99/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معاد در قرآن/آیه 212 بقره /وضعیت مومنان و کفار در دنیا و آخرت
آیه 212 بقره
﴿زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ﴾[1]
در آیهی قبل ﴿سَلْ بَني إِسْرائيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾[2] علمای بنی اسرائیل و یهودیان مدینه و تمام کسانی که آیات الهی را تحریف و تغییر و کتمان میکنند مطرح شدند؛ و در این آیه علّت این وضعیّت آنان را مشخّص میکند که چرا انسانها با فرض بر اینکه آیات را میبینند و حقّ را مشاهده میکنند حاضر میشوند حقّ را بپوشانند و تحریف کنند و باطل را رواج دهند؛ علّتش چیست؟ این آیه علّت را بیان میکند: زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا
بنابراین آیه212 در مقام علّت بدرفتاری یهودیان و همهی کسانی است که گرفتار هوا و هوس و دنیاپرستی میشوند و تحریف آیات الهی میکنند.
زُيِّنَ
فعل مجهول ماضی از باب تفعیل است و حکایت از آن دارد که فاعلی داشته است؛ مخاطب این آیه شریفه باید فاعل این فعل را مشخّص کند و به او برسد؛ فاعل تزیین و تحسین واقعیّتی دارد که آن واقعیّت چه مثبت و چه منفی این تزیین را ایجاد کرده است؛ تزیین و تحسین به یک معناست؛
زین نقطه مقابل شین است؛ زینت اسم است برای هرچیزی که باعث آراستگی و کمال میشود و در چشم و احساسات انسان جلوگیری میکند.
*فاعل تزیین در این آیه دارای دو احتمال است؛ بلحاظ حیثیات مختلف هر دو احتمال میتواند صحیح باشد.
احتمال اوّل
حیثیّت این احتمال، منفی، انحرافی و گمراه کردن است؛ در این احتمال فاعل تزیین شیطان است چون اوست که عامل محرّک و مشوّق انسان بسوی بدیها و زشتیها است؛ خوب را بد و بد را خوب جلوه میدهد تا انسان را از مسیر توحید وا بدارد.
برای تبیین این و تقویت این احتمال عرض میشود که خداوند متعال مزیِّن نیست چون خداوند در آیات قرآن واقعیت دنیا را بدین شکل بیان میکند: ﴿مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾[3] و ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[4] دنیا را مذمّت میکند و آن را پست جلوه میدهد و زینت نمیدهد؛ زهد به دنیا را تأکید کرده و انسان را به زهد دعوت میکند نه به اقبال و توجّه به دنیا؛ بنابراین فاعل و مزّین دنیا برای آدمیان شیطان است.
احتمال دوّم
حیثیّت این احتمال، مثبت است؛ در این احتمال، مزیِّن خداست به دو جهت:
جهت اوّل: توحید افعالی
همهی افعال در عالم هستی به خداوند برمیگردد «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» شیطان نیز که طبق احتمال اوّل موثّر است قدرتش از خداست؛ از این حیث میتوانیم فاعل زیِّن را حضرت حقّ بدانیم.
جهت دوّم: زمینه سازی برای رسیدن انسان به کمال
خداوند حبّ شهوت، حبّ فرزند، حبّ به مال و امثال اینها را در جهت مکلّف بودن انسان در وجود او آفریده است؛ ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ﴾[5]
چنین خلقتی تحقق یافته است که انسان به کمال برسد
اگر شرایط مزاحم در مسیر رشد و ترقّی انسان آفریده نمیشد، برای رسیدن به کمال هنری نداشت؛ چیزی از خود نداشت؛ خداوندشرایطی را در هستی آفریده است که باعث شود انسان هم به طرف بدیها برود و هم به طرف خوبیها؛ انّ الجنةَ حُفّتْ بالمکاره، وانّ النّارَ حُفّتْ بالشهوات[6] این اختلاف در خلقت، مساله اقبال و ادبار انسان را تعریف و تفسیر میکند؛ از این جهت نیز فاعل تزیین خداست.
بنابرین تزیین از جهت مبدأ خلقت، منسوب به خداست که در دو جهت بررسی شد؛ تزیین از حیث مبدأ خلقت و خالقیّت خالق، منسوب به خداست و از حیث تحریک و تشویق بسوی بدیها، منسوب به شیطان است.
*زیّن: مفرد مذکّر است و نائب فاعلش حیاة است که مونّث میباشد؛ چرا تطابق بین این دو رعایت نشده است؟ آیا زیّنت در قرآن نیست؟ به دو وجه میتوانیم این مطلب را توجیه کنیم:
وجه اوّل: حیاه مونّث مجازی است به معنی عیش و بقاء؛ واقعیّتش میتواند مذکّر باشد.
وجه دوّم: فاصله بین فعل و نائب فاعل موجب میشود که برای مونّث فعل مذکّر بیاوریم.
لِلَّذينَ كَفَرُوا
جار و مجرور متعلّق به زیّن و مقصود تمام کسانی هستند که حقّ را دیده و پنهان نموده و عامل کمال را در خود پوشانده و ابعاد طبیعت و مادّهپرستی را که همان حیوانیّت است درخود زنده نموده و شهوت پرستی را برتعقّل و فطرتگرایی مقدّم میکنند که با عنوان کافر یا منافق معرّفی میشوند.
الْحَياةُ الدُّنْيا
حیاة لفیف مقرون است از «ح ی ی» این واژه از ابتدای قرآن فی الجمله بررسی شد؛ مرحوم راغب اصفهانی برای این واژه شش معنا بیان کرده است:
معنای اوّل: نیروی رشد و نموّ و تحرّک که در نباتات و حیوانات وجود دارد؛ حیّ یعنی موجود دارای رشد و نموّ و تحرّک ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾[7] ﴿وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتا﴾[8] ﴿وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ﴾[9]
معنای دوّم: قوّهی حسّ و درک که مخصوص حیوانات است: حیّ یعنی موجود دارای حسّ و درک ﴿وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْوات﴾[10] ﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً * أَحْياءً وَ أَمْواتاً﴾[11]
معنای سوّم: قوّهی عاقله؛ حیّ یعنی موجود دارای عقل ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ﴾[12] حیّ در اینجا تفسیر شده است به کسی که درک و شعور و نیروی تعقّل در او نبود و به او حیات دادیم یعنی قوّه عاقله درّاکهی عقلانی به او دادیم.
معنای چهارم: رفع غم؛ حیّ یعنی کسی که غم و غصه ندارد و متلذّذ است ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾[13] فکر نکنید که این ها نابود شده اند بلکه موجودند و مشغول لذّات معنوی هستند؛ یرزقون أی متلذّذون؛ البتّه این معنا خیلی واضح نیست.
معنای پنجم: زندگی اخروی و همیشگی ﴿استجیبوا لله علی الرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾[14] یعنی برای زندگی در آخرتتان؛ با عقل و علم به حیاه حقیقی میرسیم.
معنای ششم: حیات خداوند ﴿ان الله حی﴾ حیّ یعنی لایصح علیه الموت؛ مرگ در او تصوّر نمیشود؛ حیات یعنی وجود موثر؛ نقطه مقابل موت؛ حیّ حقیقی اوست بمعنای حقیقت تأثیرگذاری؛ لاموثر فی الوجود الا الله.
علی کلّ حال حیات به اعتبار دنیا و آخرت هم در آیات و هم در روایات آمده است؛ حیات به اعتبار دنیا و آخرت دو قسم میشود: حیات دنیا و حیات آخرت.
الدُّنْيا
دنیا صفت حیات است بمعنای نزدیک یا پست؛ بجهت اینکه حیات دنیا، طبیعت است؛ طبیعت فانی است و حقیقت باقی است.
وَ يَسْخَرُونَ
یسخرون یعنی استهزا و مسخره کردن؛ کوچک و بیارزش دانستن.
مِنَ الَّذينَ آمَنُوا
مِن دارای دو احتمال است: ابتدائیّت و تبعیضیّه؛
ابتدائیّت یعنی تمسخر و استهزاء آنها از مؤمنین شروع میشود.
تبعیضیّه یعنی بعضی از مؤمنین مورد تمسخر و استهزاء قرار میگیرند؛ مثل عبدلله بن مسعود، عمّار، سالم ابی حذیفه و ابی عبده جرّاح که گرفتار سختی و مشقّت بودند و در مدینه بخاطر فقر توسّط منافقین مورد تمسخر قرار گرفتند.
همان بهشتیانی که در حدیث پیامبر آمده است أكثر أهل الجنة البله[15] اکثر بهشتیان ابلهان هستند؛ ابله بمعنای کسی که دنیا و طبیعت را رها کرده و به حقیقت چسبیده است؛ ابله در عرف ما معنای خوبی ندارد امّا در معنای بلیغ همانطور که در لغت نیز آمده است بمعنای کسانی است که در زمینهی دنیا و مادّهپرستی زرنگی ندارند ولی در معناپرستی زیرکند؛ کیاست آنان برای بدست آوردن آخرت هزینه میشود نه خرج آباد کردن دنیای دون.
وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
واو، حالیه است.
فوق: بنا بر ظرفیّت منصوب واقع شده است.
کسانی که تقوا پیشه میکنند و اهل وقایت نفس و خودنگهداری از گناه هستند، غالباً در این دنیا فقیرند امّا در آخرت جزء اغنیاء هستند؛ مقام آنها در آخرت مسلّط بر مقام کفّار است چون اهل جنّت هستند: أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرّ[16] خیر مستقرّ یعنی بهترین جایگاه را دارند.
قوم استهزا کننده که در دنیا مؤمنین را مسخره میکنند، در قیامت مورد استهزاء اهل ایمان قرار میگیرند؛ مؤمنین اینجا دست پایین دارند امّا در آنجا دست بالا؛ در دنیا کافرین به مؤمنین میخندند ولی روز قیامت مؤمنین به کفّار میخندند که همان استهزاء است؛ ﴿فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ * عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ﴾[17]
*آیهی شریفه تعبیر را عوض کرد؛ اوّل فرمود ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ولی در ادامه میفرماید ﴿وَالَّذِينَ اتَّقَوْا؛﴾ این دو تعبیر یکی هستند امّا چرا در الفاظ، تغییر پیدا شد؟
جهتش این است که ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ مرحلهی اوّل تکامل انسان را بیان میکند و ﴿وَالَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ مرحلهی دوّم را؛ مرحلهی اوّل اعتقاد است و مرحلهی دوّم عمل صالح.
باتوجّه به ایمانی که اینها دارند و اهل تقوا هستند در قیامت فوق کفّارند؛ کفّار و منافقین در دنیا ممکن است بالانشین و غرق در مادّیات باشند و برای خود جایگاه کاذبی را ببینند و مؤمنان از این دنیای دون بهرهی زیادی نبرند امّا در آن دنیا قضیه برعکس میشود.
یکی از مطالبی که در آیات معاد توجّه داده شده است همین است که زندگی آخرت عکس زندگی دنیاست؛ دنیاپرستان در این دنیا گویا از مؤمنین بالاترند (البتّه فقط در ظاهر و الّا در واقع بالاتر نیستند) امّا در آخرت وارونه میشود و به طور حقیقی پایینترند.
وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ
مؤمنان با تقیّد به تقوا با عمل صالح در آخرت فوق قرار میگیرند یعنی زندگی وارونه خواهد شد؛ کسانی که عقل خود را به واکاوی وا میدارند به این حقیقت خواهند رسید که آری دنیا در برابر آخرت ناچیز است و هرچه ما در اینجا از تنعّمات فرض کنیم فانی هستند؛ کسانی که این دنیا را بعنوان مقصد و هدف و تمام سعادت خود تفسیر میکنند در آخرت جزء مساکین و فقرا هستند؛ و کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند
این ذیل آیه میتواند یک جملهی مستأنفه باشد و بعنوان یک کبرای کلّی، دنیا و آخرت را شامل شود؛ لذا برای این جمله چند معنا قابل تصوّر است:
معنای اوّل: آنچه خداوند در این دنیا به انسان میدهد در مقابل محاسبهی اعمال نیست بلکه اساس تأمین روزی انسان در این دنیا فضل است نه عدل؛ از اوّل خلقت رابطهی بین انسان و خدا در بحث رزق و نعمت، مسالهی عدالت نیست چون اگر عدالت بود خیلی از انسانها نابود میشدند و تداوم حیات برای انسان روی زمین ممکن نبود چون اکثر انسانها در زمین گرفتار معصیتند؛ انسان براساس عقل با کمترین معصیت استحقاق دارد که از خزانهی غیب حقّ هیچ دریافت نکند؛ بنابراین و الله یرزق من یشاء بغیر حساب، یعنی بحث رزق موجودات به ویژه انسان با حساب و کتاب نیست؛ خداوند در بحث رزق با محاسبات عرفی بین مردم عمل نمیکند بلکه از باب فضل و کرمش به ما روزی میدهد و به کافر و مؤمن و خوب و بد، همه روزی میدهد.
معنای دوّم: عطا و انعام خداوند قابل محاسبه نیست؛ ﴿إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا﴾[18]
معنای سوّم: آنچه خدا به بندگانش میدهد هیچ کس حقّ ندارد حسابرسی کند که چرا خدا این نعمت را داد و آن را نداد؛ حسابرسی در رابطه با نعمتهای خداوند اشتباه است.
معنای چهارم: اعطای خداوند با عدد قابل سنجش نیست؛ حساب یعنی عدد؛ حساب و کتاب در رابطه با اعطاء رزق و روزی بیمعناست.
معنای پنجم: خداوند اهل بهشت را بشکل غیرمتناهی و نامحدود مورد لطف قرار میدهد.
این معنای پنجم معنای کاملتری است زیرا رزق حقیقی رزق اخروی است و انسانهایی که در طریق عبودیّت واقع میشوند و مؤمن شده و عمل صالح انجام میدهند در قیامت لطف و رحمت خداوند و بهشت آنها نامحدود است.
*رزق حقیقی آن چیزی است در راستای تأمین زندگی انسان و متناسب با انسانیّت نصیب او میشود و بر دو قسم است: مادّی و معنوی؛ هر دو نصیب کسی میشود که اهل ایمان و عمل صالح باشد و در زندگی دنیا، آخرت را جستجو کند.
نهایتاً این آیهی شریفه عملکرد منافقین و کفّار را در مدینه و روی کرهی زمین ترسیم کرد و نتیجهی عمل و اعتقاد منافقین این شد که در زندگی مردود و بازنده هستند؛ بُرد در زندگی از آن مؤمنان است؛ تفوّق حالتی است که حاکی از شرافت و عظمت است؛ تفوّق برای مؤمنین و صالحین در آخرت است؛ آغاز آیه، عملکرد کفّار و منافقین و آخر آیه، ترسیم زندگی سعادتمندانه مؤمنان در آخرت است که خداوند به بندگان نیکش عطا میکند.