آقا رضا يا حرف مرحوم محقق يك نزاع لفظى باشد نه نزاع معنوى همه ما يك چيزى مىخواهيم بگوييم و آن اين است كه عادل آن است كه يك حالتى دارد كه آن حالت موجب مىشود اين گناه نمىكند اين هم ظاهراً حرف ندارد سابقاً هم مفصل دربارهاش صحبت كرديم.
حرفى كه در مسئله هست دو سه تا حرف است كه مرحوم محقق اينجا متعرض شدهاند اما در اول كتاب قضاء متعرض نشدهاند اينجا هم آن مروت را متعرض نشدهاند جاهاى ديگر متعرض شدهاند لذا در اين كه عدالت شرط است هفت هشت ده جا كه در شرايع آمده مثل اين كه مرحوم محقق مقيد بودهاند يك مسئله تازهاى در آن اضافه بكنند. حالا اينجا يك مسئله تازهاى اضافه كردهاند اين مختص به شاهد نيست مربوط به عدالت است و آن اين است كه اگر كسى مستحب بجا نمىآورد و مىگويد كه مستحبات جايز است و نمىخواهم بجا بياورم نه نماز شب مىخواند نه نماز جماعت نه نماز اول وقت مىخواند نه اعانت به مردم و بالاخره مستحبات را عملاً بجا نمىآورد آيا اين عادل است يا نه؟ مرحوم محقق در شرايع مىگويند عادل است مگر برگردد به استخفاف سنت به استخفاف در اسلام مگر به آن برگردد و اما اگر به آن برنگردد مىگويند كه ضرر به عدالتش نمىزند همچنين مكروهات يك كسى مقيد است هر مكروهى جلو آمد بجا بياورد به عنوان كل مكروه جايز اين كل مكروه جايز از ما طلبهها در آمده است.
حالا اين مقيد است كه مرتب مكروه بجا بياورد آيا اين عادل است يا نه؟ مرحوم محقق مىفرمايند عادل است مگر اين كه برگردد به استخفاف در اسلام و الا تا برنگردد به استخفاف در دين اشكال ندارد. مرحوم صاحب جواهر هم تاييد مىكنند بعد حتى ردّ مرحوم محقق مىفرمايند آقا اگر برگردد به استخفاف كه اين كفر است آن بحث را نكن، و الا اگركسى برگردد به اينجا كه عملاً منكر نماز شب باشد خب اين كه برمى گردد به كفر، خب وقتى كه به اينجاها برنگردد اهانت بر نماز شب نباشد خب اين نماز شب خواندن برايش واجب است يا نه؟ نه. نمىخواهد بخواند نماز شب مقام محمود دارد اين مقام محمود را نمىخواهد بگيرد مثل خيلىها اين هم حرف مرحوم صاحب جواهر كه اگر مطالعه كرده باشيد تقريباً نصف صفحه، مرحوم صاحب جواهر تاييد مىكند حرف محقق را و ردّ مىكند مرحوم محقق را كه مىگويند الا ان يؤذن باستخفاف الاسلام باستخفاف السنة اين را هم رد مىكند مىگويد اين كه كفر است اين را نگو.
خدا رحمت كند مرحوم اشراقى را خيلى از نظر منبر بالا بود مرد موجهى هم بود البته نبايد روى منبر گفته باشد حالا ايشان روى منبر مىگفت، مىگفت من چون خودم نماز شب نمىخوانم هيچ وقت هم نمىگويم به مردم كه نماز شب بخوانيد چون كه اين آيه شريفه مىگويد كه چرا مىگوييد چيزى كه خود عمل نمىكنيد حالا نبايد ايشان بگويند شايد هم شوخى مىكردهاند على كل حال مرادم اينجاست خب اين پيش زن و بچهاش همه مىدانند نماز شب نمىخواند و پيش هم حجره همه مىدانند اين نماز شب نمىخواند يا مثلاً تنها چيز مىخورد اصلاً مقيد است كسى را راه ندهد مىخواهد در حجره تنها چيز بخورد اصلاً مىگويد حجره تنها گرفتهام براى اين كه تنها چيز بخورم.
يك مسئله ديگر هست شايد اين مسئله بتواند حرف را صاف بكند و آن اين است كه اين جور آدمها كاشفيت ملكه ندارند مثلاً فرض كنيد يك كسى اول وقت لب ايوان مدرسه نشسته دارد حرفهاى بى معنا مىزند دارد روزنامه مىخواند، جماعت به پاست اين در صحن مسجد با يك كسى گعده گرفته، و امثال اينها اينها ظاهراً كاشف از اين است كه اين ملكه راسخه ندارد اين ضرر به آن ملكه مىزند و الا حالا مثلاً حتى اين آيه شريفه فويل للمصلين الذينهم عن صلاتهم ساهون خب معنايش اين است كه سلب اسلام از او شده به حسب واقع و علاوه بر سلب اسلام هم مىگويد واى به اين، به كى؟ به آن كسى كه موقع نماز دارد ناهار مىخورد موقع نماز خواب است، غافل از نماز است خب قرآن خيلى مذمت دارد روى اين، يك كسى در وقت نماز غافل از نماز است خب مستحب است مىگويد حالا نمىخواهم بخوانم آخر وقت مىخوانم ساهون به معنا غافلون است يعنى در وقت نماز غافل از نماز است و الا اگر ساهون اين جور باشد يعنى واى به كسى كه در نماز سهو مىكند يكى از بزرگان يا روايت است مىگويد خوب است قرآن نگفته فويل للمصلين الذينهم فى صلاتهم ساهون اگر اين بود كه وامصيبتا يا بگويد فويل للمصلين الذينهم فى صلاتهم غافلون، يعنى از وقتى كه مىگويد اللَّه اكبر تا وقتى كه مىگويد السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته غافل از نماز است وِر وِر آن ملكه كار مىكند مثل همه ما خب شكيات داريم شك مىكند سهو مىكند لذا فويل للمصلين الذينهم عن صلاتهم ساهون اين را مىگويد كه اول وقت موقع نماز يك تلاطم درونى بايد دراين پيدا بشود اين تلاطم درونى پيدا نمىشود اين كاشف از اين است كه اين تقيد به ظواهر شرع ندارد اگر اين حرف من را بپسنديد خب رفع اشكال مىشود اگر نه حرف محقق، حرف صاحب جواهر اين است كه اگر كسى مقيد باشد همه مستحبات را تعجب اين است كه جميع هم دارد همه مكروهات را بجا بياورد طورى نيست چرا طورى نيست؟
كل مستحب يجوز تركه و كل مكروه يجوز فعله خدا گفته كاسه داغتر از آش كه بخواهيم بگوييم نمىشود.
اين انّ اللَّه يحب ان يؤخذ برخصه كه ايشان مىگويند يعنى آن كه خدا دوست دارد تو نماز شب نخوانى اين كه نيست معنايش وقت گذشت يك دو سه تا مسئله خوبى است اين دو سه تا مسئله را اجازه بدهيد يك قدرى بيشتر دربارهاش حرف بزنيم جواهر را هم خوب شما مطالعه بكنيد.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد