1402/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادله حجیت خبر واحد
مطالبی تا الان پیرامون حجیت خبر واحد ذکر شد. اخرین مطلبی را که قبل از ورود به مبحث ادله حجیت خبر واحد بعنوان تتمه بحث گذشته عرض کنم اینست که از آنچه گفتیم این نتیجه راهم میتوان گرفت که خبر واحد حجیتش یا از باب طریقیت است یا از باب سببیت.
اگرحجیت خبر واحد از باب طریقیت باشد ادله حجیت خبر واحد نسبت به ادله مانعین یا همان اصل اول ان الله لا یغنی من الحق شیئا حکومت است بجهت اینکه ادله ای که خواهیم خواند مؤدایشان اینست که خبر واحد طریق بسوی واقع است طریقی که شارع آن را علم میداند. حالا اگر آیه نبأ یا سیره عقلا میگویند خبر واحد طریقٌ کالاعلم بنابراین در موضوع ﴿ان الظن لا یغنی...﴾ تصرف میشود و دیگر ظن نیست و تعبدی است که این نوع تصرف حکومت است. اما اگر حجیت خبر واحد از راه سببیت باشد( که البته ما این را قبول نداریم این عقیده معتزله و اشاعره است ) و معنای حجیت این باشد که مؤدای خبر واحد حکمی است معادل عالم واقع ،تامیگوید حکم است یعنی یغنی من الحق که تصرف در حکم است.ظن ،ظن است ادله حجیت خبر واحد میگوید حکمش رابگیر یعنی یغنی . صلوة الجمعه واجبة یغنی من الحق با اینکه شما به صلوة الجمعه ظن داری اما دلیل میگوید با اینکه ظن است یغنی من الحق و هذا تخصیص.
پس بنابراین اگر حجیت خبر واحد را کسی از باب سببیت پذیرفت رابطه ادله حجیت خبر واحد با ﴿ان الظن لایغنی من الحق شیئا﴾ میشود رابطه تخصیص و خروج حکمی. چون ان الظن ... میگوید ظن مطلقا چه در اصول اعتقادات چه در فروع چه ظن ثقه چه ظن خبر ثقه همه آنها اما یکدفعه ادله حجیت خبرواحد میگوید ظنِ خبر ثقه ای معتبر است رابطه میشود عموم خصوص مطلق. ﴿ان الظن لایغنی...﴾ عام است و ادله حجیت خبر واحد میشود خاص و رابطه بین عام و خاص تخصیص است.پس بنابراین هم با نگاه صنعتی تخصیص است هم با نگاه حکمتی تخصیص است.
وارد بحث ادله مثبتین حجیت خبر واحد میشویم:
طبق رسم و روش عادت مسلم در اصول وقتی میرویم سراغ ادله از قرآن شروع میکنیم: قرآن، سنت، عقل.
ابتداءً از قرآن که ایاتی از قرآن کریم برحجیت خبر واحد مورد استدلال قرار گرفته است و معروفترین آن آیه نبأ است. آیه نبأ داستان و شان نزولی دارد که ولید بن عقبه توسط پیامبر مأمورمیشود به قبیله بنی مصطلق یهودی در اقمار مدینة النبی برود و از آنها زکات بگیرد. ولید شخصیتی بود که شراب میخورد و برادر مادری عثمان است .ولید ذهنیت خوبی از قبیله بنی مصطلق نداشته وگویا دشمنی با آنها داشته است وقتی قبیله برای خوش آمد گویی به سفیر پیامبر به طرف او هجوم می آورند او فکر میکند قصد جان او را دارند و فرارمیکند وبه سوی پیامبر باز میگردد و میگوید آنها میخواستند مرا بکشند. قرآن به او میگوید فاسق ﴿یا آیها الذین امنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین﴾[1]
این آیه در ابتدای امر طبق همین ظاهر ابتدائی که دارد میفرماید بر خبر فاسق اعتماد نکنید اگر فاسق خبر آورد تفقه کنید تبیّن کنید ببینید راست میگوید یا خیر مثلا آیا واقعا امام صادق علیه السلام فرموده صلوة الجمعه واجبة ؟
حالا وقتی یک مقدار بالاتر رویم بحث فنی میشود که این تبینوا دلالت بر حکم وجوب نفسی دارد یا وجوب غیری؟ پس شد دو صورت 1. تصور وجوب نفسی 2. تصور وجوب غیری
اما وجوب نفسی لا یمکن قولٌ به . زیرا با شعائر دین ما سازگار نیست که اگر کسی آمد خبری آورد باید تجسس کنیم که چه آدمی است . این با تجسسوا سازگار نیست چه موقع این تجسس عاقلانه است ؟ زمانیکه بخواهم به خبر این فرد ترتیب اثر دهیم و کاری انجام دهیم و یا بر اساس حرف او بخواهیم در زندگی خود تغییری دهیم در اینجا عقل میگوید تجسس لازم است اگر اینگونه شد میشود وجوب غیری و یشهد لذلک خود آیه شریفه "﴿ان تصیبوا قوما بجهالة﴾ غایت و مقصود است ذی المقدمه است یعنی این تجسس و تبیّن وتفحص بخاطر اینست که گرفتار جهالت نشویم پس شد وجوب غیری.
آیه شریفه به ما دستور میدهد اگر فاسق خبری آورد و خواستی ترتیب اثر دهی مثلا در محکمه از آن خبر استفاده کنی یا در تجارتی از این سخن استفاده کنی یا در مسائل دینت میخواهی بگویی قنوت واجب است اینجا عقل و شرع میگوید ﴿تبینوا﴾ چون فاسق است و ممکن است دروغ بگوید وشما در عملتان گرفتار جهالت و نادانی شوید. بنابراین این اولین نگاههایی است که به این آیه شریفه میشودکه اولا به خبر فاسق اعتماد نکن ثانیا اعتماد نکن از باب مقدمه وجوب غیری تفقه کن و بایست و میدانیم که وجوب غیری
عقلانی است. بعد از این دو مرحله میرویم سراغ اینکه این آیه چگونه دلالت دارد بر وجوب تبیّن و بعد برویم در مانحن فیه.
اولا از نظر منطوقی کاری با آن نداریم. خبر فاسق نیازی به این آیه ندارد. در خبر فاسق عقل هم میگوید اگر فاسق خبری داد و تو میخواهی بر پآیه سخن او کاری انجام دهی باید فکر کنی و از صحت خبر مطمئن شوی. آنچه که مهم است یک برداشت ماورائی و متافیزیکی است و آن بیرون کشیدن حکم خبر عادل هست از این آیه،پس مقصود ما از بیان این آیه اثبات حجیت خبر ثقه و عادل هست که در آیه نیامده است. اینجاست که اصطلاح مفهوم و مفاهیمی که در جلد اول کفآیه خواندیم به میدان میآید. استدلال به این آیه شریفه برای حجیت خبر واحد ثقه فقط از طریق مفهوم است.
چه مفهومی از مباحث باب الفاظ در این آیه قابل تصوراست؟ 1. مفهوم وصف 2. مفهوم شرط
همانطور که مرحوم آخوند در حاشیه رسائل اینگونه ورود پیدا کرده است اول مفهوم وصف را بیان میکند بعد مفهوم شرط اما در کفآیه اول مفهوم شرط مطرح میشود.
ابتدا مفهوم وصف را ذکر میکنیم آیه شریفه میگوید ﴿ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا﴾ اگر فاسق خبر آورد تفقه کنید،میگوئیم حکم تبیّن و تثبت روی وصف فاسقیت رفته است یعنی اگر مخبر فاسق بود وجب تبین هست
تعلیق الحکم علی الوصف مشعر بعلیته ، تبینوا معلق شده است بر فاسق بنابراین اگر فاسق نبود تبین لازم نیست این میشود مفهوم وصف. حکم رفته است روی وصف اینکه مخبر فاسق باشد اگر فاسق بود نیاز به تبین دارد پس اگر فاسق نبود نیاز به تبین ندارد.
حالا آیا این استدلال به این مفهوم صحیح هست یاخیر ؟