1401/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خلاصه ی مباحث الفاظ/ /
ادامه ی تلخیص مباحث الفاظ
29ـ نهی مفسد در باب معاملات را میتوان بشکل دیگری نیز بیان کرد و آن اینکه نهی در باب معاملات ارشادی است؛ ارشاد به فقدان شرط یا وجود مانع؛ در اینصورت نیز دلالت بر فساد معامله دارد لکن نهی مولوی نیست بلکه اخبار است از فقدان شرط و إذ انتفی الشرط ینتفی المشروط؛ و یا اخبار است از وجود مانع یعنی مانع از تأثیر؛ و معاملهی بی اثر باطل است؛ شاید راحتترین را برای اینکه نهی مفسد معامله باشد همین است و لازم نیست مولوی باشد که معصیت داشته باشد بلکه ارشاد به فقدان شرط یعنی فقدان مقتضی است یا وجود مانع که در هر دو صورت معامله بیاثر است؛ هر معاملهای که مقتضی نداشته باشد یا مانع داشته باشد بیاثر و باطل است.
30ـ مفهوم طبق مبنای مختار عبارت است از آنچه که از خصوصیت منطوق برداشت میشود که گاهی حکم اخباری است و گاهی حکم انشائی و در منطوق بعینه ذکر نشده است بلکه از خصوصیّت منطوق فهمیده میشود و غیر از حکم ظاهر در منطوق است؛ مانند إن جائکم فاسق بنبإ فتبینوا؛ منطوق میگوید خبر فاسق نیاز به تحقیق دارد؛ و مفهوم آن که از خصوصیت منطوق یعنی تعلیق جزاء بر شرط فهمیده میشود آن است که خبر عادل نیاز به تحقیق ندارد؛ المفهوم هو الحکم الانشائی او الاخباری یستفاد من خصوصیة فی المنطوق بحیث لم یذکر فی نفس المنطوق.
31ـ جملهی شرطیه دلالت بر مفهوم ندارد زیرا در اینصورت باید منطوقش دلالت بر علّیّت تامّهی منحصره داشته باشد و الّا مفهوم اثبات نمیشود و منطوق جملهی شرطیه چنین دلالتی ندارد.
32ـ در باب اذا تعدّد الشرط و اتّحد الجزاء قائل شدیم به اینکه بین مفهوم هر شرط با منطوق دیگری تعارض برقرار میشود؛ و راه علاج این تنافی آن است که مفهوم هر یک را با منطوق دیگری مقیّد کنیم که لازمهاش عطف به أو میباشد؛ اذا خفی الأذان أو الجدران فقصر.
33ـ جملهی وصفیه فی نفسه دلالت بر مفهوم ندارد کما هو المشهور مگر اینکه قرینه داشته باشد.
34ـ غایت چند معنا دارد و آنچه محلّ کلام است بمعنای نهایت و انتهاء شیئ میباشد که اگر قید برای حکم قرار بگیرد دلالت دارد بر انتفاء حکم از ما بعد از غایت؛ در صورتی که قائل شویم غایت داخل در مغیاست، مفهوم غایت آن است که مابعد الغایة داخل در حکم نیست؛ اکرم زیدا من الکوفه الی البصره؛ اکرام بعد از بصره واجب نیست؛ بعضی قائل شدهاند که این منطوق است لکن ما گفتیم این مفهومی است که لازمهی لاینفک منطوق است؛ لذا غایت دلالت دارد بر انتفاء عند الانتفاء.
35ـ استثناء بر سه قسم است: استثناء با اسم، استثناء با فعل و استثناء با حرف؛ استثناء اسمی و فعلی بر دو قسم است: نفیی و اثباتی؛ اکرم العلماء؛ أستثنی زیدا أو أنا مستثنی زیدا؛ این منطوق است و مفهوم نیست؛ هم حکم مستثنی و هم حکم مستثنی منه منطوقی است.
36ـ در کلمات حصر نیز حصر مدلول منطوق است نه مفهوم؛ انما زید عالم؛ حصر عبارت است از حصر موصوف در وصف یا بالعکس حصر وصف در موصوف؛ اصلاً حصر یعنی اثبات حکمی برای چیزی و نفی آن از دیگری.