1403/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت
مرحوم محقق روحانی در منتقی الاصول تذکیه را به معنای طهارت گرفته و فرموده است مفهوم عرفی تذکیه طهارت است بعد از ملاحظه لغت نامه های مهم و مقاییس لغت دقیق که از جمله آن ها لسان العرب،مصباح المنیر و مفردات راغب است می بینیم اثری از اینکه تذکیه به معنای طهارت و نظافت باشد نیست تذکیه در اصل لغت شاید معنای اولی آن اتمام الشیء است و در مرحله دوم یعنی ذبح کامل مثلا در بحث سن، آمده است "الذکاء فی السّن و الفهم هو تمام السّن" [[1] ] کسی که سنش کامل باشد می گویند ذکی و مرحله بعد می شود ذکی الذکیُّ هو الذبیح بنابراین در عرف و لغت نداریم در مفردات آمده ذکیت الشاة ای ذبحتها [[2] ] در قرآن و حدیث نیز همین طور بود ﴿ما ذکیتم﴾ و در روایت سماعة بن مهران از امام صادق علیه السلام داریم لا ذکاة الا بحدیدةٍ لذا این فرمایش محقق روحانی درست نیست و من نفهمیدم چرا این شخصیت مهم که از بزرگان اصول است گرفتار چنین خبطی شده است تزکیه به معنای تطهیر با زال است (تزکیه) که به معنای ایجاد طهارت است، طهارت اسم مصدر است و نتیجه مصدر می شود تزکیه مگر اینکه بگوئیم تذکیه ملزومی است که لازم آن اراده شده است یعنی هر حیوانی که تذکیه شود طاهر است و باز هم مشکل است اینکه موضوع گفته شود و حکم اراده شود
تلخص ما ذکرنا طبق نظریه محقق عراقی و نائینی و آقای خوئی و مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیهم که حق و تحقیق در مفهوم تذکیه ورود افعال مکلف بالغ بر حیوان است تا این اسباب باعث شود زهوق روح اتفاق بیفتد اما همگام با شرط آن که قابلیت تذکیه است همچنان که طبق قرآن و حدیث تذکیه استعمال شده است در عملکرد مکلف به شکلی ویژه و آن اعمال، مرکبی را تشکیل می دهد که بر حیوان وارد می شود و زهوق روح اتفاق می افتد که مسبب است و حکم شرعی آن طهارت است در نتیجه حیوان مذکی محکوم به طهارت و حلیت است .
بحث ما در اینجا دو شق می شود:
اول: اگر شک در مرکب بود که به تمامه روی حیوان اتفاق افتاده است یا نه اصل عدم تذکیه است و استصحاب عدم محکّم است اعم از شبهه حکمیه و موضوعیه
دوم: اگر شک در شرط بود یعنی در قابلیت بر دو قسم می شود:
قسم اول: شک در قابلیت بعد از تیقن به قابلیت، یعنی حیوان قابلیت داشته و با اتفاقی مانند جلل نمی دانیم قابلیت از بین رفته است یا نه استصحاب می کنیم قابلیت را .
قسم دوم: انما الکلام که در بیان محقق عراقی بود در حیوانی است که بدواً در قابلیت او شک می کنیم اگر در اینجا دلیل اطلاق و عموم داشتیم که بگوید "کل حیوان قابل للتذکیه الا ما خرج بالدلیل کلب و خنزیر و انسان" طبق این اطلاق حیوانی که نمی دانیم بدواً قابلیت دارد یا نه از آنجا که از این سه قسم نیست دیگر نیاز به اصل نداریم زیرا دلیل اجتهادی وجود دارد و به عموم عمل می نمائیم اما اگر چنین عموم و اطلاقی نداشتیم چه باید کرد؟
محقق عراقی فرمود قابلیت نه متیقن الوجود است نه متیقن العدم یعنی نه عدم سابق آن مشخص است نه وجود سابق آن "لانه امر اعتباریٌ" و از اعراض نه گانه نیست هر کدام از این اعراض مسبوق به عدم هستند زیرا تاسل در وجود دارند "وجودات متاسلات" اما امر اعتباری سابقه ندارد نمی دانیم شارع برای این حیوان قابلیت را اعتبار کرده است یا نه در نتیجه نمی توانیم بگوئیم اصالة عدم تذکیه بخاطر نفی قابلیت یعنی عدم قابلیت و آن را استصحاب کنیم
در مباحثات گذشته در بحث تضاد بین احکام در مقابل محقق خوئی بیان کردیم بین احکام تضاد برقرار است دلیل ایشان بر اینکه تضادی نیست آن بود که می فرمود احکام اعتباریات هستند و بین اعتباریات تضاد نیست و ما به این نتیجه رسیدیم که اعتباریات حظی از وجود دارد یا ندارد یعنی خود الزام به فعل و الزام به ترک هست یا نیست که برای ما حل نشد یک بحث دیگر در اینجا است که در کلمات اصحاب ندیدم قابلیتی که در حیوان مطرح می شود چیست؟ کنه و ذات قابلیت از جهت علمی و منطقی چیست ؟
قابلیت در لغت می رود سراغ اقتضا یعنی مقتضی موجود، مقداری بهتر تکمیل کنیم می شود عدم المانع وقتی می گوئیم قابلیت دارد یعنی مقتضی موجود است و مانع مفقود که می شود علت تامه برای تاثیر تذکیه، آن پنج فعل بیرونی اگر بخواهند اثر بگذارند یک علت تامه بیرونی دارند که شرط است در ظاهر شدن اثر پنج فعل قابلیت عبارتست از اقتضا و عدم المانع یا علت تامه برای تاثیر عوامل پنجگانه اگر چنین شد آیا علت نمی تواند مسبوق به عدم باشد؟ علت یا معدوم است یا موجود مانند بقیه پدیده ها عالم اعتباریات با عالم اعیان از جهت وجود و عدم سیان هستند نهایتا شکل وجود شکل خاصی است بنابراین تعریف کامل قابلیت می شود اقتضا و عدم المانع اگر قابلیت به این معنا است از آن تعبیر به علت می شود و علت در عالم هستی یا هست یا نیست و در کل موجودات عالم اصل بر عدم است " کان الله و لم یکن معه شیئا"، اصل عقلی و نقلی نسبت به همه پدیده های عالم الا الله تبارک و تعالی عدم است پس اصل عدم ازلی است لذا در اینجا نیز اگر شک در قابلیت کردیم اصل عدم جاری می کنیم حیوانی که الان هست متصف و منعوت می شود به نعت عدم قابلیت زیرا عدم قابلیت پدیده ای است اعتباری تحت عنوان علت تامه در تاثیر عوامل و اصل این است که نباشد بنابراین در بحث تذکیه اگر شک کردیم در قابلیت، اصالة عدم قابلیت و عدم تذکیه جاری می گردد نتیجتا فتوا می دهیم به اصالة النجاسة
حال در شریعت اگر دلیل خاصی پیدا کردیم به آن عمل می کنیم
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین