1400/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معاد در قرآن/آیه 232 بقره /طلاق
آیه 232 بقره
﴿وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾[1]
این آیه در ادامهی آیات قبلش درباره ی طلاق است که یکی از افعال مکلّفین و بحثی فقهی است؛ آیات قبلی به بحث ما مربوط نیست ولی در این آیه عبارت «ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ به» بحث ما مربوط است.
وَ: عطف جمله بر جمله
إِذا: شرطیه زمانیه؛ غالباً اسم است، معنای استقبالی دارد و بر ماضی وارد میشود؛ امّا گاهی حرف است و گاهی نیز بر مضارع وارد میشود.
طَلَّقْتُمُ: تطلیق یعنی رفع علقهی زوجیّت یا ایجاد فاصله و بینونت.
النِّساءَ: مفعول به
فَ: نتیجه
بَلَغْنَ: فعل متعدّی بمعنای وصول.
أَجَلَهُنَّ: مفعول به.
بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ: یعنی وقتی عدّهی زن تمام شد.
فَ: جواب شرط.
لا تَعْضُلُوهُنَّ: او را حبس نکنید و مانع او نشوید؛ عَضل یعنی نگه داشتن با شدّت؛ عضّلت الناقة فهی معضّلة: إذا احتبس ولدها فی بطنها؛ یعنی موقع زایمانش رسیده ولی از زائیدن خود جلوگیری میکند؛ در اینجا اشاره به آن است که اطرافیان زن چه همسر و چه اقوام زن از ازدواج مجدّد او جلوگیری کنند چه با مرد دیگر و چه با همان مرد قبل؛ این آیه میخواهد این رسم و راه جاهلی را از زندگی بشر پاک کند.
در روایات در شأن نزول این آیه آمده است که شخصی بنام معقل بن یسار مانع خواهرش شد از ازدواج با شوهر قبلیاش که طلاقش داده بود.
شأن نزول آیه عرض شد لکن این آیه یک قضیه ی حقیقیه است برای همه ی زمانها؛ راه سعادت بشر در مباحث زناشوئی عمل به این آیات است.
أَنْ يَنْكِحْنَ: مشهور این است که در محلّ نصب و مفعول دوّم با واسطه است امّا بنظر کسائی و خلیل منصوب به نزع خافض و در محل جرّ قرار دارد: مِن أن.
أَزْواجَهُنَّ: منظور شوهر قبلی است یا مردان دیگر باعتبار آینده یعنی مردانی که میخواهند شوهر او باشند؛ یعنی قضیهی حقیقیه است.
إِذا: ظرف زمانی؛ از جمله مواردی است که بدون شرط بکار رفته است.
تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ: یعنی اگر به توافق رسیدند که یک زندگی معقول داشته باشند.
در اینصورت مخالفت با ازدواج آنها مخالفت یا عقل و عرف و شرع است؛ بنابراین آیه میخواهد بفرماید که این رسم جاهلیّت اشتباه است که میگفتند "زن مطلّقه نباید دوباره ازدواج کند با مرد قبلی یا با مرد دیگری".
ذلِكَ: یعنی این حکم شرعی که بیان شد.
يُوعَظُ بِهِ: بیان فروع دین، موعظه و خیرخوهی است؛ یعنی انسان اگر در بعد عملی طبق موازین شرع عمل کند به سعادت میرسد.
مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ: نائب فاعل.
موعظه برای مؤمن است؛ بیانی است برای هدیً للمتقین؛ کسی گوش به حرف عقل و وحی و انبیاء میدهد که اعتقاد به مبدأ و معاد داشته باشد؛ و ایمان به مبدأ بدون ایمان به معاد، ایمان نیست؛ لذا بحث مبدأ و معاد را باهم مینویسند تحت عنوان رساله ی مبدأ و معاد؛ اصلاً توحید بدون قیامت اثبات شدنی نیست.
عمل به فروع دین در زندگی بشر باتوجّه به معاد است؛ باتوجّه به این آیه احکام برای کسی مفید است که ایمان به مبدأ و معاد داشته باشد.
برخی خواستهاند از این آیات استفاده کنند که کفّار مکلّف به فروع نیستند زیرا برایشان مفید نیست؛ البتّه برخی هم نظرشان این است که مکلّف هستند؛ جمع این دو قول ان است که بالفعل مکلّف نیستند ولی بالقوه مکلّف هستند و نتیجهاش در قیامت ظاهر میشود که بخاطر ترک افعال نیز عذاب میشوند.
مِنْكُمْ: بیان از مَن.
يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ: خبر کان
ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ:
ذلِكُمْ: ضمیر فصل؛ برای بیان یک مطلب که هم خودش مستقلّاً مطلب مهمّی است و هم به ماقبل ازتباط دارد، از ضمیر فصل استفاده میشود.
أَزْكى لَكُمْ: یعنی خیر لکم؛ عمل به احکام باعث تذکیه درونی و طهارت فعل خارجی میشود، ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾[2] همهی اجزاء دین به هم وابسته هستند؛ اخلاق به فروع دین وابسته است؛ کسی که بخواهد تهذیب شود باید به احکام عمل کند.
وَ أَطْهَرُ: ازکی مربوط به درون است و اطهر مربوط به بیرون است اخلاق درونی و اعمال بیرونی؛ اعمال انسان پاک میشود یا باعث ترک گناه میشود.
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: واقعیّت اینها را خدا میداند.
فهم واقعیّتهای عالم متوقّف بر تعبّد است زیرا عقل تا حدّی کشش دارد و بیشتر از آن توان ندارد که انسان را به همهی واقعیّتها برساند؛ ادامهی راه با تعبّد است که از آن تعبیر میشود به عرفان عملی.
نکته
طلاق در فرهنگِ مبتنی بر فطرت و عقل و شرع، جزء اتّفاقات تلخ و خلاف محبّت است؛ هلّ الدین الّا الحبّ؛ مخالفت با عنصر حقیقی دینمداری که محبّت است، کار خلافی است؛ در این زمینه روایات فراوانی در همهی مذاهب شیعه و سنی آمده است؛ در سنن ابی داود است که پیامبر فرمودند:
مَا أَحَلَّ اللَّهُ شَيْئًا أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاقِ.[3]
امام صادق علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ كُلَّ مِطْلَاقٍ ذَوَّاقٍ.[4]
یعنی کسی که مدام زنش را طلاق میدهد و با زن دیگری ازدواج میکند بسبب خوشگذرانی و شهوترانی.
إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الْعُرْسُ وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاقِ. [5]
مولوی میفرماید: «تا توانی پا منه اندر فراق * ابغض الاشیاء عندی الطلاق»[6]