1401/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /علم تعبدی
خلاصه جلسه قبل
کلام در اشکالات به تعبّد به ظنّ بود؛ اشکالات ملاکی تمام شد؛ رسیدیم به اشکالات تکلیفی که دو مقام داشت: اجتماع مثلین و اجتماع ضدّین؛ مقام اوّل بیان شد و گفتیم اجتماع مثلین لازم نمیآید.
مقام دوّم: اجتماع ضدّین
در مقام اوّل اماره موافق واقع بود؛ در این مقام اماره مخالف با واقع است مثلاً یکی حکم به وجوب و یکی حکم به حرمت است؛ اجتماع ضدّین محال است چون رجوعش به اجتماع نقیضین است؛ آنچه مسلّم است اجتماع نقیضین است؛ همه میفهمند که وجود با عدم جمع نمیشود مانند وجوب و عدم وجوب؛ اجتماع ضدّین نیز روحش اجتماع نقیضین است زیرا هر ضدّی ملازم با نقیض خود میباشد و ضدّ دیگر را نقض میکند؛ اشکال ابن قبه این است که تعبّد به اماره مستلزم اجتماع ضدّین است؛ از این اشکال جوابهایی داده شده است.
جواب شیخ اعظم
تضادّ بازگشتش به تناقض است که وحدتهای هشتگانه لازم دارد:
هشت وحدت در تناقض شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان
وحدت شرط و اضافه، جزء و کلّ * قوّه و فعل است در آخر زمان
وجه استحالهی اجتماع ضدّین برمیگردد به تناقض چون وجود هر ضدّی ملازم با نقیض خودش میباشد؛ علی کلّ حال در نقیضین باید موضوع واحد باشد؛ امّا در مانحن فیه یک حکم واقعی است و یکی ظاهری؛ موضوع حکم واقعی اموری هستند با عناوین اوّلی مثلا صلاة الجمعة بما هی صلاة الجمعة واجبة أو غیر واجبة؛ حال فرض کنید در واقع واجب است ولی اماره میگوید صلاة الجمعة محرمة که موضوعش عنوان ثانوی است مثلاً شکّ؛ موضوع حکم ظاهری شکّ در آن لحاظ شد است؛ به بیان دیگر حکم واقعی و حکم ظاهری در یک رتبه نیستند؛ حکم ظاهری در طول حکم واقعی است؛ حکم واقعی در لوح محفوظ است و حکم ظاهری در رتبهی بعد در مرتبهی شکّ است؛ بنابراین وحدت موضوع که در اجتماع ضدّین شرط است در اینجا وجود ندارد.
اشکال محقّق خوئی به شیخ اعظم
محقّق خوئی و بسیاری از محقّقین گفتهاند فرمایش جناب شیخ قائل است احکام به موضوعات مهمل تعلّق میگیرد نه مطلق و نه مقیّد؛ مثلاً نماز جمعه نسبت به علم و جهل مکلّف، مهمل است؛ در حالیکه نمیشود موضوعات احکام در عالم واقع مهمل باشند بلکه یا مطلقند یا مهمل؛ در هر صورت اشکال ابن قبه جواب داده نمی شود.
اگر بگوئید در عالم ثبوت نماز جمعه مثلاً واجب است مطلقا چه مکلّف علم داشته باشد چه علم نداشته باشد و موضوع اماره مقیّد به شکّ است؛ اگر موضوع مطلق باشد مثلا نماز جمعه واجب است هم برای عالم است هم جاهل؛ از طرفی اماره می گوید در صورت شک یعنی عدم علم یعنی برای جاهل حرام است؛ این تضادّ است؛ صلاة الجمعة واجبة فی عالم التشریع مطلقا؛ صلاة الجمعة محرمة للجاهل؛ با این بیان، تناقض حل نمیشود.
اما اگر گفتیم موضوعات مقیدند به علم یعنی حکم واقعی «صلاة الجمعة واجبة» مختص عالم است و حکم ظاهری «صلاة الجمعة محرمة» مختص جاهل است، این مستلزم تصویب است.
صاحب کفایه جواب دیگری میدهد که سیاتی؛ امّا اصل بحث در این است: «کیفیة الجمع بین الحکم الواقعی و الحکم الظاهری» چطور میشود شارع در واقع حکمی جعل کند و در ظاهر حکم دیگری؛ یکی از مباحث مشکل علم اصول همین است؛ این در زندگی روزمره نیز جاری است؛ رجوع به متخصّص اینطور است؛ مثلاً همین بحث کرونا ما طبق ظاهر موظفیم به استفادهی از ماسک و واکسن و اینها اما آیا اینها مطابق واقع هست یا نه؟