1400/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/المخصص المجمل /استصحاب عدم ازلی
خلاصه جلسه قبل
در رابطه با استصحاب عدم ازلی برای تأمین بحث در شبههی مصداقیه، گفتیم موضوع مرکّب است از یک ذات و یک عرض؛ و عرضی که عارض بر وجود میشود، گاهی وجودی است و گاهی عدمی.
دو امر را باید در بحث مانحن فیه دقت کنیم:
امر اوّل
نعوت و صفات بالنسبة با موصوف و موضوع بر دو قسمند:
قسم اوّل: صفاتی که ملحق میشوند به موضوع و رتبهی آنها از موضوع، متأخّر است؛ ممکن است موضوع موجود شود ولی اینها نباشند و بعد حاصل شوند؛ مانند عدالت و فسق و علم و جهل؛ اینها بر ذات عارض میشوند ولی متأخّر از ذات هستند؛ این قسم یقیناً محلّ نزاع است.
قسم دوّم: صفاتی که مقارن با ذات هستند؛ وقتی موضوع موجود میشود، این صفت یا همراه او هست یا نیست؛ مثل قرشی بودن زن؛ انسانی که بدنیا میآید یا قرشی هست یا نیست؛ این قسم بحث مشکلی دارد که باید بررسی شود.
امر دوّم
در موضوعی که مرکّب از دو جزء است، ارتباط بین عرض و موضوع گاهی واقعاً ترکیب است و گاهی فقط توصیف است.
در عدم محمولی که مفاد کان تامه است، عدم با موضوع اتّحاد دارد بطوریکه وقتی میخواهیم عدم را تصوّر کنیم تبدیل میشود به عدم موضوع؛ عدم محمولی آنقدر با موصوف ارتباط دارد که در وجود و عدم باهم شریک هستند.
ولی در عدم نعتی اینطور نیست بلکه توصیفی است یعنی باید موصوف و منعوت وجود داشته باشد تا بتوان صفتی را بر او بار کرد؛ لذا در عدم نعتی، سالبه به انتفاء موضوع تصوّر ندارد؛ توصیف بدون موضوع نمی شود.
بعبارة أخری رابطه در عدم محمولی، ترکیبی است ولی در عدم نعتی، توصیفی است.
باتوجّه به این دو امر، استصحاب عدم ازلی اگر بمعنای اثبات نعت و صفت بالنسبه با موصوف و موضوع و از نوع اوصاف ملحقه و غیرمقارن باشد مثل عدالت و فسق، استصحاب عدم ازلی هیچ تأثیری ندارد و از قسم صفت نعتی است؛ در جایی که میخواهیم عدالت و فسق را با موضوعی لحاظ کنیم و از باب استصحاب عدم ازلی چیزی را اثبات کنیم معنایش این است که میخواهیم زید را متّصف کنیم به عدم فسق با استصحاب عدم ازلی؛ متّصف کردن زید به عدم فسق، صفت لاحقه است؛ عرضی است که در زمان ایجاد موضوع وجود ندارد و بعداً به او ملحق میشود؛ رابطهی این صفت با موصوف رابطهی نعتی است؛ رابطهی ترکیبی نیست.
پس اوصافی که مقارن با موصوف نیستند، چه وجود و چه عدم این صفات با استصحاب عدم ازلی ارتباطی ندارد؛ زیرا استصحاب عدم ازلی از نوع عدم محمولی و صفات مقارن است لذا نمیتواند در ناحیهی صفات لاحقه نتیجه بدهد.
این بیان دیگری از فرمایش محقّق عراقی و همچنین مرحوم روحانی در منتقی الاصول است که استصحاب عدم ازلی مثبت عدم است نه وجود؛ عدم الفسق را اثبات میکند نه اتّصاف به عدم الفسق را؛ اثبات کنندهی عدم بماهو عدم است نه اتّصاف به عدم؛ عدم فسق، از صفات مقارن است ولی اتّصاف به عدم فسق، از صفات لاحقه است؛ عدم الفسق با عدم موضوع سازگار است ولی اتّصاف به عدم فسق، نیاز به موضوع دارد؛ بنابراین در جایی که بخواهیم عدم بماهو عدم را اثبات کنیم با قطع نظر از امر وجودی در ناحیهی عرض، استصحاب عدم ازلی مفید است ولی در جایی که بخواهیم اتّصاف را اثبات کنیم مفید نیست.