1400/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/المخصص المجمل /مخصص لفظی و لبی
خلاصه جلسه قبل
در باب مخصّص منفصل، تفصیل مرحوم آخوند و تفصیل مرحوم نائینی بیان شد؛ محقق نائینی مخصّص منفصل لبّی را به سه قسم تقسیم کرد:
قسم اوّل: کاشف از تقیید موضوع عام؛ در این قسم تمسّک به عام در شبههی مصداقیه جایز نیست.
قسم دوّم: کاشف از ملاک: در این قسم تمسّک به عام جایز است.
قسم سوّم: مخصّص لبّی غیرکاشف؛ نه از موضوع و نه از ملاک؛ نمیدانیم این مخصّص چه جایگاهی دارد.
در این قسم نیز محقّق نائینی تفصیل داده است:
اگر مخصّص، حکم عقلی ضروری است بطوریکه مولا تمام ملاک را بیان نکرده و تشخیص ملاک و موضوع را بر عهده مکلّف است، در این صورت تمسّک به عام در شبهه مصداقیه جایز نیست؛ چون مولا همه چیز را معیّن نکرده است؛ لذا مکّلف نمیتواند مصداق مشتبه را داخل عام بداند.
امّا اگر مخصّص طوری است که مولا همه چیز را بیان کرده و فقط تشخیص موضوع بر عهدهی مکلّف است؛ در اینصورت تمسّک به عام جایز است.[1]
چنانکه محقق خوئی فرموده: این تفصیل محقّق نائینی قابل اثبات نیست بلکه روح این تفصیل همان تفصیل آخوند است؛ لذا لایعبؤ به لایعتمد علیه زیرا:
اوّلاً: گفتیم ملاک در مانحن فیه مخصّص نیست بلکه عام است که اگر قضیه حقیقه باشد سراغ عام میرویم و اگر قضیه خارجیه باشد سراغ قرینه میرویم.
ثانیاً: سه قسمی که برای مخصص لبّی فرمود قسم اوّل مثل مخصّص لفظی و اتفاقی است؛ اما مهم در فرمایش محقّق نائینی قسم دوّم و سوّم است که بیهوده می باشد؛ ایشان میفرماید: مخصّص لبّی تمام ملاک را مشخص میکند.
بنظر بنده از همه بهتر محقّق عراقی این بحث را جمع کرده است؛ میفرماید: مخصّص لبی همانند مخصّص لفظی مراد جدّی مولا را مشخص میکند[2] ؛ بله قبول داریم که ملاک هیچگاه قید برای موضوع قرار نمیگیرد، امّا مخصّص لبّی وقتی میآید، عنوانی پیدا میکند مثل عدو در مثال اکرم جیرانی؛ و شیعه در مثال لعن الله بنی امیة؛ اگر گفت تمام الملاک، شیعه بودن است، مخصّص لبّی شیعه را خارج میکند؛ البتّه در روایات هست که شیعه را نباید لعن کرد امّا اگر فرضاً در روایات نباشد، امّا طبق محتوای روایات، عقل میگوید اهل بیت راضی به لعن شیعه نیستند؛ لذا باید سراغ قرینه برویم.
اگر قرینه باشد بر اینکه تمام الملاک برای لعن، بنی امیة بودن است، و عقل میگوید شیعه نباید لعن شود، آنهایی که یقین داریم شیعه هستند از تحت عام خارج میشوند؛ ولی کسی که شک داریم شیعه هست یا نه، تحت عام باقی میماند.
موضوع که از قیود و شرائطی تشکیل میشود، بعد از تحقّقش با همهی قیود و شرائط، ملاکدار میشود؛ نه اینکه ملاک، مؤثر در تعیین موضوع باشد و دائرهی موضوع را توسعه یا تضیق دهد.
اما بعد از تشخیص ملاک و پدید آمدن عنوان جدید در مخصّص لبّی، باید قیدی را برای موضوع عام لحاظ کنیم؛ این قید یا اثباتی است و یا سلبی و حداقل سلبی است؛ مثلاً جیران محبّ یا غیرعدو؛ لذا دو عنوان پدید میآید: عنوان عام و عنوان مخصص؛ لکن مشکل حلّ نمیشود زیرا تمسّک به عام در شبههی مصداقیه جائز نیست؛ در قضایای خارجیه فقط قرائن مشکل را حلّ میکنند؛ در قضایای خارجیه فقط با تحلیل عقلی بدون لحاظ قرائن خارجی نمیتوان گفت "تمسّک به عام جائز است چون موضوع مقیّد نمیشود؛ در قسم اوّل موضوع مقیّد میشد ولی در اینجا مقیّد نمیشود."
به ایشان میگوییم: چرا! در قسم دوّم نیز با صرف نظر از قرائن خارجی موضوع مقیّد میشود.
وانگهی قسم سوّم ایشان که تردّد بین کاشفیت از ملاک یا کاشفیت از تقیید موضوع بود، معنا ندارد؛ هیچگاه در شبههی مصداقیه دوران امر بین تعیین ملاک و تعیین موضوع معنا ندارد؛ اصلاً عالم ملاکات ربطی به مخصّصات ندارد؛ مخصّص چه لفظی و چه لبّی مراد جدّی متکلّم را مشخّص میکند؛ و مراد جدّی در موضوع مشخّص میشود؛ فکلّ مخصّص وضعت لتبیین الموضوع؛ لذا محقّق خوئی فرموده: این تفصیل خطاست.[3]
جمع بندی
نتیجه آنکه در این مقام کلام محقّق عراقی بهتر است که اصلاً تفصیل بین مخصّص لفظی و لبّی معنا ندارد[4] ؛ چون مخصّص چه لفظی و چه لبّی، یا کاشف از مراد جدّی متکلم هست یا نیست؛ اگر کاشف باشد عنوانسازی میکند در عام و موضوع عام را مقیّد میکند به قید وجودی یا عدمی؛ و در نتیجه یک حجّت تصدیقی ساخنه میشود؛ یعنی مراد استعمالی تغییر میکند و تبدیل میشود به مراد تصدیقی و واقعی بعنوان حجّت؛ و همانطور که قبلاً گذشت مدلول تصوّری حجّت نیست بلکه مدلول تصدیقی حجّت است.
علی کل حال لایجوز التمسک بالعام فی الشبهة المصداقیة سواء کان المخصص متصلا أو منفصلا لفظیا أو لبیا.