1403/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت
بحث امروز اصول خلاصه می شود در کلام مرحوم محقق عراقی که در جلسه قبل اشاره ای کردیم از باب اینکه در مباحث به بعضی از مبانی این شخصیت محقق بزرگ بپردازیم در ادامه کلام محقق عراقی ایشان می فرماید: لما انتهی الکلام الی ذلک به اینجا رسیدیم که اصل حکمیه آنجا جاری می شود که موضوعش توسط اصلی دیگر از بین نرود مثلا در شبهه وجوبیه و تحریمیه اگر شک کردیم وجود وجوب و حرمت را و بعد شک کردیم این وجوب و حرمت نسخ شده است یا نه، عدم نسخ شبهه حکمی و اصلی حکمی است که موضوع اصالة الاحتیاط یا اصالة البرائة را برداشته و می خواهد جاری شود اما یک اصل حکمی دیگر موضوع آن را بر می دارد و شک از بین می رود؛ شک داشتیم وجوب یا حرمت هست یا نیست بخاطر شک در نسخ، در اینجا می گوییم اصالة عدم نسخ که اصلی حکمی است جاری می شود و موضوع این دو اصل را بر می دارد وقتی کلام به اینجا رسید محقق عراقی می فرماید:
لا بأس بالتعرض بما یتعلق بالمثال من الشقوق المتصورة للشک فی طهارة اللحم و حلیته من جهت الشک فی التذکیه اصل اصالة عدم تذکیه را با کلام مرحوم عراقی که به شکل خاصی بیان می شود منقح می کنیم اصالة عدم تذکیه مثالهای زیادی دارد یا شبهه حکمیه بود یا موضوعیه
فنقول ان الشک فیها تارة یکون من جهة الشبهه الحکمیه در اصالة عدم تذکیه شک می کنیم از نظر شبهه حکمیه مثلا شک می کنیم در قابلیت حیوان للتذکیه و می دانیم وقتی در قابلیت شک ایجاد شد قابلیت موضوع خارجی نیست و شارع باید تبیین نماید و بخاطر عدم تبیین شبهه حکمیه است کالشک فی قابلیة الحیوان الکذائی للتذکیه في فرض عدم قيام دليل على قابلية كل حيوان للتذكية، فرض اینست که اطلاق و عمومی نداریم و اخری من جهة الشبهة الموضوعیه و صورها کثیره بسم الله گفت یا نه رو به قبله بود یا نه و.. و علی أی تقدیر التذکیةُ له معان ثلاث : سه قسم معنا برای تذکیه ذکر می کند:
معنای اول: تذکیه امر بسیطی است که حاصل می شود از اموری که ذکر شد (فری اوداج اربع قابلیت داشتن و..) اگر همه اتفاق افتاد یک عنوان بسیط پیدا می شود بنام تذکیه مانند طهارت بعد از عملیات وضو یا غسل که عنوانی اعتباری است
معنای دوم: تذکیه حاصل می شود از فری اوداج اربعه یعنی وارد شدن اعمال مذکی روی حیوان بعلاوه قابلیت تذکیه که شرط باشد پس التذکیةُ عنوانٌ مرکب از وارد شدن اعمال خاص بر حیوان بشرطی که حیوان قابلیت تذکیه داشته باشد در باب شرط و مشروط خواندیم التقید جزء و القید خارج وقتی چیزی شرط قرار می گیرد بیرون است مانند وضو و غسل که بیرون از نماز است اما نماز مقید به این طهارت است و تقید جزء نماز است ارتباط بین نماز و وضو شرط است در ما نحن فیه نیز چنین است قابلیت حیوان برای تذکیه، تذکیه مرکب است مانند نماز و قابلیت شرط است مانند وضو است نهایتا تذکیه مشروط است به قابلیت
معنای سوم: در تذکیه تمام این موارد از جمله فری اوداج و استقبال و قابلیت تذکیه جزء مرکب هستند نه شرط مرکب .
با توجه به این سه معنا محقق عراقی به این شکل وارد بحث می شود: تذکیه اگر معنای اول باشد یعنی معنیً بسیط هر کجا شک کنید چه حکمیه و چه موضوعیه اصل عدم تذکیه بر قرار است در تمامی مثالها اگر شک در تذکیه وارد شد چون امر بسیط است و باید در خارج پیدا شود به محض شک، استصحاب عدم جاری می گردد و فرقی در نوع شبهه نیست زیرا شک در تحقق عنوان است و باید در خارج تحقق پیدا کند و ما در این تحقق شک داریم لذا استصحاب عدم جاری می شود انما الکلام در معنای دوم وسوم است
اما ان تکون عبارةً من جمیع الامور المزبورة مع القابلیة فعلی الاول تجرى في جميع الصور اصالة عدم التذكية من غير فرق بين ان يكون الشك من جهة الشبهة الحكمية أو من جهة الشبهة الموضوعية بانحاء ما يتصور فيها من الشك (فانه) يشك حينئذ في تحقق ذلك الاثر الحاصل البسيط والاصل عدمه و اما علی الثانی [[1] ] در معنای دوم تذکیه مرکب بود و قابلیت شرط آن تذکیه مرکبٌ والقابلیة شرطٌ در اینجا شکی که پدید می آید دو حالت است الشک فی معنی الثانی له وجهان دو وجه دارد:
وجه اول شک می کنیم تذکیه شده یا نشده بخاطر شک در ورود اعمال یعنی شک در تحقق مرکب (ورود عمل مذکی (انسان)بر حیوان)
وجه دوم شک می کنیم در تذکیه بخاطر شرط یعنی قابلیت تذکیه
پس به عبارت دیگر شکی که در تذکیه وارد می شود گاهی شک در عنوان مرکب تذکیه است یعنی شک در تحقق مشروط است و گاهی شک در تحقق شرط است اما اگر شک در ورود اعمال باشد یعنی تحقق مرکب، اصل عدم تذکیه است مطلقا "اذا انتفی الجزء ینتفی الکل" اما اگر شک در تذکیه بخاطر عدم شرط بود یعنی قابلیت، در اینجا اصلی نداریم به همین خاطر اصالة الحل و اباحه و طهارة به قوت خود باقی هستند این مساله دو صورت پیدا می کند:
صورت اول: گاهی این شرط سابقه وجودی دارد یعنی قبلا قابلیت بوده بعد حیوان جلّال شده یا لبن کلب نوشیده و شک می کنیم قابلیت هست یا نه استصحاب می کنیم قابلیت سابق را و مشکلی وجود ندارد زیرا متیقن سابق داریم، اصل موضوعی جاری شده و اصل حکمی کنار می رود زیرا با آمدن اصل موضوعی نوبت به اصل حکمی نمی رسد
صورت دوم: اگر یقین سابق وجود نداشت به راحتی اصالة الاباحه و طهارة جاری می شود زیرا اصل مخالف یا موافق نداریم چون عدم قابلیت سابقه ندارد، عدم قابلیت متیقن سابق نیست که بعد استصحاب کنیم عدم قابلیت را.
ان قلت
با اصل و استصحاب عدم ازلی آن را اثبات می کنیم
پاسخ:
مرحوم عراقی می گوید استصحاب عدم ازلی را قبول داریم اما در جای خودش؛ استصحاب عدم ازلی جایی است که بخواهید صفت یا عرضی را بر معروضی بواسطه وجود اثبات کنید مثلا در بحث اینکه زنی قرشی هست یا نیست که قرشی بودن یک صفت است می توان آن را عارض نمود بر زن به شرط وجود زیرا در عالم تکوین هست که زن قرشی باشد یا نباشد در اینجا عرض در کنار جوهر قرار می گیرد و بعد بواسطه وجود عارض می شود بر جوهر بر خلاف صفات اعتباری که اینگونه نیست تا به صرف وجود، متصف به این صفت اعتباری شود؛ قابلیت یک حیوان برای تذکیه اعتباری است این طور نیست که در عالم تکوین قابلیت برای تذکیه از اعراض نه گانه باشد و با واسطه وجود به معروض و جوهر بچسبد قابلیت اعتباری بوده و مسبوق به عدم متیقن نیست زیرا عدم در برابر وجود است اعتباریات جزء مقوله عدم جوهر و عرض نیستند بنابراین در بحث قابلیت نه عدم آن و نه وجود آن متیقن نیست در نتیجه نمی توان عدم قابلیت را متیقن سابق گرفته و جلوی اصالة الاباحه و طهارة را بگیریم .
بعد از اتمام این مساله می فرماید بنابرای در معنای دوم تذکیه، اصل موضوعی نداریم که مقابل اصالة الاباحه بایستد لذا اصالة الطهاره و اصالة الاباحه به قوت خود باقی است و ملحق می کند به این معنا،معنای سوم را یعنی تذکیه عبارتست از مرکبی که حتی قابلیت را جزء خود دارد و دوباره الکلام الکلام گاهی شک می کنیم بخاطر ورود اعمال تذکیه که اصل عدم تذکیه است و گاهی شک می کنیم بخاطر قابلیت که هیچ نداریم اگر قابلیت سابقه وجودی داشته باشد بله اما اگر سابقه نداشته باشد متیقن سابق نداریم نه وجود قابلیت متیقن سابق است و نه عدم آن لذا استصحاب عدم قابلیت جاری نمی شود و اصالة الاباحه و اصالة الطهارة به قوت خود باقی است
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین