1402/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجیت خبر واحد//مفهوم شرط
آیه شریفه نبأ مهمترین آیه ای است که در تمام تاریخ اصول برای حجیت خبر واحد به آن استدلال شده است. تا الان اقتضای آیه را پذیرفتیم ولی در حد علت تامه، آیه شریفه شرطش علت تامه است برای جزاء ﴿ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا﴾ اگر مخبر فاسق بود و خبر شد خبر واحد فاسق نیاز به تبین دارد و تبین هم به معنای لغوی یعنی ظهور ، تبینوا یعنی کاری کنید که اوضاع و احوال ظاهر واقع شود اگر فاسق خبر آورد این آوردن فاسق خبر را علت تامه است برای تبین و این کبرای کلی است در حد علت تامه که همه جوانب بهره وری از خبر واحد را شامل میشود چه احکام و چه موضوع روی همین جهت ما بر اساس منطوق بعد از تبین خبر اهل سنت را میپذیریم بنابراین خود منطوق با رعایت حکم که تبین است دلالت دارد بر اینکه خبر بعد از تبین حجت است اما این منطوق برای ما مهم نیست زیرا قرار است یک حکم بدون شرط و گره و تعلیق نسبت به خبر واحد داشته باشیم که در خبر عادل است اگر مخبر عادل بود راحة الحلقوم است و وقتی آمد تبین لازم ندارد زیرا انه ظاهر الحال پس شرط در این جمله شرطیه علت تامه است برای جزاء .
لذا اقتضا برای مفهوم گیری موجود است و نهایتا در ناحیه عدم المانع سه اشکال شد که آنها را یکی یکی کنار گذاشتیم و آخرین حرف این شد که تبینوا یعنی جستجو کنید تا اوضاع و احوال ظاهر گردد.
انما الکلام در این است که ثمره تمام زحمات محققین در طول تاریخ اصول اثبات علیت تامه است و اثبات علیت تامه. برای مفهوم گیری در جمله شرطیه کافی نیست و نیاز به حصر دارد کون المخبر فاسق علة تامة منحصره اگر اثبات کردید حصر علت تامه منحصره است برای جزاء ، بلاشک جمله شرطیه مفهوم دارد به حکم عقل ، دلالت التزامیه بیّن به معنی الاخص که وقتی علت تامه منحصره را از روی یک معلول برمیدارید معلول از بین میرود اگر گفتید تبیّن فقط معلول یک علت تامه است و آن هم کون المخبر فاسقا و این علت تامه منحصره در عالم ارتباطات و محاورات است پس با رفتن آن دیگر معلول هم نیست و خبر عادل بدون تبیّن میشود راحة الحلقوم .
انما الکلام در اثبات این علیت تامه منحصره است . اثبات این مسأله دو راه دارد:
راه اول: اینکه جمله شرطیه بعضی از اجزاءش وضع شده باشد برای علیت تامه منحصره مثلا اِن شرطیه یا اذا شرطیه یا فاء شرطیه یا هیأتش وضع شده باشد و مهم در ما نحن فیه همین وجه اول است که بشود اثبات کنیم زیرا مفهوم را با پشتوانه دلالت لفظی اثبات میکنیم، مرجع و پایگاه مفهوم، لفظی است که از حکیم صادر شده است و اگر میخواهیم مفهوم را به خدا و پیامبر نسبت دهیم باید منطوق چیزی داشته باشد و لفظی را حکیم ادا کرده باشد که از آن لفظ مفهوم گیری کنیم و بگوئیم خدا و پیامبر گفته اند ﴿ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا﴾ بعد بگوید ان جائکم عادل بخبر لایجب التبین این لایجب را درصورتی میتوانیم به خدا و پیامبر نسبت دهیم که منطوق دارای لفظی از طرف حکیم باشد که این مفهوم را تولید کند
راه دوم : وجود قرائن خارجیه ،از قرائنی خارج از این الفاظ استفاده کنیم که جمله شرطیه مفهومش اعتبار دارد این وجه دوم یخرج من المفهوم دیگر مفهوم نیست نحن و تلک القرائن دیگر از لفظ آیه بیرون میرویم عینا مانند بحث اجماع که اگر مدرکی شد ننقل الکلام الی ذلک المدرک دیگر اجماع نمیشود . اگر شما بخواهید ان جائکم عادل بخبر فلایجب التبین را از قرائن خارجی بفهمید خب این قرائن چیست؟ آیه است روایت است سیره عقلاست حکم عقل است؟ ننقل کلام الی ذلک و دیگر ربطی به ان جائکم فاسق ندارد پس وجه دوم خروج از بحث مفاهیم است زیرا مفهوم واژه ای است در مقابل منطوق و یبقی وجه و راه اول.
آیا ما در کلام عرب در محاورات ادبی و قواعد صنعتی صرف و نحو میتوانیم کاری کنیم که اِن در جمله شرطیه برای علیت تامه منحصره است؟
اثبات چنین چیزی دو راه دارد : 1. وضع 2. اطلاق
راه اول وضع است که بگوئیم در ﴿ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا﴾ اِن وضع شده است برای علیت تامه منحصره که دون اثباته خرط القتاة کمتر از این را هم نمیتوانیم اثبات کنیم و دلیلی بیاوریم از صرف و نحو که چنین وضعی داریم اصلا قابل اثبات نیست
راه دوم اطلاق است که بگوئیم اِن هیات جمله شرطیه وقتی مطلق بکار برده میشودمانند ﴿ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا﴾ الاطلاق یقتضی علیت تامه منحصره از باب اینکه اگر شرط دیگری میبود ذکر میکرد گفته شده ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا یک شرط و علت ذکر شده است لو کان لبان آیا میشود از اطلاق جمله شرطیه استفاده کنیم برای اینکه جمله شرطیه منطوقش بالاطلاق دلالت دارد بر علیت تامه منحصره ؟
یمکن او لا یمکن؟ جواب اینکه اگر میبود با واو یا اَو حتما عطف میداد .
اطلاق دیگر وضع نیست الاطلاق لبّیٌّ لا لفظیٌّ زیرا مقدماتی دارد که آن مقدمات لبّی هستند
1. متکلم در مقام بیان مراد جدی و حقیقی خودش باشد
2. قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد
3. قرینه ای بر خلاف ظاهر تصور نشود یا احتمال قرینه وجود داشتن نباشد و تمام این مقدمات حکمت را باید روی این آیه پیاده کنیم تا اثبات شود.
مقدمه اول : آیا متکلم در مقام بیان مراد جدی خودش در خصوص علیت تامه منحصره است؟ آیا متکلم حکیم ما در این آیه شریفه در مقام بیان مراد جدی خودش در حد علیت تامه منحصره است؟ در اینجا بله حتما هست چون مقام شوخی و تقیه نیست و مقام بیان واقعیت است.
نکته ای در اینجا حائز اهمیت است در این مقدمه اول حکمت پای الفاظ به میان میآید که لفظی که بکار برده شده است چقدر استعداد دارد ﴿ان جائکم فاسق بنبأ﴾ این جمله شرطیه آیا استعداد دارد برای علیت تامه منحصره یا ندارد؟ باید در گوشه ای لغت به مانشان دهد که دارای استعداد میباشد اما هرچه میگردیم میبینیم علیت فقط تامه است و در درست کردن همین مقدمه اول می مانیم .
تمام مرادی که ما از الفاظ بلدیم علیت تامه است ، متکلم در مقام بیان تمام مراد خودش است که علیت تامه است همین جاست که میگوئیم اطلاق لفظی است با اینکه اطلاق لبی است اما میگوئیم از ادله لفظی است در همین مقدمه اول میبینیم که لفظ نقش دارد یعنی باید لفظی را که میخواهیم مقدمات حکت را بر آن اجرا کنیم استعدادش محرز باشد برای آنچه میخواهیم بگوئیم مراد جدی و واقعی متکلم است.
باید بتوانیم اثبات کنیم که اِن شرطیه استعداد دارد برای علیت تامه منحصره و مولا با بیان این کلمات میخواهد مراد جدی خودش را در حد علیت تامه منحصره بیان کند چنین گرایی را باید اِن شرطیه به ما بدهد تا مقدمه اول شکل بگیرد . و الا اگر هرچه در لغت میگردیم میبینیم علت تامه است و بالاتر نرفته و هیات جمله شرطیه همینقدر توانایی دارد که بشود علت تامه و مقدمه اول روی همین بسته میشود مولا در مقام بیان مراد جدی خودش است که علیت تامه است و آن دو مقدمه دیگر هم روی همین بسته میشود و در همان مقدمه اول میمانیم و نمیتوانیم مقدمات حکمت را جاری کنیم تا از این جمله شرطیه علیت تامه منحصره تولید کنیم.
بنابراین انحصار در علیت با مقدمات حکمت اثبات نمیشود چون باید الفاظی که در یک جمله شرطیه بکار برده میشود اقتضای انحصار را داشته باشد یعنی در گوشه ای چیزی باشد که از جهت لفظی دارای استعداد باشد ولی در لغت میبینیم فقط علیت تامه است بعد چطور میتوانیم در قالب لفظی که استعدادش محدود است بیشتر از استعدادش به آن بخورانیم این دیگر اصالة الاطلاق نیست زیرا اصالة الاطلاق عبارتست از مقدماتی که بین مراد استعمالی و مراد جدی تطابق ایجاد میکند که باید ببینیم مراد استعمالی آن چقدر است در همان اندازه وارد شویم .
ما مقدمات حکمت را جاری میکنیم و چیزی فراتر از علیت تامه دیده نمیشود بالفرض که توهم شود و ظنی پیدا کنیم که باز هم حجت نیست و باید مستند به دلیل علمی باشد بنابراین با این فرض ما نمیتوانیم از این آیه شریفه با همه زحماتی که اعاظم کشیده اند مفهوم گیری کنیم برای حجیت خبر واحد چون منطوق ما نه وضعا و نه اطلاقا استعداد چنین مفهومی را ندارد .
مفهوم بوجود نمیآید مگر از انحصار علیت وهرچه میگردیم در این آیه چیزی برای انحصار وضع نشده است و از باب اطلاق هم به همین بیانی که ذکر شد نتیجتا آنچه ذکر کردیم برای این آیه شریفه ثمرات علمی داشت که آیه را خوب حلاجی کنیم