1403/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/برائت /ادله اخباریین
کلام در تنبیه اول از تنبیهات برائت بود که مرحوم شیخ اعظم در کتاب فرائد الاصول این تنبیه را پنجم قرار داده و می فرماید الخامس ان اصل الاباحة فی مشتبه الحکم إنما هم مع عدم اصل موضوعی حاکم علیها (اصالة الاباحه همان اصالة البرائه است و یکی از شرایط اصالة البرائة که قبلا بررسی کرده و عند الاصولیین مستحکم نمودیم این بود که برائت زمانی جاری می شود که اصل موضوعی حاکم نداشته باشد) فلو شک فی حل اکل حیوان مع العلم بقوله التذکیه جری اصالة الحل (اگر شک شود در خوردن حیوانی که می دانیم استعداد تذکیه شدن را دارد و تذکیه شده حال نمی دانیم تذکیه اجرا شده است یا نه، می دانیم گوسفند قبول تذکیه می کند اعمال تذکیه را نیز انجام دادیم و شک می کنیم حلال شده است یا نه؟ در اینجا اصالة البرائه و حل جاری می شود) و ان شک فیه من جهة الشک فی قبوله للتذکیة فالحکم الحرمه (اگر شک تغییر کرد، شک کردیم حلال است یا حرام از جهت اینکه تذکیه را برداشت یانه اینجا فتوا عوض می شود) لاصالة عدم التذکیه لان من شرائطها قابلیة المحل و هی مشکوکه فیحکم بعدمها و کون الحیوان میته [[1] ] (از شرایط تذکیه این است که محل قابلیت آن را داشته باشد با شک به تذکیه شدن، حیوان در حکم میته است.)
عبارت های مرحوم شیخ در رسائل مشتط است زیرا رسائل کتاب تدریس نیست روی همین جهت علمای بعد از شیخ بحث را منظم کرده و تقسیماتی برای آن درست نموده اند؛ قبل از اینکه شقوق این بحث را ذکر کنیم به این مسأله می پردازیم که چرا مرحوم شیخ می گوید اصل موضوعی بر اصل حکمی حکومت دارد ولی مرحوم آخوند می گوید اصل موضوعی ورود می کند عبارت مرحوم آخوند این است فان الاصل الحکمی لا مجال له اصلا (جایی که شبهه، موضوعیه شد و اصل موضوعی پدید آمد جایگاهی برای اصل حکمی نیست) لوروده علیها کما یاتی تحقیقه فی خاتمه الاستصحاب [[2] ] اصل بحث که چرا حکومت یا ورود است در خاتمه استصحاب بیان می شود اما فی الجمله به آن اشاره می کنیم.
ما یک اصالة البرائه داریم به عنوان اصل حکمی و اصلی موضوعی آمده و فرصت را از اصل حکمی گرفته به عنوان مثال مایعی قبلا خمر بوده و الان شک می کنیم به سرکه تبدیل شده یا نه استصحاب می گوید خمر است؛ شبهه، موضوعی و استصحاب، اصل موضوعی؛ حال شک می کنیم که آیا این مایع را می توان نوشید یا خیر؟ ادله برائت "کل شیء لک حلال حتی تعلم" استصحاب با اصل حکمی چه کرده که شیخ می گوید استصحاب در اینجا حاکم است و مرحوم آخوند می گوید وارد است
حکومت و دلیل حاکم شارح تحکمی بود یعنی محکوم را توضیح می داد که گاهی توسعه بود و گاهی تضییق اکرم کل عالمٍ و بعد می گوید المتقی عالم در اینجا تحکماً متقی را جزو عالمان قرار می دهد و توسعه می یابد و یا می گوید الفاسق لیس بعالم که دامنه علما را تضییق می کند
شیخ که می فرماید حکومت است نظرش این است که این دو اصل (حکمی و موضوعی) موضوع هر دوی آن ها شک است در اینجا اصالة لبرائة یا اباحه می گوید وقتی شک دارید که خمر است یا سرکه، حلال است ولی استصحاب می گوید اصل حکمی در همین فرض شک(خمر و سرکه) حرام است یعنی موضوع، اصل حکمی را تضییق می کند و می گوید من سببی هستم و شک مسببی پس شکِ در اینجا را من می گیرم و حکمش حرمت است در نتیجه استصحاب موضوع را از بین نبرد بلکه موضوع کل شیء لک حلال را از این شبهه گرفت و این اصل، شک مورد نظر را نمی گیرد
نظر مرحوم آخوند این است که ورود است به این معنا که ورود دلیل وارد موضوع دلیل مورود را معدوم می کند الواردُ مُعدمٌ للموضوع اصالة البرائه موضوعش عدم العلم است و اصالة البرائه بر دو قسم بود برائت عقلی و شرعی موضوع برائت عقلی عقاب بلا بیان است و موضوع برائت شرعی عدم العلم است "رفع ما لا یعلمون" آخوند می گوید اصل سببی و موضوعی حجت شرعی است لذا هم بیان حساب می شود و هم علم پس عدم البیان و عدم العلم را از بین می برد بنابراین اصل استصحاب در مثال ما اصلی است که سببی و موضوعی است و به عنوان حجت شرعی هم موضوع برائت عقلی را معدوم می کند و هم موضوع برائت شرعی را که عدم العلم است، استصحاب حجةٌ پس بیان است؛ شارع مقدس حجت شرعی را نازل منزله علم تعبدی می داند "لاتنقض الیقین بالشک" لذا از این باب می شود ورود
اصالة عدم تزکیه یک فرع فقهی و پر ماجراست که در جلسات آینده به آن می پردازیم.
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین