1402/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/برائت/
در مباحث اصول عملیه رسیدیم به برائت برای برائت در شبهه حکمیه تحریمیه به ادله اربع استدلال شده است
اصل مبحث که سخن مرحوم آخوند و مرحوم سید بود گذشت رسیدیم به دلیل بر برائت در شبهات حکمیه تحریمیه و وجوبیه
اولین دلیل قران و اولین قسمت قران آیه تعذیب ﴿وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ [1] این ایه یکی از ایاتی است که کبرای قبح عقاب بلا بیان عقلی را تایید میکند نزاع ما با اخباریون در صغری بود .
کیفیت دلالت این آیه شریفه بر برائت :
مرحوم آخوند کیفیت استدلال را ذکر نمیکند اما دیگران این مساله را ذکر کرده اند وجه دلالت این آیه بر برائت اینست که ارسال رسل کنایه از بیان باشد ﴿ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ نبعث رسولا یعنی نبیّن ما کنا معذبین حتی نبیّن رسولا ما عذاب نمیکنیم مگر اینکه بیان بفرستیم بنابراین بدون وجود بیان ، عذاب قبیح است .
در شبهات تحریمیه که شبهه حرمت و عذاب است شما بعد از تفحص ، دوهزار حرام در شریعت پیدا کردید حال یک مورد پیداشده مانند شرب فقاع که آیه و روایتی درباره آن ندارید و مایوس از دلیل شده اید اما احتمال میدهید حرام باشد و در صورت ارتکاب عذاب شوید آیه میگوید اگر بیان نیست بدانید که عذاب هم نیست یعنی حرمتی نیست هذا هو البرائة در شبهه حکمیه تحریمیه توسط این آیه شریفه برائت جاری میکنیم.
نسبت به استدلال به این آیه ایراداتی وارد شده است :
ایراد اول : اینست که این آیه قصه و داستان است در رابطه با امم سابقه است که میگوید ما کنا (فعل ماضی) ما نبودیم در گذشته که امم سابقه را عذاب دنیوی کنیم مگر بعد از آنکه پیامبر فرستادیم .
در اینجا دو نکته وجود دارد:
1. داستان است
2. در رابطه با عذاب دنیوی است
در حالیکه بحث ما اولا در مورد اسلام ناب محمدی صلی اله علیه و اله وسلم است ثانیا بحث عذاب اخروی را میخواهیم رتق و فتق دهیم .
در باب احکام الهی آن چیزی که مطرح است مصالح و مفاسد است در شبهه تحریمیه مفسده دارد یعنی قیامت ما را خراب میکند حرمت در مورد آخرت است نه عذاب دنیوی بنابراین الایه اجنبیةٌ عما نحن فیه
جواب بر این اشکال :
کلمه ماکنا ماضی منفی است لکن این آیه شریفه در مقام بیان یک قاعده کلیه است به این مضمون که شأن الله چه شأنی است. ماکنا به این معناست که شأن ما این نیست موقعیت و جایگاه حکیم و شارع و الله را بیان میکند وقتی فعل در مقام بیان شأن الله باشد بر اساس تناسبی که اینجا وجود دارد رابطه خالق با مخلوق و جایگاه یک حکیم و قانون گذار مطرح میشود که در این زمان از معنای حدوث در زمان گذشته منسلخ گشته و بیان شأن میگردد (یعنی شأن ما این نیست که کسی را عذاب کنیم در صورتیکه به او توضیح نداده ایم) این مساله اختصاص به زمان گذشته ندارد یک امر و حقیقت عقلی استوار است چه در زمان گذشته و چه در زمان حال و چه آینده نظیر آن در قران فراوان است مانند : ﴿ماکان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم﴾ [2] ﴿ماکان الله لیعذبهم و انت فیهم﴾ [3] ﴿ماکان الله لیذر المومنین﴾ [4] ﴿ما کنت متخذ المضلین عضدا﴾ [5] (تو نبودی کس یکه گمراهان و گمراه کنندگان را بازوی خود انتخاب کنی) ﴿ماکان الله لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون﴾ [6] ﴿ماکان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾ [7] این ایات شریفه همه قرائن قطعیه اند بر اینکه آیه معنای گذشته از او منسلخ است و ضرب قاعده میکند قاعده و شان الله تبارک و تعالی اینست که بدون بیان کسی را عذاب نمیکند چه عذاب دنیوی و چه عذاب اخروی .
اما در رابطه با اینکه بیان شد این عذب عذاب دنیوی است در اینجا قاعده میگوید خداوند برای عذاب دنیوی تا بیان نفرستد عذاب نمیکند اگر این قاعده را پذیرفتیم به طریق اولی در عذاب اخروی هم باید بپذیریم که بدون بیان عقابی صورت نمیگیرد زیرا عدالت پروردگار در قیامت بارز و قویتر است .
ایراد دوم : اینست که این آیه در مقام نفی فعلیت عذاب است میگوید فعلا عذاب نمیکنیم یعنی ممکن است مستحق عذاب باشند اما از باب منت و رحمت فعلا عذابی در کار نباشد با این بیان باز مساله عذاب اخروی تضعیف میشود در عذاب دنیوی از این منتها زیاد دیده میشود که بسیاری از انسانها مستحق عذابهای متعدد هستند اما از باب رحمت (سبقت رحمته غضبه) گرفتار عذاب نمیشوند ولی در عذاب اخروی بحث استحقاق است اگر بخواهیم عذاب را برداریم باید استحقاق را برداریم نه فعلیت را و این آیه شریفه استحقاق را بر نمیدارد در بحث برائت استحقاق عقوبت است زیرا رفته ایم سراغ احکام و متعلق احکام دارای مصلحت و مفسده است کسی که مفسده انجام میدهد مساوی است با استحقاق عذاب ، این آیه شریفه نظارت به فعلیت عذاب دارد نه به رفع استحقاق عذاب بنابراین با این بیان هم آیه شریفه ازحریم برائت دور میشود .
مستدلین به این آیه میگویند بین استحقاق و فعلیت ملازمه است وقتی فعلیت نفی شد استحقاق نیز نفی میشود
در اینجا بحث ملازمه نیست اگر بگوئید ملازمه جدل پیش میآید.
ما در بحث احکام الهی یعنی همین وجوب وحرمتها که در انها نگاه اخروی هست دنبال این هستیم که اگر مثلا شرب خمر شد استحقاق عذاب را پیدا میکنم یاخیر سخن از فعلیت نیست زیرا فعلیت بعد از مرگ است .
اما از آنجایی که بسیار میبینیم استحقاق دارد اما عذاب نمیشود مشخص است که بین استحقاق و فعلیت ،ملازمه نیست
در مانحن فیه آنچه نیاز است استحقاق است مستدل به آیه حرفش رفع فعلیت است از این رفع فعلیت منتقل نمیشویم به نفی استحقاق .
اگر بپذیرید و با خصم نزاع کنید میشود جدل که مطابق با اعتقاد او صحبت میکنید نه اعتقاد خود .