1402/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/ اصل برائت /شبهه تحریمیه
بیان حدیث:
قال رسول الله صلی الله علیه و اله : اوصی امتی بخمسٍ بالسمع و الطاعه و الهجرة والجهاد و الجماعه[1]
امتم را به پنج چیز وصیت میکنم شنیدن طاعت کردن هجرت کردن و جهاد و جماعت
خلاصه جلسه گذشته :
در ادامه بحث برائت و شبهه تحریمیه و ادله برائت عقلی و شرعی در شبهات تحریمیه شک بدوی آیه شریفه تعذیب ﴿ماکنا معذبین حتی نبعث رسولا ﴾ تمام شد و تتمه ای از بحث باقی ماند .
ان قلت :
اگر کسی بگوید شیخ اعظم که آیه را به طرف امم سابقه و عذاب دنیوی برد و به دو مرحله آیه شریفه را از حریم ما نحن فیه دور کرد چنان که گویا این ایه در مانحن فیه گویش ندارد حتما آیه ای نکته ای و یا روایتی دیده است شاید معصومین علیهم صلوات الله اشاره ای در این زمینه داشته اند و شیخ آن را دریافته است .
جواب :
اگر کل روایات ذیل این آیه شریفه را ببینید هیچ اثری از اینکه معصومین بخواهند این آیه را اختصاص به امم سابقه و عذاب دنیوی بدهند وجود ندارد . مهمترین روایت در ذیل این آیه شریفه روایت امام عسکری علیه السلام است که حضرت از این آیه استفاده میکنند بر ردع اهل جبر و تفویض بل امر بین الامرین تا میرسند به اینجا که میفرمایند اختبرهم لیعلمهم عدله (خداوند بندگان خود را آزمایش کرد تا به آنها تفهیم اتهام کند و به آنها یاد دهد عدالت خود را) و لا یعذبهم الا بحجةٍ (هیچگاه بندگان خود را مواخذه و عذاب نکند مگر بعد از دلیل و بیان و برهان) و قد اخبر بقوله ولو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا (خداوند به فرمایش خود خبر داده است اگر چنین کاری کند یعنی قبل از بیان و دلیل مواخذه میکرد بندگان بیان میکردند پروردگارا رسول و پیکی برای ما نفرستادی تا ما را خبر دهد) و قوله و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا و قوله رسلا مبشرین و منذرین بعد میفرماید فالاختبارمن الله بالاستطاعه التی ملّکها عبده و هو القول بین الجبر و التفویض[2] (آزمایش خدا به اینست که طلب طاعت از بندگانش مینماید خداوند این قدرت را به انسان داده است که اطاعت را بپذیرد و یا رد کند) ملّکها عبده یعنی عبد مالک شده است که اطاعت بکند یا نه ؛ فاعل ملّک الله است همین یک کلمه برای لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین کافیست قدرت بر اطاعت و عدم اطاعت دارد که خود این قدرت را خداوند داده است پس میتواند جلوی آن را نیز بگیرد این مهمترین روایت است و در تمام این روایات هیچ حرفی از امم سابقه نیست بلکه شأن پروردگار را بیان میکند شأن و موقعیت پروردگار بین بندگان بر اساس توضیح و بیان و تفهیم و رساندن امر و نهی به آنهاست و بعد عبد مخالفت کند و فاسق شود و مستحق عقوبت گردد و بعد یا عقاب بشود یا نشود .
بنابراین در روایات چیزی نداریم نتیجه میگیریم آیه شریفه تعذیب اسد آیةٍ الداله علی الکبری به تعبیر حضرت امام رحمه الله اسد الادله علی البرائه[3] البته دلیل استقلالی نیست بلکه ارشاد است به این معنا که اگر بخواهیم از خدا و پیامبر هم گویشی برای قبح عقاب بلا بیان بیاوریم این آیه شریفه هم طراز است با آن .
آیه دوم : سوره توبه آیه 115 ﴿ما کان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم حتی یبین لهم ما یتقون﴾
ما کان بیان شأن است و منسلخ از زمان میباشد شان خدا اینست که کسی را گمراه نمیکند بعد از اینکه هدایتش کرد مگر اینکه تفهیم اتهام کند اما کیفیت استدلال بر برائت یعنی کبری قبح عقاب بلا بیان اینگونه است که :
1. یضل اضلال عذاب است اضلال پروردگار مواخذةٌ و عقابٌ
2.هدایت در این آیه شریفه یعنی بعد از آنکه انسان دینی را پذیرفت و در بحث ما اسلام را پذیرفت.
3.حتی یبین یعنی ارسال حجت و تفهیم اتهام
4.ما یتقون یعنی اوامر و نواهی فعل و ترک ها واجبات و محرمات
این چهار واژه وقتی در هم تنیده میشود برای مانحن فیه استدلال بوجود میآید خداوند مسلمانانی را که اسلام را پذیرفته اند مواخذه نمیکند مگر زمانی که واجبات و محرمات را برای انان توضیح داده باشد و آنان مخالفت کنند یعنی بدون بیان بخاطر واجبات و محرمات عقاب و مواخذه ای نیست .
این آیه شریفه مانند آیه قبل است یعنی بیان شأن است اما با یک گویش دیگر و تنوع در بیان میگوید انسانها مسلمان شوند و اسلام را بپذیرند و واجبات و محرمات به آنان تفهیم شود مخالفت کنند مجازات خدا اضلال است که می افتند در گمراهی تا در آینده عذاب شوند .
ان قلت در اینجا مطرح است به این مضمون که :
این آیه درباره مسائل معرفتی و سد باب توفیق است برای انسانهایی که با معرفت گناه میکنند . مسلمان شده است و اسلام را پذیرفته اما بی تفاوت میشود و بعد توفیق پیدا نمیکند به اسلام ادامه دهد و در ضلالت می افتد که میشود یک گناهکار بزرگ پس آیه در مورد کلان گناهها است نه شبهات تحریمه
پاسخ :
آیه کبرای کلی را میگوید همیشه حضرت پروردگار در فعل و انفعال نسبت به عبد خود ملاک را تبیین قرار داده است تفهیم اتهام شد و واجبات و محرمات را به او رساند و او جبهه گرفت و برخلاف عمل کرد در انجا عقاب میکند حال چه گناهان بزرگ سلب توفیق باشد چه گناهان دیگر .
در این آیات آنچه مهم است 1. شان پروردگار 2. بیان
آیه سوم : آیات 130 و 131 انعام ﴿یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم یقصون علیکم ایاتی و ینذرونکم لقاء یومکم هذا قالوا شهدنا علی انفسنا و غرتهم الحیوة الدنیا و شهدوا علی انفسهم انهم کانوا کافرین ذلک ان لم یکن ربک مهلک القری بظلم و اهلها غافلون﴾ البته در کتاب اصول ایه 131 را مطرح کرده اند بنده ایه قبل را بیان کردم زیرا ایه بعدش را تبیین میکند الم یاتکم ، رسل ،یقصون علیکم ایاتی همه بیان توضیح تبیین و انذار هستند ﴿لقاء یومکم﴾ ، ﴿قالوا شهدنا﴾ انسانها میگویند ما کاملا متوجه شدیم اما ﴿غرتهم الحیوپة الدنیا و شهدوا علی انفسهم﴾ شهادت دادند که کفر ورزیدند یعنی بعد از بیان خودشان اقرار میکنند که خدا حجت برای ما فرستاد ولی ما قبول نکردیم ذلک ان لم یکن مهلک القری ان مصدریه است ذلک عدم کون ربک مهلک القری شأن خدا اینست که هلاکت و عذاب را نازل نمیکند بخاطر ظلمی که در دوره غفلت انجام دادند یعنی وقتی انسانها غافل هستند و ظلم میکنند اطلاع نداشتند در فرضی خداوند بندگان را مواخذه میکند که بیان رسیده و فهمیده اند و غافل نبودند و خلاف کردند ذلک ان عدم کون ربک مهلک القری بظلم و اهلها غافلون بظلم یعنی ظلمی که انجام دادند در حالی که غافل بودند .
این آیه بیان واضحی است بر اینکه شأن در آیین داد رسی حضرت حق اینست که اول بیان بعد انتخاب عبد تخلف را بعد استحقاق عذاب بر اساس عدالت بعد مواخذه خداوند.
در اینجا مطلبی را که شیخ رضوان الله تعالی علیه دارد اشاره کنم چرا شیخ اعظم به سراغ این رفته است که همه این آیات را کنار میزند؟
بنظر میرسد که نظر مرحوم شیخ به صغرای داستان اخباریین جلب شده است که با این آیات برخورد کند با اخباریین ؛ اخباریین که در کبری (قبح عقاب بیل بیان)با ما نزاعی ندارند و مدعی هستند که علم اجمالی و اخبار احتیاط بیان هستند پس ما بیان داریم عبارت شاهد بر این مدعا چنین است و یرد علی الکل ان غایت مدلولها عدم المواخذه علی مخالفة النهی المجهول عند المکلف لو عرض وجوده واقعا فلا ینافی ورود الدلیل العام علی وجوب اجتناب ما یحتمل التحریم (این ایات را اگر بپذیریم غایت دلالت این ایات شریفه قبح عقاب بلا بیان است) و معلوم ان القائل بالاحتیاط و وجوب الاجتناب لایقول به الا عن دلیل علمیٍ (اخباری وقتی میگوید احتیاط کنید با دلیل علمی میگوید) و هذه الایات بعد تسلیم دلالتها غیر معارضة لذلک الدیل (با ادله اخباری تعارض ندارند) بل هی من قبیل الاصل بالنسبة الیه (بلکه ایه میشود اصل بالنسبه با دلیل یعنی ایه شریفه موضوعش از بین میرود توسط اخبار احتیاط) زیرا ایات شریفه میگفت قبح عقاب بلا بیان و اخباری میگوید این روایت بیان است زیرا علم اجمالی بیان است .