1401/12/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /علم تعبدی
خلاصه مباحث گذشته
1ـ اصالت حرمت تعبّد به ظنّ یک اصل ثابت و عقلی و عقلائی است؛ و شکّ در حجّیت ظنّ، مستلزم یقین به عدم حجیت آن میباشد.
2ـ این اصل یک اصل اجتهادی است نه فقاهتی؛ اصلی است مستفاد از آیات و روایات و حکم عقل؛ یک اصل علمی است نه اصل عملی.
3ـ در بحث حرمت تعبّد به ظنّ و عمل به ظنون نیازی به آیات و روایات نداریم؛ ادلّهی موجود در این زمینه ارشادی هستند.
4ـ استصحاب عدم اعتبار ظنّ در باب ظنون فائدهای ندارد؛ استصحاب یک اصل عملی است و در رتبهی بعد از اصل اجتهادی قرار دارد؛ الاصل دلیل حیث لا دلیل.
5ـ آنچه از تحت این اصل اوّلی خارج میشود یا تخصیص است یا حکومت؛ مثل ظواهر آیات و روایات.
6ـ یکی از ظنون خارج شده از تحت این قاعده، ظواهر است؛ ظنّ مستفاد از ظاهر الفاظ؛ بدلیل سیرهی عقلاء؛ و از ضرورتهای زندگی محاورهای انسان است؛ و حجّیت ظواهر از مباحث علم اصول نیست بلکه از مبادی تصورّی و تصدیقی آن میباشد؛ حجّیت ظواهر امری مفروغ عنه است و نیاز به بحث ندارد؛ سیرهی عقلاء در طول تاریخ این بوده که به ظاهر کلام هم اخذ میکردهاند؛ امّا آنچه در باب ظواهر محلّ خلاف است سه مورد است:
7ـ اوّل: آیا حجّیت ظواهر مشروط است به ظنّ به مطابقت با واقع یا عدم ظنّ به مخالفت با واقع یا مشروط نیست؟ خیر مشروط نیست؛ حجّیت ظواهر از باب ظنّ نوعی است؛ یعنی نوع انسانها از این ظاهر چه میفهمند؛ و این برای کسی که ظنّ به عدم موافقت یا حتّی ظنّ به مخالفت واقع هم داشته باشد حجّت است.
8ـ دوّم: میرزای قمی فرموده روایات برای ما حجّت نیستند به دو دلیل: صغرویا ظهور ندارند و کبرویا ظهورشان حجّت نیست؛ چون کلمات معصومین فقط برای مقصودین به افهام حجّتند؛ برای ما که در عصر غیبت هستیم ظهور ندارند و سلّمنا ظهور داشته باشند حجّت نیست:
امّا صغری که ظهور ندارد بخاطر تقطیع؛ روایات بخاطر اینکه تقطیع شدهاند مجملند.
امّا کبری که ظهورشان حجّت نیست چون اصالة الظهور مبتنی است بر اصالة عدم الغفلة از متکلّم و سامع؛ و این اصل فقط برای مقصودین به افهام جاری میشود؛ محقّق قمی به همین خاطر قائل به انسداد شده است؛ در جواب محقّق قمی عرض میکنیم:
9ـ اوّلاً: تقطیع در صورتی مضرّ است که راوی آشنا به اسلوب کلام نباشد یا بیتقوا باشد؛ در حالیکه اصحاب ائمه هم کاملا به اسلوب کلام آشنا بودهاند هم متّقی درجه یک بودهاند؛ مرحوم کلینی و سپس شیخ صدوق و شیخ طوسی روایات را تبویب کردهاند یعنی روایات مربوط به هر موضوعی را در یک باب جدا ذکر کردهاند؛ با توجّه به این زحمات علما باید بگوئیم اینگونه تقطیع اثری ندارد بلکه تقطیع نیست و توهّم تقطیع است.
10ـ ثانیاً: بحث در اصالة الظهور است نه اصالة عدم الغفلة؛ اصالة الظهور یعنی الظهور حجة؛ و منشأش اصالة عدم الغفلة نیست زیرا ماهیت این دو یکی نیست؛ اصالة عدم الغفلة ریشهاش طبع انسان است؛ طبع انسان اقتضاء میکند که مراقب باشد گرفتار گناه نشود؛ و این مختصّ مقصودین به افهام نیست.
وانگهی منشأ اصالة الظهور دو چیز است: وضع و مقدّمات حکمت؛ و اینها مختصّ به مقصودین به افهام نیست؛ بلکه مربوط به الفاظ و لغات است لذا در حقّ ما نیز جاری است.
11ـ اخباریین میگویند: ظواهر قرآن حجّت نیستند به دو دلیل: اوّلاً ظهور ندارند ثانیاً ظهورشان حجّت نیست؛ امّا صغری که ظهور ندارند به چهار دلیل:
اوّلاً: آیات قرآن رموز است.
ثانیاً: قرآن دارای دارای مطالب پیچیدهای است که فقط راسخون فی العلم میفهمند.
ثالثاً: علم اجمالی داریم که آیات قرآن دارای قرینه منفصله دارند.
رابعاً: تحریف.
12ـ جواب
اوّلاً: اگر قرآن رموز باشد دیگر معجزه نیست که تا قیامت قابل استفاده باشد.
ثانیاً: اهل بیت ما را به قرآن ارجاع دادهاند و فرمودهاند روایات ما را به قرآن عرضه کنید.
ثالثاً: پیچیدگیهای قرآن مربوط به باطن آن است نه ظاهرش؛ بحث ما در ظواهر است.
رابعاً: وجود قرینه باید فحص شود؛ ظهور بدوی حجّت نیست بلکه بعد از فحص و یأس از مخصّص حجّت است.
خامساً: تحریف بر دو قسم است: نقصان و زیادة؛ آنچه در حجّیت ضرر دارد تحریف به نقصان است؛ و تحریف به نقصان را اکثر قریب به اتّفاق محقّقین قبول ندارند؛ وانگهی پیامبر و اهل بیت که آنقدر بر حفظ قرآن تأکید کردهاند برای این بوده که بماند؛ اصلاً دستور به حفظ قرآن و ثوابهایی که برای آن نقل شده است برای حفظ قرآن از تحریف بوده است؛ و سلّمنا که تحریف به نقصان اتّفاق افتاده باشد، بحث در آیات موجوده است نه آیات معدومه.
13ـ امّا کبری ظهورشان حجّت نیست به دو دلیل:
اوّلاً: خود قرآن میگوید آیات بر دو قسمند: محکمات و متشابهات؛ محکمات یعنی نصوص و متشابهات یعنی ظواهر؛ ظواهر متشابهند یعنی احتمال خلاف دارند پس حجّت نیستند.
ثانیاً: عمل به ظاهر تفسیر به رأی است؛ و خدا برای این عمل وعدهی عذاب داده است.
14ـ جواب
اوّلاً: تشابه یعنی دو احتمال مساوی که مربوط به شکّ است مثل قرء که یا طهر است یا حیض؛ امّا در ظواهر، احتمال معنای ظاهر، رجحان دارد؛ ظهورات یعنی کلماتی که دلالتشان بر یک طرف اقواست؛ مانند اقیموا الصلاة که ظهور در وجوب دارد.
ثانیاً: تفسیر یعنی کشف القناع پرده برداری؛ ظاهر واضح است و نیاز به کشف ندارد؛ عمل به ظاهر تفسیر نیست؛ و سلّمنا تفسیر باشد تفسیر به رأی نیست تفسیر به سیره عقلاست؛ تفسیر به رأی یعنی تفسیر با نظر شخصی، قیاس و توجیهات نفسانی.