درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.
 در يک جلسۀ علني، از امام هادي سؤال کرد يابن رسول الله! در آيۀ شريفه (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)، مراد از اين «کَلِماتُ الله» چيست؟! حضرت فرمودند: «نحنُ کَلماتُ الله»؛ يعني اگر به واسطۀ درياها فضائل اهل بيت نوشته شود و دريا تمام شود و دوباره دريا پيدا شود، تا هفت مرتبه؛ و به واسطۀ آن درياها فضائل اهل بيت نوشته شود، آب دريا تمام مي‌شود، اما فضائل اهل بيت تمام شدني نيست.
 (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)
 نظير اين را از امام صادق و از امام باقر «سلام‌الله‌عليهم» داريم. «نحن والله الوسيله في القرآن»،‌«نحن والله الاسماء الحسني في القرآن»؛ در اينجا هم امام هادي «سلام‌الله‌عليه» مي‌فرمايد: «نحن والله کَلماتُ الله في القرآن».
 در همين جا يک تقاضا از همۀ شما داريم که راجع به اهل بيت، خيلي کار کنيد. اين کتابهايي که نوشته شده خيلي عالي و بالاست و خيلي زحمت براي آنها کشيده شده است؛ نظير احقاق الحق، عبقات، الغدير. اين «شبهاي پيشاور» انصافاً کتاب خوبي است و فارسي و قصه مانند هم هست. «المراجعات» کتاب مختصري است اما يک دنيا علم است و الحمدلله ما در ولايت خيلي مستغني هستيم. هم از نظر روايات شيعه و هم از نظر روايات سنّي.
 سنّيها هم راجع به اهل بيت خيلي کتاب نوشتند. در روز قيامت اگر سنّي بگويد من کتاب نوشتم و تو چرا ننوشتي، ما جواب نداريم. اين فضيلت بود.
 و اما از نظر اخلاق. آقا امام هادي مدت 20 سال در بغداد، يا تبعيد بودند و يا زندان بودند و يا زندانهاي با شکنجه و خيلي سخت بود، مخصوصاً در زمان متوکل. که اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه و در روايات ملاحم که بعد از اسلام و بني اميه و بني العباس را مي‌گويند؛ در ضمن آن مي‌گويند شقي ترين بني العباس، متوکل است. امام هادي زير نظر اين بوده است. اکنون يک اخلاق را که مي‌گويم و آن اينست که متوکل، فتح بن خاقان را وزير کرد. لذا بنا شد يک راهپيمايي کنند. متوکل و فتح بن خاقان سوار بر اسب و به جلو و همۀ مردم هم به دنبال آنها بودند. من جمله امام هادي را مجبور کرده بودند که در اين راهپيمايي شرکت کنند. يک شخصي مي‌گويد من در وسط راه خدمت ايشان عرض کردم که آقا! سزاوار نبود که شما را در اين جلسه بياورند. آقا فرمودند که من کمتر از ناقۀ صالح پيغمبر نيستم. مي‌گويد من اين جمله را براي يکي از بزرگان نقل کردم و او گفت متوکل سه روز بيشتر زنده نيست؛ و همينطور هم شد. منتصر پسر متوکل خدمت امام هادي «سلام‌الله‌عليه» آمد و گفت يارسول الله! وارد جلسه شدم و ديدم که جلسه توهين به زهرا «سلام‌الله‌عليها» است. اگر کسي توهين به حضرت زهرا کند، چه مي‌شود؟! حضرت فرمودند: قتلش واجب است. منتصر گفت من امشب پدرم را مي‌کشم. حضرت فرمودند تو نکش تا ديگري بکشد. منتصر گفت اگر من بکشم، اشکال دارد؟ حضرت فرمودند نه، اما عمرت کوتاه مي‌شود. و بالاخره ظاهراً‌در شب دوم منتصر با غلامانش به اطاقي که متوکل بود ريختند و متوکل و فتح بن خاقان را پاره پاره کردند.
 چيزي که مي‌خواهم برداشت کنم، اينست که از همۀ شما تقاضا دارم که در زبان و در عمل و گفتار و کردارتان، توهين به کسي نباشد. اولاً‌گناهش خيلي بزرگ است. توهين به يک مسلمان، جنگ با خداست. «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»، اين روايت صحيح‌السند است و در کافي شريف، چندين روايت آمده و همۀ روايتها هم صحيح‌السند است. اينکه اگر کسي به يک مسلمان اهانت کند، جنگ با خداست و گناهش خيلي بزرگ است. علاوه بر اينکه گناهش خيلي بزرگ است، مثل اينست که خدا قسم خورده است که آن توهين کننده را در همين دنيا کيفر دهد و عاقبتش به خير نشود.
 مثلاً يک طلبۀ مشهوري است و همه او را دوست دارند، اما يک دفعه در يک جلسۀ ناباب، آبرويش مي‌رود، و فکرش هم نمي‌کند که اين را از کجا خورده است. اما اين به خاطر توهيني است که به زنش کرده است و يا توهيني که پشت سر مراجع کرده و يا توهيني که روي منبر به علما و يا به ديگران کرده است. و اين براي من به تجربه اثبات شده است که توهين به ديگران، حال امام هادي «سلام‌الله‌عليه» باشد و يا مراجع باشند. در ذيل روايت «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»، سوال مي‌کند که اين ولي کيست؟ آيا خدا،‌ اولياء الله را اراده کرده است؟! امام صادق فرمودند: نه، مراد شيعۀ ماست، ولو گناهکار باشد. اگر کسي به يک شيعه ولو گناهکار، توهين کند؛ در رو باشد يا پشت سر باشد؛ مثل اينست که جنگ با خدا کرده است و جنگ با خدا هم پيروزي ندارد و عاقبت انسان هم بخير نمي‌شود.
 اينکه عاقبت بخير نمي‌شود. يک دفعه مثلاً يک توهين به خانمش يا به دختربزرگش در خانه مي‌کند و خيال مي‌کند که چيزي نيست؛ اما يک دفعه مي‌بيند که نفس آمد و ديگر برنگشت و اي کاش مرده بود، بلکه نيمه مرده مي‌شود و نصف بدنش فلج مي‌شود و به همين زن و دختر احتياج پيدا مي‌کند. و من از همۀ شما تقاضا دارم که کاري کنيد تا عاقبت بخير شويد و عاقبت بخير به اين معنا که ذلت بعد از عزت نبينيد و يا يک دفعه حال انحرافي پيدا نکنيد. براي اينکه خيلي از طلبه‌ها حال انحرافي پيدا مي‌کنند. من زياد سراغ داريم که چه تقدسها و بعد چه رذالتها. يک دفعه کارش به اينجا مي‌رسد که عليه ولايت کتاب مي‌نويسد.
 عاقبت بخيري يعني دم مرگ خدمت مولا اميرالمؤمنين،‌سرافراز باشيم. متوکل اين توهين جزئي را به امام هادي کرد و آقا امام هادي عصباني شدند و او را نفرين نکردند اما همين مقدار که گفتند من کمتر از ناقۀ صالح پيغمبر خدا نيستم، آنگاه دو سه روز بيشتر طول نکشيد که پاره پاره شد؛ و اين به تجربه اثبات شده است.
 و اما راجع به روايت. روايات خوبي از امام هادي هست. يکي از روايتها اينست که مي‌گويد امام هادي ملاقات ممنوع بود و اما بالاخره اجازۀ ملاقات گرفتم و به خدمت امام هادي در زندان رفتم. ديدم در اطاق تاريکي هستند و يک قبر هم در مقابل ايشان کندند و مي‌خواستند آقا را بترسانند و آقا در مقابل قبر ايستادند و نماز مي‌خوانند. مي‌گويد وقتي نماز آقا تمام شد، بغض مرا گرفت و بلند گريه کردم و حضرت مرا تسلّي دادند و فرمودند اينها چيزي نيست؛ اگر براي خدا باشد، هرچه باشد آسان است. اگر براي خدا باشد، مي‌رسد به آنجا که شما نمي‌توانيد مصائبي بزرگتر از مصائب حضرت زينب پيدا کنيد و حتي مصائبشان از مصائب امام حسين هم بالاتر است، اما در مجلس ابن زياد، وقتي ابن زياد جسارت کرد و گفت آيا ديدي که خدا با شما چه کرد؟ آنگاه حضرت زينب يک جمله دارند که به دنيا ارزش دارد. فرمود: «ما رأيت إلا جميلاً»؛ لذا امام هادي هم به اين شخص گفتند اگر کار براي خدا باشد، آسان است. مراد من اينجاست که آقا امام هادي فرمودند که چون عيادت مرا کردي، به من حقي پيدا کردي و من مي‌خواهم حق تو را ادا کنم. پس يک روايت از جدم رسول الله براي تو نقل مي‌کنم. جدّم رسول الله فرموده است: «الإيمان ما وقرته القلوب وصدقته الأعمال»، مؤمن کسي است که ايمان رسوخي دارد و در اثر عبادات،‌ايمان در دلش رسوخ کرده است و حق‌اليقين و عين اليقين براي او پيدا شده است، اما باز تمام نيست و عمل بايد تصديق آن ايمان را بکند. از همين جهت هم اگر کسي تا سرحد عشق امام هادي را دوست داشته باشد اما نماز نخواهد و يا کاهل نماز باشد، اين شخص منافق است. من از همۀ ائمۀ طاهرين روايت ديدم و اين روايت امام هادي يک تواتر از همۀ اهلبيت «سلام‌الله‌عليهم» است که ايمان سه رکن دارد. يکي اينکه تا سرحد عشق بايد اهل بيت را دوست داشته باشد، يکي هم اينکه شعار داشته باشد و «اشهد ان علياً ولي الله» او بلند باشد و در وقت عيد جشن باشد و در وقت مصائب،‌عزا باشد؛ يکي هم متابعت از اهل بيت،‌يعني عمل و تقيّد به ظواهر شرع.
 اگر عشق به ولايت نباشد، معلوم است که منافق است. اگر شعار نباشد،‌ اين هم جهود است و اگر عمل هم نباشد، نفاق است. از همين جهت هم روايات متواتري داريم براي کسانيکه تقيد به ظواهر شرع ندارند، که اينها منافق هستند. هم نفاق دارد و هم کفر دارد.
 أَرَأَيْتَ الَّذِي يُکَذِّبُ بِالدِّينِ «1» فَذلِکَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ «2» وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِينِ «3» فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ «4» الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ «5»
 
 واي به آن نامسلماني که در وقت نماز، غافل از نماز است. بعد هم باز تکرار مي‌کند که واي به نامسلماني که مي‌تواند خدمت به خلق خدا کند ولي نکند. لذا بايد به اين هم توجه داشته باشيم.
 شيعه الحمدلله تا سرحد عشق به علي و اولاد علي «سلام‌الله‌عليهم» محبت دارد و به اهل بيت محبت دارد. اين رذالتي که اين چند روز صهيونيسمها راجع به پيغمبر اکرم درآوردند، و همه مات و مبهوت بودند و الحمدلله همۀ ما تاسرحد عشق به اهل بيت محبت داريم و اين خيلي خوب و ارزنده است و اگر شبانه روز شکر اين را بکنيم، کم است. الحمدلله فقط ايران است که «اشهد ان علياً ولي الله» دارد. در جاهاي ولو اينکه شيعه هست اما در تقيه هستند و محدودند. الحمدالله از نظر شعار هم خوب هستيم. مخصوصاً در اصفهان که هميشه مجالس عزا و جشن هست. اما در يک جا لنگيم و آن در عمل است. الان مسجدها خاليست و اين با عشق به اهل بيت و با احترام به قرآن، نمي‌سازد. معمولاً ما اينقدر که به فکر زن و بچۀ خود هستيم، به فکر مردم نيستيم. معمولاً گناه هست و حتي مي‌رسد به آنجا که در شب پانزده شعبان، گناه مي‌کنيم. يک اهل دلي مي‌گفت به جشن رفتم و ديدم که چقدر بد است و بعد با يک ناراحتي آمدم و آقا امام زمان را ديدم که صورتشان سياه است. آقا گفتند من به جشنها رفتم تا سري بزنم و از بس کشيده به صورتم زدند، صورتم را سياه کردند. ما در اينجا کوتاهيم.
 از نظر عقيده بالا هستيم و از نظر شعار هم خوب هستيم و ايران نمره اول است و اين شکر دارد، اما از نظر عمل کوتاه هستيم؛ براي اينکه «صدقته» امام هادي نيست و من تقاضا دارم که اين را براي مردم بشکافيد و رواياتش را بخوانيد که اگر ما شيعه هستيم، شيعه بايد سه رکن داشته باشد؛ يکي عقيده و يکي هم زبان و شعار و يکي هم متابعت از اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم».
 اميدوارم اين عيد برايتان مبارک باشد. اميدوارم حضرت زهرا امروز يک عيدي خوبي به همۀ ما عنايت کند.
 والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته