درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

90/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.
 
 بحث امروز ما به تناسب ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، راجع به حضرت زهرا باشد. و امیدوارم یک رنگ اخلاقی هم داشته باشد تا با تناسب روز چهارشنبه هم تطابق کند.
 حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک خصوصیاتی دارند که این خصوصیات منحصر به فرد است. لاأقل راجع به غیر ائمۀ طاهرین و راجع به غیر اهل بیت منحصر به فرد است. مثلاً مثل قضیۀ مصحف، که این یک قضیهای است که ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) هم نداشتند. منحصر بوده به پیغمبر اکرم (ص) که از طرف خدا به واسطۀ جبرئیل، قرآن وحی شود و کاتب وحی امیرالمؤمنین (علیه السلام). اما سایر ائمۀ طاهرین، وحی به اینصورت نداشتند. اما ای مصحف فاطمه، از یک نظر بالاتر از قضیۀ پیغمبر اکرم (ص) است. برای اینکه در قضیۀ پیغمبر اکرم (ص) در بیست و سه سال قرآن شریف نازل شد. اما مصحف زهرا در دو سه ماه، و برای تعزیت هم بوده است. از طرف خدا، جبرئیل بر حضرت زهرا (س) نازل میشده و کاتب وحی هم حضرت علی (علیه السلام)، و تقریباً یک کتابی شده که الان در پیش آقا امام زمان است و از اسراری است که از امام حسن و امام حسین و یکی پس از دیگری تا الان که خدمت آقا امام زمان است. مگر این مصحف چیست؟ نمیدانیم برای اینکه قرآن خودش را معرفی میکند که من تبیان کل شیء هستم. به قول مرحوم حاجی سبزواری، قرآن یعنی کپی عالم وجود. و لارطبٍ و لایابسٍ الاّ فی کتاب المبین. پس کپیه عالم وجود است. همه چیز در قرآن هست و نمیشود چیزی در قرآن نباشد، و قطرهای از دریای علم این قرآن را ما میدانیم و دریایش هم نزد مبیّن قرآن یعنی اهل بیت (علیهم السلام) است. حال نمیدانیم این مصحف چیست که دیگر باید غیر قرآن باشد. حتی من حدس میزنم، این مصحف گفته شده و آورده شده برای اینکه قانون اساسی در زمان حکومت اهل بیت (علیهم السلام) باشد. خیال میکنم این را میپسندید. مثلاً الان در جمهوری اسلامی قرآن پشتوانه است. و قرآن پشتوانۀ حکومت اسلامی است. اما همین جمهوری اسلامی قانون اساسی دارد و انصافاً قانون اساسی خوبی است. و دنیا هم میگوید که جمهوری اسلامی قانون اساسی خوبی دارد. من خیال میکنم زمان اهل بیت (علیهم السلام) هم چنین باشد. عنوان پشتوانه باشد و قرآن ـ اهل بیت و اهل بیت ـ قرآن، اما محور زهرا (س) و قانون اساسی هم مصحف.
 ندیدم کسی بگوید اما اگر این حرف را بتوانیم جا بیندازیم، انصافاً یک حرف فوقالعاده بکر متینی است که هم مصحف زهرا را معنا کردیم و تفسیر کردیم که چیست و هم جایگاه زهرا را. بعضی از روایات هست که متأسفانه روی آنها کار نشده و روایت آنطور که دلمان میخواهد سند داشته باشد، سند ندارد اما یک واقعیت است. آقا امام زمان (عج) میفرمایند: فاطمة لی اسوة، در زمان ظهور و سرمشق زهراست. یا باز این جمله که: نحن حجج الله علی خلقه و فاطمه حجةٌ علینا. اینطور روایتها و این یک واقعیت است. اگر هم مثلاً از آیات و روایات دیگر بخواهیم استفاده کنیم، خوب استفاده میشود. مثلاً کوثر که مصداقش زهراست، در عالم ملکوت در آن قوس صعود اول، یک تجلی از طرف خداست. تجلی ذاتی با همۀ اسماء و صفات. این قوس صعودی، نزولی شد و زهرا به دنیا آمد. یک انسان کامل و یک انسانی کاملی که سرّ مستودع در آن نهفته است. اگر او در این دنیا نبود، سرّ مستؤدع و ظهور و قضیۀ حکومت اهل بیت (علیهم السلام) چندین میلیون سال و اینها نبود. این قوس نزولی زهرا و آیۀ قرآن، انا أعطیناک الکوثر. اما یک قوس صعودی دارد، محور قرآن و اهل بیت که روایت ثقلین دارد. انّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض. این دو کجا، محور زهرا. آن کوثری که در آنجا یک جرعهاش را کسی بخورد، اگر مریض است سالم میشود و اگر دیوانه و سفیه است عاقل میشود و اگر جاهل است عالم میشود و اگر زشت است، زیبا میشود و اگر پیر است جوان میشود و خلاصه یک انسان کامل میشود هم به حسب ظاهر و هم به حسب باطن. روایت اینکه زهرا اسوه و زهرا حجة الی حجج الله، اینها همه یک نوع معنا دارد و باید یک نوع معنا کرد. و این خصوصیاتی که برای زهراست، با این حرفها، حتی پدر و حتی شوهر و حتی اهل بیت علیهم السلام ندارند. روی این باید خیلی کار شود و ماها راجع به اهل بیت، انصافاً خیلی کم کار کردیم. مثلاً شما ببینید راجع به ولایت یک احقاق الحق و برای مردم عوام یک شبهای پیشاور و یک خدمت بزرگ مثل الغدیر، اما خیلی کار شده است. ما نباید بنازیم به المراجعات. ما نباید تکیه گاهمان الغدیر باشد، خیلی خوب است و در دوازده جلد الغدیر، الهام است و نه الهام بلکه به راستی یک عنایت خاصی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. در اول جلد ششم مرحوم علامه امینی میفرمایند که این جلد را که منتشر کردم از الازهر مصر، یکی از اساتید یک قطعه شعر در فضیلت من گفت. من برای او نوشتم که شعر را برای من نگو و برای اصل کاری بگو. طولی نکشید که یک شعر در وصف امیرالمؤمنین گفت. اما به من گفت من یک دختر فلج دارم و تو که از اولیای خدای هستی و امیرالمؤمنین به تو عنایت دارد و الهام دارد، از امیرالمؤمنین بخواه که این دختر من خوب شود، مرحوم علامه امینی میفرماید که رفتم حرم و اشعار آن سنّی و استاد دانشگاه را در مقابل امیرالمؤمنین خواندم. و گفتم آقا این به من رو زده و من هم خادم شما هستم. به خاطر الغدیر این دختر را شفا بده. میگوید به خانه آمدم و یک ساعت دو ساعت طول نکشیده بود که به من تلفن کرد و بچهام خوب شده و الان نشستیم سر سفره و بچهام سالم غذا میخورد. از امیرالمؤمنین تشکر بکن. این الغدیر است و زحمات الغدیر و یک پشتوانۀ حسابی برای ما، اما ما باید اقلاً ده برابر مثل الغدیر داشته باشیم. من دلم خیلی میسوزد و میبینم که در جمهوری اسلامی الحمدلله انتشارات خیلی خوب شده و باید بگوییم انتشارات دینی صد برابر شده و خیلی عالیست. اصفهان و مخصوصاً قم خیلی عالیست. اما متأسفانه کمیّت خیلی و کیفیت خیلی کم و محتوا خیلی کم است و این یک نقص فوقالعاده بزرگی برای ما است. همین انتشاراتی که چند روز قبل بود و این کارها انصافاً خیلی خوب است. پنج میلیون به بالا آمدند آنجا، حالا یا تماشا کردند و یا کتاب خریدند و ما چه چیز عرضه دادیم؟ ابتکار در عرضۀ ما خیلی کم بود. لذا با کمال شرمندگی، مقام معظم رهبری همین جمله را آنجا گفتند که الحمدلله انتشارات از نظر کمیّت خیلی خوب است اما از نظر کیفیت خیلی فاصله داریم. انصافاً چه حرفی خوبی است. ما طلبهها الحمدلله استعدادهایمان بالا رفته و روشنفکر شدیم و نویسنده شدیم و آنوقتها نویسنده کم بود. در زمان ما هم در زبان فارسی و هم عربی، نویسنده کم بود. خودمان را مسخره میکردیم و میگفتیم عربی ـ فارسی و جزوه عربی ـ فارسی مینوشتیم و خیلی خوب بود و جواهر میشد اما آن هم رفت و الحمدلله قلم های خوبی پیدا شده هم در فارسی و هم در عربی و حتی به زبانهای دیگر. باز الحمدلله یک شهرتی پیدا کرده است. اما یک چیز نیست و آن کیف است. ما دوش به دوش کمیّت باید کیفیت داشته باشیم و نداریم و نیست و این تقصیر ماست. پروردگار عالم عنایت کرده و فرصت جلو آمده و فرصتها همه رفته در کمیّت. مثلاً میبینم که هفت ـ هشت ده جلد کتاب برای من از قم داده میشود من در مقابل این هفت هشت ده جلد کتاب خوشحال میشود و بعد میبرم مطالعه میکنم و میبینم خیلی از این جوال به آن جوال و آن جوال به این جوال و گاهی هم هیچ. پنج شش جلد کتاب و آنهم جوان و قلم عالی و آنهم روشنفکر و میتواند فکر خوب بکند اما چون سواد ندارد هیچ چیز. ما افت علم داریم و یکی از مصائب ما اینست که همه جا افت علم داریم. و این افت علم یک مفاسد عجیبی را جلو آورده و من جمله همین که فرصتها و نعمتها مثل روشن بودن فکر و مثل انتخاب و مثل دلسوزی برای اسلام عزیز و این نعمتها که زیاد در میان ما طلبهها و مخصوصاً در میان جوانها پیدا شده است، اما این نعمتها هدر میرود. تبذیر میشود. همین اصفهان که ما آمدیم اصفهان برای همین و نشده که یک سال مثل صاحب جواهرها و امثال اینها در آن زمانها و این کتابها که ما الان داریم که آنها خیلی در مضیقه بودند و اصلاً تک کاری میکردند و نمیشد که چند نفر با هم کار کنند، اما ناگهان دیدیم که جواهر در میان طلبهها بیرون میآمد. این مرحوم شهید دوم پنجاه و چهار سال بیشتر عمر نکرده و در مضیقۀ عجیبی بوده و بالاخره گرفتند و سرش را بریدند برای تشیع، و من نمیدانم چه اندازه درست شود و همینطور است که حتی دربارهاش نوشتند که به هیزم کشی میرفته و شبها میرفته که کسی او را نبیند برای اینکه بتواند زن و بچهاش را اداره کند. در این مضیقۀ مادی و مضیقۀ فردی و مضیقۀ تقیهای، اما ناگهان میبینیم که مسالک را تحویل جامعه داد. میبینیم یکی از مدارک و پشتوانۀ مهم صاحب جواهر در جواهر، مسالک شهید دوم شده است. همچنین مابقی. افت علم نبود و لذا وقتی بسنجیم طلبههای زمان امام صادق (ع) را که انصافاً خیلی زحمت کشیدند، چهارصد کتاب نوشتند (اصول اربعه معه) و ما هرچه داریم از طلبههای امام صادق داریم، در آن مضیقهها که یکی از طلبههای امام صادق (ع) را محکوم کردند و اموالش را مصادره و بعد به بیست و یک هزار تازیانه به تناوب محکوم شد. هفت سال به زندان محکوم شده بود و در این هفت سال بیست و یک هزار تازیانه. اما همین ابن ابی عمیر را میبینیم که خیلی کار کرده و چندین جلد کتاب روایی دارد. اما روایت بوده و کم کم رسید به دست مثل مرحوم مفیدها و شیخ طوسیها و کلینیها و بالاخره همان چهارکتاب، اصول اربعه برای ما شد. بعد هم میبینیم آمد در ما طلبهها و کم کم محققها و علامهها و شهیدها و امثال اینها پیدا شدن و این کتابهای زیربنایی، که این کتابهای ما را عامه ندارند. این کتابهای ما را هم از نظر روایی و هم از نظر تحقیق، عامه ندارند. عامه را میبینید که شش تا کتاب دارند به نام سنن ستّه که این سنن ستّه صدِ هشتاد بلکه بیشتر این روایتها مرسله است. مثلاً ابی حریره عن النبی علیه السلام و امثال اینها. اما ما که اینطور نیستیم. ما کافی داریم، کافٍ لشیعتنا. ما تهذیب داریم و استبصار داریم و ما، من لا یحضره الفقیه داریم و روی اینها مستحکم کار شد و بعد هم این تحقیقها آمد که سنّی ندارد. سنّی از نظر کمیت خیلی بالاست اما سنّی کیف ندارد. سنّی کجا شرایع دارد و کجا کتابهای علامه حلی، تذکره دارد و کجا ذکرا و مسالک دارد و کجا سنّیها جواهر دارد. چه کسی این کارها را کرده؟ ما طلبه ها. اما تازه و تازه به معنای مثلاً چهل پنجاه سال به بعد افت علم داشتیم و یا توقف بوده و یا افت علم و تقصیر شما طلبههاست. ما باید سال یک دوره جواهر جدید تحویل جامعه بدهیم. مخصوصاً فقه ما که ریشه دار است و شجرۀ طیبۀ قرآن است. و حسابی میشود این شجرۀ طیبۀ قرآن، أَصْلُهاثابِتٌوَفَرْعُهافِيالسَّماءِتُؤْتِيأُكُلَهاكُلَّحِينٍبِإِذْنِرَبِّها(سوره مبارکه ابراهیم، آیات 24-25). به جان خودشان قسم، فقه ما، کار ما طلبهها شجرۀ طیبۀ قرآن است و شک نکنید. اما این شجرۀ طیبۀ قرآن را میبینیم که شاخههایش خوب میوه نمیدهد. افت علم است. میبینیم که از نظر اخلاق و از نظر اعتقادات و از نظر احکام ، ما حسابی افت داشتیم و بعضی اوقات در همین کتابها انسان یک چیزهایی میبیند که مات میشود که میشود یک طلبه اینطور حرف بزند و اینطور جلو برود اما وقتی علم نبود روشنگری بود، استعداد بود، قلم خوب بود، نه فقط کمّ زیاد و کیف کم و دیگر به جاهایی میرسد که بعضی اوقات یک هفواتی و یک اشتباهات بزرگ بزرگی، حتی بزرگان را هم زیر سؤال میبرد. در همۀ اینها ما تقصیر داریم و به شما هم بگویم که اینها ذنبٌ لایغفر است و نمیشود در روز قیامت صاحب جواهر را راضی کرد. صاحب جواهر میگوید آقای طلبه من یک خانه داشتم پنجاه متر و این خانۀ من دو تا اتاق داشت و یک اتاق برای زن و بچهام بود و یک اتاق برای من بود. در آن هوای شصت درجه من مینشستم و جواهر مینوشتم و نذر کرده بودم عرفه کربلا باشم و واجب الحج نشوم برای اینکه اگر واجب الحج میشدم جواهرم کم میشد و نذر کرده بودم که مکه نروم. به اندازهای که پسرم مُرد و عصای دستم بود و همین یک پسر را داشتم، اما نشستم سر جنازهاش و جواهر نوشتم و ثوابش را دادم به پسرم. من این بودم و توانستم تکی، بدون اینترنت و بدون وسائل و بدون این کمکهای مالی و اینها، به تنهایی جواهر بنویسم. چهل جلد جواهر در یک عمر شصت و چهار ساله. شما چه کردید و شما این جواهر مرا چه کردید؟ تو که طلبه هستی تا حالا یک دوره جواهر مرا مطالعه کردی. معلوم است طلبهای که جواهر مطالعه نکند و بخواهند مرجع تقلید بشود و رساله بنویسد و حرف بزند چه چیز از او در میآید. مرحوم سیّد صاحب عروه میفرماید من هفت مرتبه، هفت دوره جواهر مطالعه کردم. ما تقصیر داریم. این از فقهمان، در اعتقاداتمان هم همین است. این اعتقادات محکم و مستحکم. آقا قضیۀ غدیر خم را مگر میشود کسی در آن سُک بکند. بله میتوانند سُک در آن بکنند و بگویند مسلّم پیغمبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین را به ولایت منصوب کرد، بلااشکال و همه هم سه روز بیعت کردند و من جمله اولین کسی که بیعت کرد عمر بود. دخٍ دخٍ دکّ یا اباالحسن ؟؟؟ مولا بمولاه کل مؤمنٍ بمؤمناً. میگوییم اگر چنین است، پس چرا علی (علیه السلام) عقب رفت. میگوید پیغمبر اکرم (ص) اشتباه کرد. خوب ما این هستیم. آن سنّی است و ما شیعه. آن اعتقادات ماست و این هم اعتقادات او. همه همین است اگر انسان برود در اعتقادات سنّی برود، میبیند همین است که پیغمبر اشتباه کرد. به سنّی میگوییم آن پیغمبری که اشتباه کند را ما برای تو میگذاریم و آن پیغمبر را ما قبول نداریم. ما اعتقادات محکم و مستحکم داریم. ما باید این اعتقادات را شجرۀ طیبۀ قرآن بکنیم. ما اخلاق داریم و زیربنای اخلاقی ما خیلی مهم است و زیربنای اخلاقی ما زهراست با آن زهدش و زهراست با آن عفتش و بالاخره زیربنای اخلاق ما این روایاتی است که علامۀ مجلسی (رضون الله تعالی علیه) توانسته این کار اساسی را بکند و علامه مجلسی بحار را به ما داده تا در این دریای بحار، خوب را از بد و بد را از خوب تمیز دهیم آنهم لُجنهای نه فردی. هرسال بحار داشته باشیم. نمیدانم چرا ما طلبهها گم شدیم و نمیدانم چرا ما سرگردان شدیم. یک جمله بگویم و چرایش هم معلوم میشود. این مرحوم آقا باقر بهبهانی که ما اگر اصول دادیم مرهون ایشان است و خیلی خوب کار کرده اما همین آقا باقر بهبهانی وظیفه دید که یک مدتی بیاید به بهبهان. یک مدتی آنجا بود و او را نپذیرفتند و آمد به اصفهان و در اصفهان هم یک مدتی در زمان صفوی توانست شیعه را ریشه دار بکند. از کسانی که مثل شیخ بهایی خیلی برای تشیع کار کرد، همین بهی بهبهانی بود. باز دیدیم که اصفهانیها هم او را نپذیرفتند و رفت کرمانشاه و در آنجا یک مقداری کار کرد و زمینۀ تشیع درست کرد و بعد رفت به کربلا و حوزه تشکیل داد و آن قضیۀ اخباریگری صاحب حدائق جلو آمد و بالاخره آقا باقر بهبهانی مؤسس اصول شد. و این آقا باقر بهبهانی انصافاً هم از نظر اخلاق و هم از نظر اعتقادات و هم از نظر فقه، خیلی بالا بوده و یک کتاب دارد به نام فواید حائریه که کتاب فارسی هم شده و خوب کتابی است، در ضمن این کتاب به ما طلبهها توصیه میکند که ای طلبهها مواظب باشید اگر میخواهید به جایی برسید از روح فتوح فقها استمداد کنید و بر سر قبر آنها بروید و برایشان قرآن بخوانید و همیشه به یادشان باشید، برای اینکه اینها خیلی به تشیّع خدمت کردند. و بعد میفرماید ای طلبهها مواظب باشید یک دفعه پشت سر مراجع و پشت سر علما و فقهاء حرف نزنید که اگر حرف زدید غیبت و تهمتی است و خدا دست عنایتش را از سرت برمیدارد و میروی در وادی تیه یعنی یک درۀ سرگردان که نه اول دارد و نه آخر و نه وسط دارد و چه کنم و چه کنم و چرا چنین شد و میگوید در این عالم تیح میمانی تا بمیری. نمیخواستم اینطور حرف بزنم. امروز میخواستم یک مقداری دربارۀ زهد زهرا حرف بزنم، آنچه جایش در میان همه و حتی ما طلبهها خالی است.
 خدا را قسم میدهم به حق حضرت زهرا که آنچه گفتم مورد رضایت امام زمان برای من و برای شما باشد. ان شاء الله.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمد