درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1403/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت

سخن در فرمایشات محقق عراقی بود نسبت به اصالة عدم تذکیه سه احتمال را ذکر نمودیم و ادامه فرمایش را پی می گیریم

ثم قال ان المتعین من المحتملات الثلاثه المتصورة فی التذکیه انما هو المعنی الثانی الی الفاعلین کذا تذکیه از سه معنای ذکر شده معنای دوم است و معنای دوم عبارت بود از اِعمال اَعمال معروف بعلاوه شرط قابلیت، یعنی قابلیت را شرط گرفتیم به جهت اینکه قرآن چنین می گوید ﴿الا ما ذکیتم﴾ [[1] ]گوشت حیوان حرام است بر شما مگر آنکه تذکیه نمایید یعنی شخصی به عنوان مذکی عملیات را روی حیوان پیاده نماید پس تذکیه خودِ افعال است و قابلیت تذکیه نیست ذکیتم یعنی اَعمال که فعل ذکات و تذکیه به انسان ها نسبت داده شده و بحث قابلیت را از ادله دیگر متوجه می شویم که شرط برای تذکیه قرار می گیرد مثلا نماز که می فهمیم ده جزء دارد بعد از بیرون متوجه می شویم طهارت نیز نیاز است که می شود شرط صحت نماز

در ذیل روایات فراوانی است که ذکات نسبت داده می شود به ذابح "الذابح مذکی" یعنی اعمال تذکیه را بر حیوان جاری نموده بنابراین قابلیت شرط است قوله علیه السلام فی ذیل موثقه ابن بکیر ذکاة الذابح ام لا، و قوله فی خبر علی بن ابی حمزه بعد قول السائل أو لیس الذکی ما ذکی بالحدید اذا کان مما یوکل لحمه هو ان التذکیه عباره عن فعل المذکی و ان قابلیة المحل امر خارج عن حقیقة التذکیه و کان لها دخلٌ فی تاثیرها فی الطهارة و الحلیه [[2] ] در نهایت قابلیت، در تاثیر تذکیه دخالت دارد همانند نماز که با ده جزء برای صحیح اتیان شدن نیاز به طهارت دارد

همین نظریه را تقریبا محقق نائینی می فرماید ان التذکیه عبارة عن نفس الامور الخمسه و قابلیة المحل أمر خارج عن حقیقة التذکیه و ان کان لها دخل فی تاثیر الامور الخمسه فی الطهارة و الحلیه [[3] ] طابق النعل بالنعل عَلمین معروفین مرحوم عراقی و نائینی نظرشان یکی است و ایشان نیز استدلال به آیه ﴿الا ما ذکیتم﴾ نموده است

بعد از نظر این دو شخصیت بزرگ می رویم سراغ کلام سیدنا الامام رضوان الله تعالی علیه ایشان می فرماید: ان حقیقة التذکیه التی فعل المذکی عبارة عن ازهاق الروح بکیفیة خاصة و شرایط مقررة و هی فری الاوداج الاربعة مع کون الذابح مسلما و کون الذبح عن تسمیة و الی القبله مع آله الخاصة و کون المذبوح قابلا للتذکیه [[4] ] این نیز بیان دیگری است از کلام محقق عراقی و مرحوم نائینی و مخالفتی با آن ها ندارد می گوید تذکیه (پنج مورد) فعل مذکی است و بقیه "کون المذبوح قابلا للتذکیه" شرط است الا اینکه مرحوم امام در این بحث نسبت به اصالة عدم تذکیه صحبتی دارد که با محقق نائینی و عراقی مقداری متفاوت است بحث در اصالة عدم تذکیه است معنای تذکیه را فهمیدیم و اینکه تا اینجا معنای دوم مرحوم عراقی مطرح است آیا اصل عدم تذکیه قابل جریان هست یا قابل جریان نیست ؟

مرحوم محقق عراقی و نائینی بیان کردند اگر شک ناشی از قابلیت باشد اصلی نداریم و اگر شک از ناحیه اعمال تذکیه (پنج فعل) باشد، اصل عدم تذکیه جاری می گردد زیرا نتیجه تابع اخس است ما در یکی از افعال شک داریم "مرکب ینتفی بانتفاء احد اجزائه" و حرف بورسیه ما این بود در جایی که اصل موضوعی باشد نوبت به اصل حکی نمی رسد در اینجا اصالة عدم تذکیه می آید و حیوان را نه می توان حکم به طهارت نمود و نه حکم به حلیت

امام رضوان الله تعالی علیه می فرماید عدم هذه الحقیقه (عدم تذکیه) بعدم الازهاق بالکیفیه الخاصه معنایش اینست که ازهاق روح با آن کیفیت خاصه انجام نگرفته است عدم تذکیه یعنی عدم ازهاق روح با کیفیت خاصه

و لا اشکال فی ان هذا الامر العدمی علی نحو "لیس" التام لیس موضوعا للحکم الشرعی فان هذا المعنی العدمی متحقق قبل تحقق الحیوان فی زمان حیوته و لم یکن موضوعا للحکم عدم تذکیه اگر به معنای عدم ازهاق روح حیوان با همان کیفیت مخصوصه باشد می شود "لیس" تامه یعنی عدم مطلق و عدم مطلق موضوع حلیت و حرمت و حکم شرعی نیست تا بگوئیم حال که این عدم است پس نجس یا حرام است؛ عدم بر موضوع بار نمی شود موضوع حکم شرعی عبارتست از میته "لیس" تامه متحقق قبل تحقق الحیوان قبل از حیوان این عدم هست و بعد از حیات هم وجود دارد؛ این عدم لیس موضوعا للحکم و موضوعا للحکم عبارة عن المیته موضوع حکم باید وجودی باشد و هی الحیوان الذی زُهق روحه بغیر الکیفیة الخاصه بنحو الایجاب العدولی یعنی موجبه معدولة المحمول که موضوع آن وجودی و محمولش عدمی است بگوئیم الحیوان غیر المذکی یا لیس بمذکی می شود موجبه معدولة المحمول که می تواند موضوع برای حکم شرعی قرار بگیرد چون وجودی است او زهوقا لم یکن بکیفیة خاصة علی نحو "لیس" الناقص باید لیس ناقصه باشد لیس ناقصه موضوعش مثبت است لیس الحیوان مذهوقا بکیفیة خاصه، لیس ناقصه است که اسم و خبر دارد و اسم آن وجودی است و موضوع برای حکم شرعی قرار می گیرد و هما غیر مسبوقین بالعدم فان زهوق الروح لم یکن فی زمان محققا بلا کیفیة خاصه او مسلوبا عنه الکیفیة الخاصة فما هو موضوع یر مسبوق بالعدم و ما هو مسبوق به لیس موضوعا له حیوانی که غیرُ مذبوح بکیفیةٍ خاصة مسبوق به عدم نمی باشد زیرا وجودی است؛ آنچه مسبوق به عدم است موضوع برای حکم نیست و آنچه وجودی است اصالة العدم در آن جاری نمی شود عدم "لیس" تامه هیچ نیست اما عدم که مفاد "لیس" ناقصه باشد وجود دارد یعنی موضوع آن موجود است و عدم بر آن عارض می شود حیوانی داریم که لم یزهق روحه بالکیفیة الخاصه اصلا متیقن سابق نیست زیرا الان زهوق روح شده و تصور نمی شود حیوان لم یزهق روحه بکیفیة خاصه متیقن سابق نداریم آنچه داریم عدم مطلق است و ما هو موضوع غیر مسبوق بالعدم چیزی که در مانحن فیه قرار است موضوع قرار بگیرد مسبوق به عدم نیست و ما هو مسبوق بالعدم لیس موضوعا و آنچه مسبوق به عدم است موضوع نیست و استصحاب النفی التام لا یثبت زهوق الروح بالکیفیة الخاصه الا علی القول بالاصل المثبت [[5] ] اگر بخواهیم استصحاب عدم ازلی نماییم بگوئیم عدم ازهاق روح عدمی نسبت به حیوان تا اثبات شود غیر مذکی بودن حیوان یعنی میته بودن حیوان

این عبارت را خواندم برای آنان که اهل تحقیق هستند تا کلام محقق عراقی که فرمود با فرمایش امام چه می شود و با بحثی که میته با عدم مذکی یکی است یعنی اگر عدم تذکیه را اثبات کردیم که حیوان غیر مذکی است لازم نیست اثبات کنیم میته هم هست تا بشود اصل مثبت این ها را جمع کنیم تا بشود تفرج علمی.

و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین

 


[1] سوره مائده، آيه 3.
[2] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج2، ص257.
[3] فوائد الاُصول، الغروي النّائيني، الميرزا محمد حسين، ج3، ص382.
[4] تهذيب الأُصول، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج2، ص284.
[5] تهذيب الأُصول، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج2، ص284.