درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1403/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیه/برائت /تنبیهات برائت

در تنبیهات باب برائت بعد از نقل کلام مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و بحث حکومت و ورود نسبت به اصل موضوعی در برابر اصل حکمی که آیا اصل موضوعی حاکم است یا وارد، می رویم سراغ این فرع فقهی در ما نحن فیه

اصل اصالة عدم التذکیه و مشخص شدن آن بحث کاربردی علم اصول است که بحث مفصل آن در خاتمه کفایه آمده است و ما در حد روشن شدن بحث به آن می پردازیم.

اصل عدم تذکیه اصلی موضوعی است و اثبات می کند استصحاب عدم تذکیه را، همان عدم گذشته در زمان حال اثبات می گردد لقائل ان یقول که این استصحاب عدم تذکیه در فقه ثمره ندارد و حکم شرعی بر آن مترتب نمی شود به جهت اینکه احکام در شریعت روی میته رفته است و عنوان میته موضوع قرار گرفته برای حرمت و نجاست و شما استصحاب می کنید عدم تذکیه را که با این استصحاب، میته بودن را نمی توانید ثابت کنید مگر اصل مثبت را بپذیرید استصحاب لوازم عقلی خود را اثبات نمی کند بلکه تعبدی بوده و چیزهایی را اثبات می کند که شارع می خواهد بیاورد (وجوب حرمت صحت فساد حلیت) لذا اگر بخواهیم در اینجا اصل جاری کنیم باید استصحاب میته داشته باشیم و بر عکس در این مساله استصحاب عدم میته جاری می گردد.

مرحوم صاحب کفایه به این اشکال توجه داشته است و می فرماید آثار شریعت منحصر در میته نشده است تا بگوئیم حرمت یا نجاست مختص به میته است بلکه عدم تذکیه یا غیر مذکی نیز همان آثار را دارد بعبارة اخری غیر المذکی و المیته سیان، غیر مذکی و میته در شریعت با هم مساوی هستند در قرآن می فرماید﴿حرمت علیکم الا ما ذکیتم﴾ [[1] ] یعنی حرام است بر شما مگر آنچه را که تذکیه کنید پس مذکی حلالٌ و غیر مذکی حرامٌ؛ بنابراین مرحوم آخوند می فرماید اینکه استاد ما شیخ اعظم عدم تذکیه را استصحاب کرده، درست است استصحاب عدم تذکیه کافی است تا جلوی اصالة الحل را بگیرید اصل حکمی می خواهد جاری شود و اصل موضوعی می آید وقتی استصحاب عدم تذکیه اثبات شد، حرمت اثبات می شود لذا دیگر اصالة البرائة و حلیت معدوم می گردد یا از باب حکومت و یا از باب ورود.

و اما شقوق این مسأله چندین فرع است

فرع اول: اگر ما بدانیم گوشتی در اختیار ما است و از حیوانی است که قابلیت تذکیه داشته و عملیات تذکیه روی آن جاری شده است اما با وجود اینها از جهات مختلف شک ایجاد شده است نمی دانیم حلال است یا حرام این مورد مشخص است که اصل سببی و مسببی و اصل موضوعی معنا ندارد و اصالة الاباحه در آن جاری می گردد و شبهه بدویه بعد از فحص و الیاس عن الدلیل است به عنوان مثال حیوانی مانند ارنب را تشخیص دادیم قابل تذکیه بوده و تذکیه شده است و شک می کنیم در حلال و حرام بودن آن، در اینجا اصالة البرائة و الاباحه لایدخل فی درزه شعرٌ مگر اینکه با اطلاق یا عموم دلیل اجتهادی مشکل ما را حل کند در اینجا اصالة الاباحه را کنار می گذاریم یعنی همان طور که اصل موضوعی نبود اصل حکمی هم نیست و به اجتهاد عمل می کنیم مانند این آیه شریفه ﴿قُل لا اَجِدُ فِی ما اُوحِیَ اِلیَّ مُحرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطعَمُهُ اِلّا اَن یَکونَ میتةً اَو دَماً مَسفُوحاً ﴾ [[2] ] این آیه تکلیف ما را روشن می کند حیوانی که قابل تذکیه بوده و تذکیه شده است آیا عنوان میته یا خون بر او صادق است؟ خیر بنابراین آیه به اطلاقش می گوید حرام نبوده و حلال است یعنی با دلیل اجتهادی مشکل را حل نمود و نیازی به اصالة البرائة یا اصالة الحلیة نیست .

سوال: آیا به این اطلاق می توان عمل کرد؟

پاسخ: عده ای که ظاهرا مشهور هستند می گویند این آیه به عنوان یک مطلق نمی تواند پذیرفته شود و از کانال دلیل اجتهادی در ما نحن فیه از آن استفاده کنیم زیرا اگر عموم و اطلاقی برای آیه قائل شویم یلزم تخصیص اکثر به این صورت که شما در بین حیوانات دریایی می بینید فقط ماهی مفلَّس حلال است و در بین حیوانات صحرایی می بینید اکثر حیوانات حرام هستند پس لازم می آید تخصیص اکثر، حال چه باید کرد؟ می گوئیم آیه برای زمان نزول است به این معنا که اول شریعت این گونه بوده بعد روایات و آیات، شریعت را توضیح داده اند و نمی توانیم برای این آیه اطلاق و عموم بگیریم اطلاق و عموم آیه بدوی بوده و غیر قابل استدلال است.

ان قلت: در این بحث و مثال ما که هم یقین داریم قابل تذکیه است و هم یقین داریم تذکیه انجام شده اصالة الحل جاری می گردد ان قلت به این است که اصالة الحل جاری نمی گردد زیرا معارض دارد و معارض آن استصحاب حیات است حیوان قبل از اینکه تذکیه شود زنده بوده است آیا وقتی زنده بود حلال بود؟ خیر مشخص است خوردن حیوانات زنده حرام است و استصحاب می کنیم خوردن زمان حیات را که نتیجه می دهد حرمت اکل را لذا اصالة الحل جاری نمی شود

پاسخ: اولا خوردن حیوانات در زمان حیات دلیل خاصی دارد و بخاطر ادله خاص خود حرام است مثلا در باب حیوانات داریم بعضی از حیوانات را می توان در حال حیات خورد مانند ماهی های ریز اما در بقیه موارد که جائز نیست دلیل خاص خود را دارند بنابراین اگر دلیلی هم بر حرمت اکل دلالت کند بخاطر همان دلیل خاص است ثانیا در فرض حیات خوردن آن جائز نیست حال که ذبح شده دیگر حی نیست و شما نمی توانید استصحاب حیات را جاری کنید چرا که بعد از مذکی شدن حیاتی نیست حرمت زمان حیات را نمی توان برای مذکی اثبات کرد استصحاب زمان حیات تغییر موضوع پیدا کرده زمانی که حرام بود حی بود اما الان مذبوح است در انجا دارای نفس بود و الان دارای نفس نیست بنابراین موضوع عوض شد و استصحاب موضوعیت ندارد .

ان قلت دوم: کسی ممکن است بگوید در زمان حیات حرام بود بخاطر غیر مذکی بودن نه بخاطر حیات، بعد از اینکه طبق شرایط ذبح شد شک می کنیم حلال است یا حرام استصحاب می کنیم عدم تذکیه زمان حیات را در اینجا تعارض با اصالة الحل است و اصالة الحل جاری نمی گردد

پاسخ: حیوانی که ذبح می شود به دو قسمت تقسیم می گردد: المذبوح ینقسم الی قسمین: مذکی و غیر مذکی بحث حی در هیچ کدام از این قسمین نیست زیرا بحث مذکی و غیر مذکی عنوانی است که بعد از ذبح پدید می آید یعنی بعد از ذهاب روح غیر مذکی حی، داخل در این نیست به عبارة اخری عنوان غیر مذکی در زمان حیات عنوان عبث و لغوی است غیر مذکی وقتی معنا دارد که ذبح عملیاتی شود لذا عنوان غیر مذکی از اقسام حی نبوده بلکه یکی از اقسام مذبوح است بنابراین در اینجا نیز موضوع تغییر کرده شما غیر مذکی در زمان حیات ندارید فقط حی دارید یا به تعبیری در زمان حیات غیر مذبوح دارید مذکی و غیر مذکی بعد پدید می آیند بنابراین کاملا فرمول عوض شده و استصحاب غیر مذکی حی ،کاربرد ندارد حال نمی دانیم حلال است یا حرام که در این صورت اصالة الحل جاری می گردد.

هذا تمام الکلام در فرع اول فقهی که فرعی واضح است اما شبهاتی در کنار آن پیش می آید که اگر آیات و روایات را خوب تحلیل و بررسی نکنیم نمی توانیم به فضایی روشن برسیم فضای روشنی که ما طلبه ها دنبال آن هستیم همان بحث اجتهاد است که به حکم شرعی برسیم ولو به حکم ظاهری.

و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین

 


[1] سوره مائده، آيه 3.
[2] سوره انعام، آيه 145.