درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1403/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیه/برائت /ادله اخباریین

اولین تنبیه در بحث تنبیهات برائت این بود که اصالة البرائة در آنجا جاری می گردد که اصل موضوعی، موضوع برائت را از بین نبرد برای توضیح این مطلب مقدمه ای را عرض می کنم: همان طور که تا اکنون آمده ایم نوک پیکان برائت حکم است یعنی یکی از حجج و ادله فقاهتی شرعی است که مسأله حکم را رصد می کند و در مقام برطرف کردن وجوب و حرمت است که اهم از این دو حرمت بود و کار یک اصولی و محقق مستنبط در شریعت این است که حکم را پیدا کند نهایتا حکم بدون موضوع نمی شود و زمانی حکم هست که موضوع باشد اصول استنباط، حکم شرعی است و بحث موضوعات جزء مبادی علم اصول هستند یعنی زمانی بحث استنباط را دنبال می کنیم که موضوع وجود داشته باشد حال اگر در جایی حکم را رصد کردیم و اصلی را پروراندیم به نام اصالة البرائة یک اصل موضوعی پیدا شد و موضوع اصل حکمی را منعدم کرد و از بین برد مشخص است که دیگر اصل حکمی جایگاهی ندارد "الحکم حکمٌ اذا کان له موضوعٌ" یا "المعلول معلول اذا کان له علةٌ" اگر علت از بین رفت دیگر معلولی موجود نیست موضوع اصالة البرائة در داستان کاری ما شک در حکم واقعی است که حرمت هست یا نیست بعد با یک اصل موضوعی حکم مشخص می شود و شک از بین می رود به عنوان مثال ظرفی را نمی دانیم داخل آن خمر است یا خِلّ(سرکه) شک داریم و نمی دانیم حلال است یا حرام چون شک در حرمت داریم اصالة البرائة حاری شده و حرمت نیست، در اینجا دو استصحاب تصور می شود: اول این ظرف قبلا خمر بوده (متیقن سابق) و الان نمی دانیم به خل تبدیل شده است یا نه استصحاب می کنیم خمریت را که دیگر شک در حرمت معدوم گشته و اصالة البرائة از بین می رود این در صورتی است که اصل موضوعی مخالف با اصل حکمی باشد اصل حکمی برائت بود و اصل موضوعی مخالف با آن است دوم اگر سابقه ظرف خلیت باشد(قدر متیقن) و شک می کنیم تبدیل به خمر شده یا نه استصحاب می کنیم سرکه بودن و خلیت را و حلال می شود وقتی حلال شد اصل موضوعی موافق با اصل حکمی است و اینجا نیاز به اصل حکمی (اصالة البرائة) نداریم .

بنابراین اگر اصل موضوعی به میدان آمد چه موافق با برائت باشد و چه مخالف با آن موضوع اصالة البرائة منعدم می شود و دیگر جایگاهی برای آن وجود ندارد و به تعبیر دیگر اصل سببی(استصحاب) مقدم است بر اصل مسببی(اصالة البرائة) مرحوم شیخ اعظم و به تبع ایشان مرحوم خوئی رضوان الله علیهما می گویند اینکه می گوئیم اصل موضوعی، معنایش این نیست که اصل موضوعی یعنی شبهه موضوعیه بلکه اعم است ممکن است شبهه حکمی باشد اما جنبه سببیت داشته باشد برای اصالة البرائة به عنوان مثال خانمی که دوره حیضش تمام شده و خون قطع شده اما هنوز غسل انجام نداده در اینجا مساله مباشرت مرد با این خانم حلال است یا حرام ؟ استصحابی که اینجا انجام می گیرد استصحاب حرمت است چون حیض بوده و هنوز غسل نکرده بین تمام شدن خون و بعد غسل تکلیف چیست؟ قبلا حرام بوده اینجا شبهه موضوعیه نیست بلکه حکمیه است و استصحاب می گوید حرام است وقتی چنین شد حکم معلوم می شود "مباشرت حرامٌ" دیگر نمی توان اصالة البرائة جاری کنیم و بگوئیم چون شک داریم پس برائت پس می توان چنین گفت هرگاه یک اصل، موضوع اصالة البرائة را منعدم کرد و شک را از بین برد چه شبهه موضوعیه باشد و چه شبهه حکمیه در هر دو صورت دیگر نوبت به اصالة البرائة نمی رسد.

بعد از این داستان و مقدمه مرحوم شیخ اعظم مثالی را آورده که بعد از ایشان بسیار مورد نقض و ابرام قرار گرفت مثال این است وقتی حیوانی را شک می شود با ذبح حلال می شود یا نه به اصطلاح تزکیه بردار است یا نه مثلا خرگوش را اگر ذبح کنیم مزکی و حلال می شود یا نه؟ اصلی که محل بحث ماست برائت بود بعد از اینکه حیوان را تزکیه کردیم و اوداج اربعه را قطع کردیم با تمام شرایط شک می کنیم تزکیه شده است یانه، برای تصرف در حیوان شک داریم پس بگوئیم اصالة البرائة و حلال است در اینجا اصل موضوعی به میدان می آید که تزکیه را قبول کرد یا نه؟ قبل از اینکه ما عملیات ذبح را اجرا کنیم مزکی نبود و استصحاب می کنیم قبل از ذبح و عدم تزکیه را در این موقع حرام می شود و موضوع اصالة البرائة از بین می رود . خود مرحوم شیخ اشکال فنی مختصری کرده و می گوید اصالة عدم تزکیه معارض دارد و جاری نمی شود معارض آن موت حتف انف است یعنی آیا این حیوان خودبخود مرده است؟ با اصالة عدم موت حتف انف تعارض می کنند

مرحوم شیخ می گوید تعارضی وجود ندارد زیرا موت حتف انف عبارة اخرای از عدم تزکیه است یعنی تلف شدن و از آن طرف عدم موت حتف انف نداریم اگر این باشد باید بگوئیم اصالة عدم عدم تزکیه؛ فقط اصالة عدم تزکیه در اینجا اصل است که مرادف با اصالة عدم موت حتف انف است وقتی زنده بود عدم موت حتف انف نداشت و مزکی نبود و حالا شک می کنیم مزکی هست یا نیست استصحاب می کنیم عدم تزکیه را یعنی موت حتف انف .

می رویم سراغ مباحث مفصل تر که آیا موت حتف انف همان تزکیه است؟ به تعبیر دیگر اصالة عدم تزکیه مراد فصل با موت حتف انف که اصل مثبت است اصالة عدم تزکیه یعنی موت حتف انف که حیوان خودبخود مرده آیا می شود این را اثبات کرد یا نه ؟

ان شالله این بحث را در ارتباط بین اصالة عدم تزکیه با برائت در سخنان بزرگان مانند مرحوم نائینی و مرحوم آخوند مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی یا حضرت امام در تهذیب بررسی می کنیم . در مباحث اصولی منتهی الاصول مرحوم روحانی فرائد کفایه نهایت الافکار مرحوم آقا صیاء عراقی نهایة الدرایه مرحوم محقق اصفهانی اینها کتابهایی هستند که برای مطالعه در این دوره فعلی ما در علم اصول بسیار مفید و مهم هستند، با توجه به فرمایشات این بزرگان که راه را رفته اند و مباحثی را مطرح نموده اند از لابلای همین مطالب شمای محققین باید یک نظریه را که برایتان مبرهن شده باشد انتخاب کرده و بعد این مساله را بعنوان یک بحث اصولی در فقه اجرایی کنید و دنبال پیدا کردن احکام الله باشید که یکی از رسالتهای ما طلبه ها این است انسان خودش بفهمد و درک کند لذت سرشاری دارد نهایتا کسی که فی الجمله بلکه بالجمله عاشق علم اصول باشد و فقه بدون علم اصول فقه نیست من لا اصول له لا فقه له

وفقنا الله بالتفقه و ایدنا بنصره و جعل ذلک خالصا لوجه الکریم