1402/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت خبر واحد/آیه سوال/
آیه چهارمی که اُستدلَّ بها حجیت خبر واحد آیه شریفه سوال بود کیفیت استدلال مطرح شد و شش مقدمه در رابطه با این آیه ذکر شد که نتیجه این مقدمات در جزء اخیر علت استدلال یعنی لغویت تکمیل میشود .
اگر سوال واجب شد باید قبول هم واجب باشد لذا اگر از صفار میپرسیم امام صادق درباره جلسه استراحت نماز چه فرموده است؟ و صفار میگوید قال الصادق جلسه استراحت مستحب است باید این قول را تعبداً بپذیریم با اینکه قولش مفید ظن است و نمیدانیم آیا واقعا امام فرموده یانه و اگر نپذیریم لغویت پیدا میشود.
اگر از قول مخبر علم پیداکردیم که میشود علم وجدانی و عمل به علم و قطع و اگر ظن پیدا کردیم از باب تعبدی میپذیریم.
لکن این آیه شریفه واقعا اجنبی است از ما نحن فیه و تمام شش مقدمه مخدوش است.
اما مقدمه اول: در این آیه میگوید ﴿فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ قبلا این آیه را عنوان کردیم.
که این آیه یکی از مصادیق قرآنی برای امر غیری و مقدمی است و امر آن ارشادی است که هر عاقلی میداند وقتی چیزی را بلد نیست باید از متخصص آن بپرسد و دلالت ندارد بر وجوب تعبدی مولوی که بگوئیم مولا امر کرده است به وجوب سوال چون امر است در نتیجه قبولش واجب تعبدی است. وقتی شد امر ارشادی از بحث ما بیرون میرود زیرا قرار است چینش ما یک چینش مولوی الهی تعبدی باشد از قران کلام حکیم را استخراج کنیم که او گفته است تعبدا باشد.
در مقدمه دوم گفتیم بینات اعم از اصول و فروع است اما آیه این را نمیگوید بلکه محتوا ،شان نزول وسیاق و آیات قبل و بعد حکایت از اصول دین دارند. بینات و زبر در علوم واقعیه هست علوم واقعیه یعنی علومی که ذاتشان شکوفایی و شفاف سازی است . توحید ونبوت امری بیّن است زُبر یعنی کلمات بیّن و آشکار پس مسائل معرفتی است وانگهی از یک سو مسائل اخلاقی است که در تاریخ نگاه کنید و بیاموزید انبیاء چگونه عمل کردند .
مقدمه سوم گفته شد سوال مطلق است چه از جواب یقین حاصل شود وچه یقین حاصل نشود این با خود قران مخالف است زیرا قران میگوید ﴿فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ بپرسید تا علم پیدا کنید نه اینکه بپرسید هرچه جواب دادند قبول کنید.
مقدمه چهارم : مسئول لازم نیست متخصص باشد بلکه بیسواد هم بود جوابش را قبول کنید ؛ کلمه اهل ذکر با این تعبیر سازگار نیست .در تاویل روایات آمده است که اهل ذکر معصومین هستند در تفسیر میتوانیم بگوئیم کسانیکه متخصص و صاحب فن باشند اهل خبره باشند اهل ذکرند نه راوی که سواد علمی ندارد و فقط انسان ثقه و عادلی است قولی را شنیده و نقل میکند .
مقدمه پنجم : بحث وجوب قبول مطلق است. درست است که غایت وجوبِ قبول است اما وجوبِ قبولِ علم است به حکم عقل.
مقدمه ششم که در اهل ذکر مقدمه چهارم عنوان شد .
و نتیجه این شش مقدمه لغویت است به این معنا که اگر نپذیرید لغویت پیش می آید. درجواب میگوئیم لغویت را لازم نیست با تعبد از بین ببریم یعنی به تعبیر دیگر فائده بحث اظهار و جواب دادن مسئول اینست که تعبدا قبول کنیم .اینچنین نیست و فائده اظهار و جواب تنها اینست که علم پیدا کنیم . سوالات از بینات و اصول دین است و مسئول اهل دین و صاحب ذکر است و زمانیکه جواب میدهد قبول میکنیم و لغویت پیش نمی آید زیرا علم پیدا میکنیم.
بنابراین این ساختمان وچینشی که درست شد فائده اش منحصر در قبول تعبدی نیست بلکه فایده آن اینست زمانیکه از اهل علم سوال میکنیم علم پیدا میکنیم به واقعیت ها وفائده اش در مباحث واقعی عالم است و مباحث واقعی عالم اعتقادات هستند با تعبیر بینات .
این آیه نیز محلق شد به آیات قبلی
میرویم سراغ آیه پنجم که آیه اذن است ﴿و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمومنین و رحمة للذین امنوا منکم والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم﴾ [1]
شان نزول این آیه شریفه داستان منافقین است که شخصی منافق پیش پیامبر میآمد به نوعی حرف میزد و پیش مشرکان به نوعی دیگر و میدید پیامبر تمام حرفهای او را قبول میکند . بُعد اخلاقی این آیه بسیار بالاست و خوب است از آن درس سعه صدر بگیریم .
قسمتی که مورد استدلال قرار گرفته ﴿اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین﴾ میباشد. کلمه ﴿یومن للمومنین﴾ به این معنا که پیامبر به مومنین ایمان دارد پس شما نیز ایمان داشته باشید اگر مومن ،عادل یا موثقی خبری را آورد مانند پیامبر قبول کن.
از جهت تفسیری این آیه شریفه ﴿اذن خیر لکم﴾ اذن وخیر چه نوع اضافه ای است؟ آیا اضافه موصوف به صفت است یا اضافه حقیقی است؟ محققینی مانند علامه طباطبایی میگویند اینجا موصوف و صفت است اصولیین نیز بر همین معنا گرفته اند. گوشی که این صفت را داراست که خیر است برای شما.
این داستان جریان قسامه است که عده ای به پیامبر گفتند قسامه چنین است و خودش این مساله را قبول نکرد صدّقه و کذّبهم . قَسامه اسم مصدر است و در لغت بمعنای اسم جمع بکار برده شده است قسم ها. اما در اصطلاح به معنای انسانهای قسم خورنده است . خمسون قسامه که در روایت آمده اگر حکمی دادند بر علیه شخصی و خود آن شخص قبول نکرد حرف آن پنجاه نفر را رد کن و قول خود شخص را بپذیر .
میخواهیم بگوئیم این آیه دلیل است که پیامبر حرف دیگران را قبول میکرده در بحث مانحن فیه اینست که شخصی حرفی را نسبت به شریعت اسلام و احکام اسلام از مبادی وحیانی نقل میکند و ما گمان پیدا کردیم از انجا که پیامبر قبول میکرد ما نیز باید بپذیریم.
این آیه نیز به دو جهت یقینا از حریم بحث ما بیرون است
اولا شاید این آیه میخواهد بگوید پیامبر از گفتار افراد سریع قطع پیدا میکرده است و یقین حجت است .
ثانیا این آیه در مقام بیان رحمة للعالمین پیامبر است که در گفتگوها و مسائل معرفتی و عقیدتی به گونه ای عمل میکرد که به نفع همه باشد . راهکار پیامبر در گوش کردن به حرفهای دیگران اذن خیر بود یعنی بعد از گوش دادن به تمام حرفها به نوعی رفتار میکرد که هم به نفع مخبر باشد و هم به نفع دیگران . قانون تسامح و تساهل سهل گرفتن بر عباد که اگر به این مساله عمل کنیم رفتارمان میشود پیغمبری. این آیه بُعد اخلاقی دارد نه فقهی دلیل آن هم ﴿رحمت للذین امنوا منکم﴾ است . کار رحمانی خشک و محدود به حد خاصی نیست در صورتیکه بحث ما در اینجا بحث حدّی و رسمی است . مباحث اخلاقی توسعه دارد و به سعه صدر برمیگردد و بر اساس ملاحظات انجام میگیرد .
پیامبر در این آیه شریفه معرفی شده است بعنوان انسانی که در نقل و انتقالاتِ گفتار رحیمانه رفتار میکند به گونه ای که هم به گوینده احترام گذاشته شود و هم به دیگران.
بنابراین هیچکدام از این آیات با تفاصیلی که بیان شد دلیل برحجیت خبر واحد نیست. به سراغ سنت و اخبار متواتر و مستفیض میرویم که بحث سیاتی ان شاالله...