1403/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت
اصالة عدم تذکیه در چه زمانی برای ما مفید واقع می شود و می تواند به عنوان اصل موضوعی کارگاه اجتهاد ما را سازمان دهی کرده و حکم را که عبارتست از حرمت و نجاست اثبات نماید؟
اصالة عدم تذکیه وقتی جاری گردد شک در حلیت و نجاست از بین می رود و این اصل، مساله غیر مذکی و میته را اثبات می کند "و المیتة نجسٌ و حرامٌ" حال چه زمان این اصل فقاهتی میدان دار می شود؟
در زمانی که اصل اجتهادی صورت مساله را کاملا تبیین نکرده باشد چرا که اصول اجتهادی می توانند صورت مساله را تبیین کنند همان طور که در کلام صاحب حدائق شنیدیم قاعده کلی مستفاد از روایات چنین است که "کل حیوانٍ قابلٌ للتذکیة" تمام حیوانات قابلیت تذکیه دارند و شکی که مشکل ایجاد کرده در مساله قابلیت است به این معنا که عدم تذکیه جاری می شود یا نه و ما بر اساس روایات به فرمایش مرحوم صاحب حدائق به راحتی استفاده می کنیم هر حیوانی در دنیا قابلیت تذکیه دارد الا ما صرَّح الشارع بعدم قبوله للتذکیه و آن حیواناتی خاص هستند که سه مورد از آن ها قطعاً (کلب خنزیر انسان) است لذا اگر حیوانی از روباه و کلب یا روباه و غنم متولد شد و به هیچ کدام شباهت نداشت و شک کردیم قابلیت برای تذکیه دارد یا نه تمسک می کنیم به عام "کل حیوان قابلٌ للتذکیه"
این تمسک، تمسک به عام در شبهه مفهومیه نیست زیرا عنوانی که حکم قابلیت بر او استوار شده است حیوان است و این مورد هم حیوان است شک در مخصص داریم که تخصیص خورده یا نه از آنجا که تخصیص محرز نیست، عام او را فرا می گیرد بنابراین شبهه مصداقیه است نه مفهومیه، حیوانیت قطعا بر او صادق است اما شک داریم آیا کلب یا خنزیر یا انسان بر او صادق است؟ لذا متیقن را می گیریم که عام است .
آری گاهی شبهه مفهومیه است مانند اینکه بگوئیم کل حیوان یقبل التذکیه الا اذا کان بحریا در مانند اسب آبی از جهت مفهومی نمی دانیم اسب آبی داخل در مخصص است یا داخل در عام در اینجا نمی توان به عام تمسک کرد بنابراین ما هستیم و روایات قوی ترین روایتی که برای اثبات کل حیوان قابل للتذکیه به آن استدلال شده موثقه عبدالله بن بکیر بن اعین است که فتحی المذهب بوده اما مرحوم شیخ طوسی و ابن شهر آشوب او را توثیق نموده اند عن الصادق علیه السلام سال زراره اباعبدالله علیه السلام عن الصلاة فی الثعالب (نماز خواندن در لباسی که از پوست روباه است) و الفنک (حیوان کوچکتر از روباه) و السنجاب (شب پره ای که جزو حیوانات پستاندار است) و غیره من الوبر؟ (کرک و پشم اینان اگر جزو لباس شود حکم نماز چست) فاخرج کتابا زعم انه املاء رسول الله (حضرت مکتوبی آوردند که گمان کردم نوشته پیامبر بود) ان الصلاة فی وبر کل شیء حرام اکله (در پشم و کرک هر حیوانی که حرام است خوردن آن) فالصلاة فی وبره و شعره و جلده و بوله و روثه و کل شیء منه فاسدٌ (از اجزاء حیوان حرام گوشت در بدن و لباس باشد نمی توانید با آن نماز بخوانید) لا تقبل تلک الصلاة حتی یصلی فی غیره مما احل الله اکله ثم قال یا زراره هذا عن رسول الله فاحفظ ذلک یا زراره فان کان مما یؤکل لحمه فالصلاة في وبره وبوله وشعره و روثه و ألبانه و كلّ شيء منه جائز إذا علمت أنّه ذكيّ قد ذكّاه الذبح ، (بشرطی که بدانی مذکی است و ذبح بر او وارد شده) ان کان غیر ذلک مما نهیت عن اکله (اگر از حیواناتی بود که نمی توانی گوشت آن را بخوری) فالصلاة فی کل شیء منه فاسدٌ ذکاه الذبح او لم یذکه [[1] ] (نماز با اجزاء حیوانات حرام گوشت فاسد است چه تذکیه شده باشند چه تذکیه نشده باشند)
از این روایت استفاده می شود که مذکی بر دو قسم است: ماکول اللحم و غیر ماکول اللحم همه حیوانات قابلیت تذکیه دارند ذکاه الذبح یعنی فعل مکلفی که بر حیوان وارد می شود
بنابراین ماکول اگر طبق شرایط ذبح شود تذکیه می شود و دو نوع حکم بر آن مترتب می گردد اول حلیت و حلال بودن خوردن آن و دوم بحث صحت نماز خواندن با اجزاء آن اما غیر ماکول وقتی تذکیه می شود فقط پاک می گردد اما با آن نمی توان نماز خواند معنای این سخن آنست که هر حیوانی دم سائله و گردن و اوداج اربعه داشته باشد قابلیت برای تذکیه دارد نهایتا بعد تذکیه اگر حرام گوشت باشد خاصیت تذکیه آن فقط طهارت است که دیگر میته نیست اما اگر حلال گوشت باشد بعد از تذکیه هم پاک است و حلال برای خوردن و هم می توان با اجزاء آن نماز خواند و بهره های مختلف از آن برد لذا قاعده اولیه در حیوانات آن است که الاصل قبول کل حیوان التذکیه الا ما اخرج بالدلیل
بنابراین الشک فی التذکیه له وجهان:
وجه اول: شک بدوی یعنی حیوانی متولد شده و شباهت به هیچ کدام از حیوانات ندارد اینجا قاعده عام محکّم است کل حیوان قابل للتذکیه
وجه دوم: حیوان قابلیت تذکیه داشته و بعد از اعمال تذکیه، شک می کنیم اجزاء تذکیه کامل انجام شده یا نه که اصل عدم تذکیه است
برای شک در اصل تذکیه که پنج عنصر داشت طبق قاعده باید گفت با وجود شک در تذکیه اصل، عدم تذکیه است طبق ما مر من کلامنا ثبت انه لو شک فی ورود التذکیه فی حیوان بای نحو کان اما بعضی قائلند استصحاب عدم تذکیه در حیوان جاری نمی گردد و استدلال کرده اند به یک سری از روایات
روایت اول: صحیحه عیسی بن عبدالله قمی است قال قلت لابی عبدالله علیه السلام ارمی بسهمی فلا ادری سمیت ام لم أسم فقال کل لا باس [[2] ] (تیر را پرتاب کردم و نمی د انم بسم الله گفتم یا نه امام فرمود بخور و اشکالی نیست،) یعنی استصحاب نکن عدم تذکیه را؛ وقتی در این روایت دقت می کنیم می توانیم بگوئیم این روایت به دو دلیل مخالف با استصحاب نیست:
دلیل اول: اینکه تذکیه طبق روایت از شرایط ذکری است یعنی وقتی انسان حواسش هست باید بسم الله بگوید و اگر نگوید تذکیه نشده است یعنی تسمیه از شرایط واقعی نیست که اگر کسی فراموش کرد آن مذبوح میته شود و دلیل علی ذلک صحیحه محمد بن مسلم است قال سالت اباجعفر علیه السلام عن الرجل یذبح و لا یسمی قال ان کان ناسیا فلا باس علیه اذا کان مسلما [[3] ] از این روایت مشخص می شود تسمیه شرط ذکر و برای ملتفتین است لذا کسی که به یاد دارد و عمدا نمی گوید تذکیه حیوان تحقق پیدا نمی کند فلا ادری در روایت یعنی حواسم نبود
دلیل دوم: در حدیث زمانی که راوی از امام می پرسد شک بعد از فراق است بعد کشته شدن گوسفند شک می کند در اینجا قاعده فراق جاری می شود که حاکم است بر اصالة عدم تذکیه؛ قاعده فراق این است که عملیاتی که شارع مدون نموده انجام می دهید و بعد شک می کنید صحیح بود یا نه می شود شک بعد از فراق لذا روایت اول نتوانست جلوی اصالة عدم تذکیه را بگیرد
روایت دوم: صحیحه حلبی است قال سالت اباعبدالله عن الخفاف التی تباع فی السوق؟ قال : اشتر وصلّ فيها، حتى تعلم أنّه ميّت بعينه [[4] ] کفشی از بازار خریده اید و نمی دانید تذکیه شده یا نه این روایت نیز با استصحاب مخالفت ندارد زیرا در متن روایت أماره وجود دارد قاعده سوق أماره است در سوق مسلمین اگر چیزی خریدید و شک کردید در اینکه پاک است یا نه این قاعده می گوید پاک است و مشکل را حل می کند
روایت سوم: روایت علی بن ابی حمزه است قال ان رجلا سال اباعبدالله علیه السلام و انا عنده یتَقَلَّدُ السیف و یصلی فیه قال نعم فقال الرجل ان فیه الکَیمُختَ قال فما الکیمُخت؟ قال جلود دواب منه ما یکون ذکیا و منه ما یکون میته قال ما علمت انه میته فلا تصل فیه [[5] ] در غلاف این شمشیر کیمخت است یعنی پوستی که هم در آن میته هست و هم غیر میته حضرت فرمود اگر می دانی میته است با آن نماز نخوان مفهوم این است که اگر نمی دانید و شک دارید لا بأس له با فرض اینکه استصحاب عدم تذکیه می گوید اشکال دارد
جواب این حدیث سیاتی ...