درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

90/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.
 
 یک روایتی در کافی است، جلد دو صفحۀ سیصد و بیست و پنج که مرحوم کلینی نظیرش را در جلد دوم به صورتهای دیگر نقل میکنند، اما این روایت چون پروردگار عالم خیلی به آن اهمیت داده است من روایت را نوشتم و الاّ نظیرش در همین کافی شریف زیاد است.
 عن أبی جعفر علیه السّلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله: قال الله تعالی: و عزّتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و عُلوّی و نوری لا یوثرُ عبدٌهواه علی هوای الاّ شتتتُ علیه أمره و لبستُ علیه دنیا و شغلتُ قلبه منها و لم أوتیه منها الاّ ما قدّرتُ له.
 روایت خیلی تأکید دارد، یک تأکیدش امام باقر، ولایت از نبوت نقل کردند، قال رسول الله صلی الله علیه و آله، تأکید بعد هم پیغمبر اکرم از خدا نقل کردند و از قدسیات است. تأکیدش بعد هم قسمهای خداست. که همۀ این قسمها یعنی تأکید. این قسمهایی که در قرآن هست همه تأکید است مثل سورۀ والشمس که یازده تا قسم دارد یعنی یازده تا تأکید دارد. لذا پروردگار عالم یکی به عزت و جلالش قسم خورده و یکی به عظمتش قسم خورده و به کبریائی و جبروتش قسم خورده و به نور مطلقۀ خود که مظهر خلقت است قسم خورده و به علو و مقامش قسم خورده. و عزتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و عُلوّی و نوریلایوثر عبد هواه علی هوای. که انسان هوی و هوسی شود به جای اینکه متابعت از خدا کند از هوا و هوس متابعت کند. و دیگر تفاوت هم نمیکند گناه باشد یا غیر گناه. انسان تابع هوا و هوس باشد. هوا و هوس حاکم در زندگی او باشد. انسان اگر این باشد که به جای اینکه خدا حاکم در زندگیش باشد و به جای اینکه همه را محضر خدا و خود را در محضر خدا ببیند و ادب حضور مراعات شود و مقام تسلیم برای او پیدا شود، به قول روایات ما کالمیّت بین یدی الغسال. به جای اینکه اینطور باشد کالمیّت بین یدی الغسالدر هوا و هوس. اگر اینطور شد میفرماید سه درد بی درمان به او میدهم و این الاّ شَتّتُ علیه أمرهرا دو جور میشود خواند یکی غائب و یکی مخاطب. یکی الاّ شتَتُ علیه أمره لبستُ علیه دنیا و شغلتُ قلبه یا میشود غائب خواند الاّ شتتَ علیه أمره لبست علیه دنیا و شغلت قلبه بها ولی با آن تأکیدات میخواهد تأکید بعدش هم باشد یعنی خود این کلمۀ الاّ شتّتُ، لبستُ و شغلتُ اگرمغائب باشد یعنی اعمال خودش و یعنی آن هوا و هوس او را بدبخت میکند اما اگر این را متکلم خواندید، شتّتُ، یک تأکید دیگر روی کار میآید و اینکه مورد قهر خدا. شتّتُ علیه امره یعنی پروردگار عالم با آن قهری که دارد شتّتُ علیه امره لبستُ علیه دنیا و شغلتُ قلبه بها و به عبارت دیگر این مظهر قهر خدا میشود. و اول مصیبتش که خدا میدهد اینکه کارش پراکنده میشود. یک دنیای گره کوری و هرچه گره را باز میکند باز هم گره هست بلکه یک گرۀ دیگر روی کار میآید و دیدیدم که بعضیها به راستی در زندگی گم هستند و نمیداند چه کند و کار او گره دار است و کار او پراکنده است و جمع و جور نیست که در روایات دیگر دارد که من أصبح و کان همّهُ الدنیا شتّتَ الله أمره، آنجا هم نسبت به خدا داده شده است، و من أصبح و همّهُ الآخره أصلح الله أمر دنیا و آخرته. این جملۀ الاّ شتّتَ علیه یا شتّتُ علیه امره در روایات ما من جمله مرحوم کلینی در کافی چند تا روایت آورده. گاهی اینطور است که انسان کارش جمع و جور است و پراکنده نیست اما بعضی اوقات به قول عوام هرچه میزند نمیشود. آن وقتها من شنیدم که وقتی میخواستند به یک کسی نفرین کنند میگفتند الهی آب بدود و نان بدود و تو به دنبالش. این معنای شتّتُ علیه امرهبعضی اوقات انسان اینطور است. خواهشها میدود و این هم به دنبالش و بالاخره هم نمیرسد. که در روایات دیگر دارد آمال و آرزو لاینقطع عنه أبدا، میشود یک آدم هوسی و یک آدم آمال و آرزویی و آمال و آرزویی مربوط به دنیا و شبانه روز مثل کرم ابریشم در آمال و آرزویش میدمد تا خفه شود. و خدا نکند کسی مظهر قهر خدا شود در اینکه شتّتَ الله امره. خیلیها را دیدیم که اینطور است که شبانه روز در هوا و هوس مثل کرم ابریشم در خود میتند. به راستی من دیدم و حتماً شماها هم دیدید، یک مثالی هست که نمیدانم واقعیت دارد یا نه. یک کسی یک کوزۀ روغن داشت، من اینرا در گلستان سعدی دیدم و هست اما به راستی دیدم که بعضی اوقات انسان اینطور است. یک کوزۀ روغن روی سرش بود و در اطاق کسی نبود، آمال و آرزو این را گرفت و گفت فردا این کوزۀ روغن را میفروشم و یک گوسفند میخرم و گوسفند را کم کم گله میکنم و گفت از سود این گله، اسبی درست میکنم و زنی میگیرم و تشریفاتی درست میکنم و نوکر میگیرم و اگر این نوکر تخلف کرد با این عصا در سرش میزنم و آن آمال و آرزو مجسّم شد و عصا را بلند کرد که در سر نوکر بزند، زد به همان کوزۀ روغن و کوزۀ روغن شکست و ریخت روی سرش. همه به باد رفت. دیدیم بعضی اوقات انسان وقتی که خدا را نداشته باشد، شتّتَ الله أمره. میشود یک آدم هوسی و میشود یک آدم آمال و آرزویی و سرتا پایش و فکرش آمال و آرزوهای بیجایی که حتماً به آنها نمیرسد و اگر نبود برای این جملۀ لایوثر عبد هواه علی هوای اگر مصیبت نبود به غیر همین الاّ شتّتُ أمره کفایت میکرد.مرحوم آقامیرزا جواد آقای تبریزی که خدا رحمتش کند یک روایتی نقل میکند من أصبح و کان همه الدنیا فلیس من الله فی شیء و أربع قلبه أربع خصال و ایشان همین جا گیر میکند و میگوید اگر چیزی نداشته باشیم به غیر اینکه فلیس من الله فی شیء، خدا به او اعتنا ندارد دیگر بس بود برای بدبختیاش. جملۀ خیلی خوبی است از آقا میرزا جواد آقا. انسان برسد به جایی که خدا کارش را جمع و جور کند و جمع و جور کند یعنی به او توفیق دهد و به جای اینکه خدا به او توفیق دهد خذلان میدهد و خذلان چیست؟ شتّت الله علیه أمره. به جای اینکه خدا در زندگیش حکمفرما باشد، هوا و هوس در زندگیش حکمفرماست. دیگر نگاهش، شنیدنش و گفتارش و همه و همه تابع دلش و دلش پر از آمال و آرزو و پر از هوا و هوس. و به جای اینکه در دل خدا باشد و آن خدا حکمفرما در زندگی باشد، هوا و هوس حکمفرماست. و دیدیم بعضی اوقات حتی خود ما، میبینیم آمال و آرزوها و هوا و هوسها روی ما حسابی کار میکند و این روایت میگوید اگر کسی هوا و هواس روی او کار کند، مظهر قهر خدا میشود و مظهر قهر خدا چیست؟ شتّتُ علیه أمره. به قول آمیرزا جواد تبریزی، همین قدر که خدا را رها کرده و هوا و هوس را گرفته همین مقدار بس است ولو شتّتُ علیه أمره هم نباشد. همین که به جای خدا، هوا و هوس را گرفته همین مقدار بس است تا بدبخت باشد و معلوم است که کسی که خدا را ندارد خیلی بدبخت است. چه فرد باشد چه خانواده و چه اجتماع، دیگر میرسد به آنجا که، چند روز قبل از آمریکا یک خانمی به من تلفن کرد و این خانم خیلی بالا بود از نظر خودسازی و تقوا و به آمریکا رفت. میگفت هرچه میبینم اینجا حرف اول را شهوت جنسی میزند. خوب برای اینکه آمریکا نابود است همین مقدار بس است. نمیخواستم به آن خانم بگویم و به شما میگویم که متأسفانه الان در ایران ما حرف اول را شهوت میزند. این فساد اخلاقی، این دخترها و پسرها شبانه روز در هوا و هوس میلولند. خدا لعنت خدا این موبایلها را که چه مصیبتی شده و برای ما هم مصیبت شده. دو سه سال قبل که موبایل نبود چه اشکال داشت برای ما طلبهها. خدا لعنت کند این موبایلها را که چه مصیبتی شده. این موبایل دخترها و پسرها را بُرد. یعنی هوا و هوس مسلط شده بر سر این دختر و حرف اول را شهوت میزند. نروید به آمریکا و غرب بلکه بیایید در همین ایران، میبینید که حر اول را فساد اخلاقی میزند. الحمدلله نمیدانید. من با این سایتها و تلفنها و افرادی که با من درد و دل میکنند، نمیدانید که چه اوضاعی است. دیروز آمده بود و میگفت دختر من خیلی خوب بود اما وای بر این موبایلها و او را نامزد کردیم و یک داماد خیلی خوب. اما داماد گفت این دختر شما رفیق دارد. ما گفتیم این حرفها را نگو و این حرفها که میزنی چیست اما بعد دیدیم که بله، رفیق دارد و طلاقش داد. این زن دیروز مثل باران گریه میکرد. میگفت شوهر دوم را به او دادیم و بچه هم پیدا کرد، ناگهان شوهرش گفت این مول دارد و این علاوه بر من یک شوهر دیگر هم دارد. دیدیم بله، این علاوه بر اینکه شوهر دارد و شوهرش هم خوب و متدین است اما یک مول هم دارد و آنهم طلاقش داد. حالا روی دست من است و علناً آن مول را دارد و رفتیم مخفیانه او را گرفتیم و حالا دختر به جای اینکه سر به زیر باشد، آمده چاقو کشیده که من و پدرش را بکشد. این اوضاع را داریم که میگوید من این را میخواهم و اگر نگذارید، هم تو و هم پدرم را میکشم. حالا آمده بود پیش من که چه کنم. اینها یکی و دو تا و ده تا نیست. کوتاه آمدیم، هم دولتمان حسابی و هم ملتمان و هم پدر و مادرمان. آمده پیش من و میگوید فلان دبیرستان پنجاه و چهار نفرند و پنجاه نفر از دخترها رفیق دارند. چهار نفر ندارد و کم کم رسیده به آنجا که به این چهار نفر میگویند اُمُّل. تو که بلد نیستی رفیق درست کنی اُمُّل هستی و با همین حرفها احساساتش را تحریک میکند و آن چهار نفر به خاطر احساسات و به خاطر اینکه به آنها نگویند اُمُّل، آنها هم یک رفیقی دست و پا میکنند.
 یک طلبه آمده پیش من و میگوید خواهرم هشت تا رفیق دارد، حالا چه کنم؟ اقرار هم میکند و هیچ کار نمیتوانم بکنم و پدر هم ندارد و هیچ کار نمیتوانم بکنم. چه کنیم؟ آیا اینها را میشود در روی منبر گفت؟ نه. یا آیا میشود در اجتماع گفت؟ نه. اجتماع پر است اما ما که نمیتوانیم این حرفها را بزنیم و تضعیف جمهوری اسلامی بکنیم. نمیتوانیم کاری بکنیم. آن موقع که باید کاری کرده باشیم، همه و همه کاری نکردیم و حالا نمیشود جلویش را گرفت. سیل آمده، حال چطور میشود جلوی سیل را گرفت. به قول سعدی که خدا رحمتش کند، سرچشمه را با یک بیل میشود درست کرد و وقتی به آن اهمیت ندهیم دیگر پیل را هم میبرد. الان اینطور شده. الان دیگر نمیشود جلویش را گرفت و از کجا سرچشمه گرفته همین شتّتُ علیه أمره. دیگر مظهر قهر خدا و وقتی مظهر قهر خدا، کار به اینجا میرسد که این دختر و این پسر، شبانه روز در فکر است و در فکر هوا و هوس. دنیا را به او بدهند و بگویند رها کن دیگر رها نمیکند. فکر میکند و به جای اینکه فکر کند و یک متخصص شود و به جای اینکه فکر کند و یک آبرو برای پدر و مادرش باشد، فکر میکند که چطور میتواند به این دوستش برسد یا یک ساعت با هم حرف بزنند و حرفها، همین که این خانم گفت در آمریکا حرف اول را شهوت میزند، الان حرف اول دبیرستانها، یا همین اینجا، این مدرسه اول پسرانه بود و ناگهان دخترانهاش کردند. این مدرسه چه اوضاعی است، این دخترها مثل شترمادهای مست در کوچه، اینطور دارند پدر این جوانها و بازاریها را درمیآورند. ما هرچه اصرار کردیم که جلویش را بگیریم، بالاخره به ما قول دادند و حتی استاندار آمد و به من قول داد و رئیس دبیرستان به من قول داد که اول فروردین یخدو. حالا میبینیم یخدور است و هنوز هست. به ما بله را میگویند و یا نمیتوانند عمل کنند و یا عمل نمیکنند و یا بالاتر به آنها میگویند قولش را بده اما عمل نکن. الان در وسط بازار مسلمانان که آنوقتها که ما جوان بودیم و در این بازار رفت و آمد داشتیم و بزرگانشان را میدیدیم، بازار مسلمانها و حالا در وسط بازار مسلمانها یک مدرسه دخترانه و پسرانه و مخلوط به هم و حالا کاش در مدرسه بود و هر کاری میخواهند بکنند اما بیرون میآیند و در مقابل همه وَلَه زو میکنند. این روایت خیلی روایتی خوبی است. روایت داریم که: دین و عقل و حیا، این سه تا آمدند پیش حضرت آدم که یکی از ما را انتخاب کن. حضرت آدم حیا را انتخاب کرد و وقتی حیا را انتخاب کرد آن دو ماندند و گفتند ما ملازم با حیا هستیم. اگر حیا باشد هم دین هست و هم عقل و اگر حیا نباشد، هم عاقل نیست و دیوانه است و هم دین ندارد. دبیرستانهای ما اولین کاری که کرد حیا را از این دختر و پسر ما برد. به جای اینکه به اینها درس بدهد حیا را برد و بس است هم دین را برده و هم عقل را برده است. این دختر حیا که ندارد عقل هم ندارد و به راستی دیوانه است و دین هم ندارد. خدا نکند کسی بی حیا باشد. همۀ اینها برای یک چیز است که قرآن پافشاری دارد و روایات پافشاری دارد و آن اینست که اگر انسان هوا و هوسی شد، دیگر هم پدر خودش را در میآورد و هم پدر جامعه را. هم جامعه را به فساد میکشاند و هم خودش را. و چه وقت سعادت است؟ وقتی که به جای هوا و هوس، خدا بر این حکمفرما باشد. باید دین باشد. این روایت میگوید اول باید حیا باشد. حیا را از این جوانها نبرید تا بشود آخوندها متزیّنشان بکنند. حیا را از این جوانها نبرد تا لاأقل عقل داشته باشند. یک وقتی یاد نمیرود که حضرت امام (ره) آمدند برای درس و نفسشان به شماره افتاده بود و گفتند نیامدم که درس بگویم و درس هم نگفتند و بعد تب مالتشان عود کرد و ظاهراً یک هفته درسمان از بین رفت. آنوقت ایشان از یکی از علما از یک آقای اصفهانی نقل کرد و گفت که اگر رستگاری طلبه بخواهد باید سه چیز داشته باشد، باید ملاّ باشد و متدین باشد و عاقل باشد و اگرنه متدین باشد و عاقل باشد و اگر نه عاقل باشد. این آقا به نجف نوشته بود که وقتی میخواهید برای تبلیغ، طلبه بفرستید باید این سه شرط را داشته باشد. اگرنه عاقل باشد تا بتواند روحانیت را حفظ کند. چقدر حرف خوبی است. این دخترها و پسرهای ما ای کاش عاقل بودند. الان آدم میبیند که در جامعۀ ما دیوانه بازی است. شما با این عینکی که من دستتان میدهم بروید در خیابانها و ببینید چقدر وحشی بازی و دیوانه بازی است. حیوانها هم اینطور نمیکنند که این دختر و پسرها میکنند. وقتی خدا حکمفرما نباشد انسان بی عقل میشود و وقتی بی عقل شد، شتّتَ الله أمره یا شتّتُ أمره، خدا غضب میکند و یک حال پراکندگی برای این این فرد و برای خانواده و برای اجتماع درست میشود.
 نمیخواستم اینطور حرف بزنم اما آمد و میخواستم این روایت را معنا کنم و نشد، اجازه دهید هفتۀ آینده اگر زنده باشیم باز راجع به این روایت صحبت کنم. ان شاء الله.
 و صلّی الله علی محمد و آل محمد