1402/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/اصل برائت /ادله برائت در سنت
خلاصه جلسه گذشته : تتمه بحث آیات را در عتبات عالیات و حرم حضرت سید الشهدا سلام الله علیه عرض کردم که دو آیه بود آیه 145سوره انعام ﴿لا اجد فی ما اوحی الی محرما﴾ و دیگری آیه 29 سوره انعام که در اجود التقریرات مرحوم خوئی نسبت داده شده به مرحوم نائینی که فرموده قوله تعالی احل لکم ما فی الارض جمیعا در صورتیکه چنین چیزی در قران نیست و در باره آن بحث کردیم
میرویم سراغ سنت که روایاتی در این زمینه موجود است :
اولین روایت : حدیث رفع است که مرحوم صدوق در خصال از محمد بن احمد بن یحیی عطار (شخص ثقه و معتبر) عن سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری (ثقه جلیل القدر) عن یعقوب بن یزید بن حماد انباری ابو یوسف کاتب( از اصحاب امام رضا علیه السلام ثقةٌ صدوقٌ جلیلٌ) عن حماد بن عیسی ابو محمد جهنی (که ایشان از امام رضا و امام کاظم و امام صادق علیهم صلوات الله روایت دارد بعضی ایشان را از اصحاب اجماع شمرده اند) عن حریز بن عبدالله سجستانی کوفی (موثق گاهی ذمی در رابطه با این شخصیت ذکر شده اما در باب تقیه است) این روایت صحیحه عن الصادق علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم رفع عن امتی تسعه اشیاء (نه مورد از امت مرهومه برداشته شده است 1.خطا 2.نسیان 3. اکراه 4. ما لا یعلمون 5. ما لا یطیقون 6. اضطرار 7. حسد 8. طیره 9. تفکر) فی الوسوسه فی الخلق ما لا ینطق بشفه تفکر در وسوسه در رابطه با خلق که در اذهان میاید که خالق چیست و آیا خالق دارد یا نه
چهارمین عنوان در این حدیث شریف مرکز ثقل گفتمان اصولیین است نسبت به برائت رُفع عن امتی ما لا یعلمون
دو کلمه در این استدلال مهم است یکی کلمه رفع و دیگری کلمه "ما" ما لا یعلمون که این مای موصول که نائب فاعل
قرار گرفته است چه چیزی است مقصود از این کلمه مبهم چیست؟
مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه میفرماید الزامٌ مجهول مای موصول یعنی الزام مجهول جنس تکلیف (وجوب و حرمت ) جنس تکلیف رفع شده است .
در رابطه با کلمه رُفع که البته بعد بیشتر به آن میپردازیم رفع ، رفع ظاهری است نه واقعی معنا اینست که حکم واقعی در ظاهر برداشته شده است رُفع الزام مجهولی که در عالم واقع مجهول است و ما فعلا به آن جهل داریم بنابراین رفع از جهت صناعت علم اصول رفع ظاهری است به دو دلیل :
دلیل اول : اوضاع و احوال حدیث نسبت به شریعت به تعبیر دیگر تناسب حکم و موضوع حکم (رفع) و موضوع (ما لا یعلمون) وقتی ما لا یعلمون با رفع محاسبه شود از تناسب بین این دو مشخص میگردد که رفع ظاهری است به این جهت که ما لا یعلمون اولا باید چیزی موجود باشد که شیء لا یٌعلم پس لایعلم واقع بنابراین اگر قرار باشد رفع واقعی باشد با شک به وجود آن شیء نتیجه میگیریم علم به نبودن را یعنی در فرضی که شک داریم میگوئیم رفع شده است اگر شک کردیم و رفع واقعی بود دیگر شکی نیست و یقین به نبودن است پس همین تناسب بین حکم و موضوع بیان میکند که رفع ظاهری است
دلیل دوم : آیات و روایات فراوانی داریم که میگویند احکام مشترک است بین عالم و جاهل اصاله الاشتراک که از ضرورتهای دین است .
با این دو دلیل اثبات میشود رفع ظاهری است علاوه بر این ها دو نکته دیگر را هم میتوان بیان کرد
اول : اگر رفع واقعی باشد تسبیب لازم میاید و ما اهل تخطئه هستیم
دوم : همه معتقدیم "الاحتیاط حسن علی کل حال" چه موقع معنا دارد حدیث اخوک دینک فاحتط لدینک یا حکم عقل را به احتیاط مطرح کرد ؟ در صورتیکه رفع ، رفع ظاهری باشد و الا دیگر احتیاطی نیست و موضوع احتیاط از بین میرود روی همین جهت مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه کلمه ای را آورده که دقیق است میفرماید رفع شده است الزام مجهول فعلا ؛ کلمه فعلا بمعنای مصطلح اصولی نیست در اصول احکام مراحلی دارند اقتضا، انشا ،فعلیت و تنجز این فعلا بمعنای فعلیت نیست که فعلیت تکلیف برداشته شده باشد بلکه فعلا یعنی در حال شک یعنی ظاهرا فعلا در عالم شک حکم برداشته شده است بنابراین "فعلی" در اینجا در برابر "انشا" نیست .
بنابراین با این توضیحی که داده شد مبنای مرحوم آخوند که در کفایه با ایجاز بیان کرده یک مبنای متقنی است که حکم واقعی در حال فعلی ما که حال شک است برداشته شده است و الزام مجهول در زمان شک وجود ندارد با این بیان مشخص میشود که فرمایش مرحوم آخوند و هر کسی تابع ایشان است در این مساله مطابق با ظاهر آیات و روایات است و مطابق با ظواهر ادله ماست اما آنچه شیخ اعظم فرموده است خلاف ظاهر است شیخ میفرماید در حدیثِ رفع رٌفع ما لا یعلمون مای موصول یعنی احتیاط رُفع وجوب احتیاط اینجا باید از مرحوم شیخ پرسید آیا مالا یُعلم احتیاط است یامثلا حکم وجوب نماز و یا روزه یا ...؟
احتیاط که از احکام اولیه و نفسیه و استقلالیه نیست و حکم واقعی وجوب احتیاط نیست حکم واقعی همان الزامات اولیه است احتیاط به یک معنا از احکام ثانویه میباشد احتیاط آمده است تا ما احکام اولیه را حفظ کنیم رُفع ما لا یعلمون بحث احتیاط نیست ظاهر ادله اینست که احکام و عناوین اولیه که برای اشیاء هست (الزام به فعل یا ترک) در اینجا مجهول است و برداشته میشود نعم از لوازم رفع ما لا یعلمون من الاحکام الواقعیه عدم وجوب احتیاط است وقتی حدیث رفع را جاری کردید و گفتید ما لا یُعلم رُفع یعنی الزام لا یُعلم چه به فعل و چه به ترک در زمان فعلی شک و لازمه اینست که احتیاط واجب نیست زیرا اگر ما لا یُعلم در عالم ظاهر رفع نمیگشت ما مجبور بودیم احتیاط کنیم و قول اخباری را عمل کنیم تا به ما لا یُعلم مجهول برسیم .
تحصل مما ذکرنا ان التحقیق فی المقام ما ذهب الیه صاحب الکفایه من ان ما فی ما لا یعلمون عبارة عن الالزام المشکوک و هو حکم الواقعی و حمل ما لا یعلم بر احتیاط خلاف ظاهر است .