1402/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیه/ مقدمات اصول عملیه /مقدمه چهارم
سه مقدمه را قبل از ورود به بحث اجرایی و کاربردی اصول عملیه ذکر کردیم و اینک مقدمه چهارم
مقدمه چهارم : با توجه به مقدمه سوم و تکمیل آن دانستیم قواعد عنوانی است که هم اصول مصطلح علم اصول را در بر میگیرد و هم غیر این اصول را که در فقه از آنها استفاده میشود و از انها تعبیر به کلیات فقهیه میشود اصولا قواعد و اصول هر دو کلیات هستند . این بحث با مقدمه چهارم و عنوان این سوال تکمیل میشود که فرق در قاعدهٌ اصولیه و یا فقهیه چیست؟
در جواب باید گفت یکی از فرقهای مهم اینست که قواعد اصولی نظرشان به حکم است با محوریت دلیل یعنی در قواعد اصولی دنبال حکم هستیم ولی با محوریت دلیل روی همین جهت در اصول مشهور قائل بودند موضوع علم اصول ادله اند ادله اربع با وصف دلیلیت یا بدون وصف دلیلیت قواعد اصول خصوصیتشان اینست که دنبال احکام شریعت هستند اما با محوریت دلیل بنابراین یک فقیه یا مجتهد در باب علم اصول تمام زحمتش را به دلیل معطوف میکند .
در علم اصول دلیل پردازی میکردیم تا به حکم برسیم و نتیجه قاعده اصولی بود مثلا حجیت خبر واحد مساله اصولی است چون حکم دارد با محوریت دلیل .
قواعد فقهی اینطور نیستند در فقه دلیل پردازی و تولید دلیل و منقح کردن دلیل معنا ندارد فقیه دنبال حکم است اما با محوریت موضوع یعنی موضوع را پیدا میکند و حکم را بر آن منطبق مینماید روی این جهت میگوئیم موضوع علم فقه فعل مکلف است وقتی علم فقه را تعریف میکنیم میگوئیم علمی که موضوع فعل مکلف است و از عوارض فعل مکلف بحث میشود که این عوارض وجوب حرمت و.. است یعنی حکم اما در علم اصول میگوئیم موضوع علم اصول دلیل است یعنی چیزهایی که میتوانند دلیل بر حکم قرار بگیرند
با توجه به این بیان مشخص شد که این اصول عملیه ای که الان تعقیب میکنیم و تقسیم میشود به :
نوع اول : اصول عملیه در شبهات حکمیه با ادله شرعیه (نقلی )
نوع دوم : اصول عملیه در شبهات حکمیه بود با محوریت عقل
نوع سوم : اصول عملیه در شبهات موضوعیه با محوریت شرعیه (نقلی)
نوع چهارم : اصول عملیه در شبهات موضوعیه با محوریت عقل
محور در این چهار نوع شک و حکم ظاهری است
نوع پنجمی هم درست شد اصول عملیه که این اصول موضوعشان شک نیست مانند قاعده لاضرر که اصل عملی هستند اما چون موضوعشان شک نیست دیگر اسمشان اصول نمیشود میگوئیم قواعد وقتی اصول نشدند دیگر از علم اصول بیرون میآیند
نکتةٌ :
چرا در اصول عملیه ای که موضوعشان شک است اصولی و جزو علم اصول هستند؟ بعبارة اخری این چهار نوع اصول عملیه که موضوعشان شک است چرا همه اصولی هستند نهایتا مشکک؟
جواب : زیرا هرگاه اصلی ،دائر مدار یک شک باشد یعنی با محوریت و موضوعیت شک ،اصلی ساخته شود این اصل به دنبال رسیدن به حکم شرعی است وقتی دنبال رسیدن به حکم شرعی است حکم شرعی که تولید میشود حکم ظاهری است و حکم ظاهری یحتاج الی دلیل و هر اصلی که در آن اصل به دنبال تنقیح دلیل برای آن اصل باشد اصولی است . فقیه در علم اصول دنیال تنقیح دلیل است وقتی در حکم واقعی شک میکنید به زمین نگاه کنید شک است ،در برخورد با شک برای رفع مشکل نگاه به آسمان میکنید یعنی دنبال دلیل هستید اگر دلیل پیدا کردید حکم ظاهری تولید میشود و قاعده اصولیه است با این بیان خیلی از محققین خواسته اند بگویند اصول عملیه درشبهات موضوعیه فقهیه است نه اصولیه و حق با محققینی همچون مرحوم نائینی است که بحث بحث اصولی است هرجا موضوع شک بود برای یک اصل آن اصل اصولی است زیرا شک ما را بر آن میدارد که معادلش را پیدا کنیم فقیهی که میبیند در یک موضوع مستحدث دلیل ایه روایت اجماع نیست میرود سراغ پیدا کردن دلیل برای این موضوع که میشود کار اصولی زیرا در فقه فقیه حکم آماده را منطبق میکند بر موضوعاتی که پیدا مینماید .
اما اصولی که موضوعشان شک نیست :
با این بیاناتی که عرض شد یک سری قواعد فقهی وارد اصول میشود مانند قاعده ید البته قاعده یدی که حکایت از ملکیت دارد که موضوع آن شک است شخص شک دارد طرف مقابل مالک هست یا نیست میگوئیم همین که در دست اوست علامت مالکیت است با این نگاه قاعده یدی که شاید اکثر فقها میگویند فقهی است با این بیان شبهه ناک میشود.
(قواعدی که موضوعشان شک نیست مانند قاعده لاضرر قاعده اقرار یقینا فقهی هستند این قواعد فقهیه وقتی دست فقیه میافتد آنها را منطبق میکند بر موضوعات .)
نکته :
خود این قواعد فقهیه اگر با مبنای دلیلشان به آنها نگاه کنیم اصولی هستند. قاعده لاضرر یا قاعده اقرار را زمانی درست کردیم که رفتیم سراغ استدلال و برهان دلیل اینها روایت است درعلم اصول پس تمام قواعد فقهیه با توجه به ادله ای که در شریعت دارند اصولی هستند نه فقهی روی این جهت انفکاک بین فقه و اصول کار سختی است و باید فقط اعتبار کنیم بگوئیم فقیه وقتی فقیه است و فقه وقتی فقه است که محقق درون فقه کاری به دلیل نداشته باشد یک قاعده آماده را منطبق نماید؛ اگر فقیه بگوید قاعده ید یا اقرار از کجا آمده مثلا خبر واحدی که قاعده ید را درست کرده میشود بحث اصولی
با این بیان میتوان بین دعوای علما جمع کرد به این صورت که آنکه میگوید اصولی است رفته است سراغ موضوع که شک است و دنبال میکند تا حکم را پیدا کند وقتی دنبال حکم رفت میشود بحث اصولی اما آنکه میگوید فقهی است یعنی قاعده آماده شده است و دلیل آن منقح گردیده و فقیه آنرا منطبق میکند بر موضوع که میشود فقهی روی همین جهت عرض کردم اگر همه قواعد فقهی که موضوعشان شک نیست مانند قاعد لاضرر بروید سراغ دلیل آنها (در قاعده ید چون موضوع شک است خود چراغ سبز است که شما را به طرف اصول ببرد ) که این قاعده از کجا آمده میشود بحث اصولی
عبارت لا فقه لمن لا اصل له در اینجا معنا دارد .
نتیجتا با این مقدمه فرق گذاشتن بین قاعده فقهی و قاعده اصولی فقط بر اساس اعتبار و حیثیت است که با چه حیثی نگاه میکنید اگر با حیثیت استدلال و استنباط است اصولی و اگر با حیثیت اجرا و اعمال نگاه میکنید فقهی است .