درس مسائل مستحدثه آیت‌الله مکارم

75/04/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مرگ مغزی

بحث در مرگ مغزی است و معمولا این سؤال در مورد چنین فردی مطرح می شود که آیا می شود اعضای او را از بدنش جدا کرد و به دیگری پیوند زد؟ البته مسأله در مورد مرگ مغزی منحصر به پیوند اعضاء نیست بلکه احکام زیادی بر آن متفرع می شود مانند اینکه فرد مزبور اگر وکلایی دارد آیا به صرف مرگ مغزی آنها عزل می شوند همانطور که با موت وکلات معزول می شوند؟

اگر فرد مزبور مرجع تقلید بود آیا مقلدین او در حال مرگ مغزی او می توانند به تقلید بر او باقی باشند. همچنین آیا می توان از او تقلید ابتدایی کرد؟ و هکذا مسائل دیگر که دیروز به آنها اشاره کردیم.

نکته ی دیگر این است که ما معتقدیم فرمانده ی بدن روح است نه مغز. مغز ابزاری است در دست روح. فرق بین الهیین و مادیون این است که مادیون معتقدند ما ورای بدن حقیقت دیگری نیست ولی الهیین معتقدند ما وراء این بدن حقیقت دیگری هم به نام روح وجود دارد و بعد از مرگ روح حیات برزخی خواهد داشت.

این نکته را با مثالی روشن می کنیم: امروزه کارخانه های عظیم به صورت خودکار مشغول به کار هستند ولی خودکار بودن آنها به سبب این است که دارای اتاقی به نام اتاق کنترل هستند که توسط چند نفر متخصص از نزدیک بررسی و کنترل می شود. اگر در اتاق کنترل کم و زیادی واقع شود بدنه ی عظیمی از کارخانه از کار می افتد. ولی آنچه کارخانه را به کار می زند همان مهندسینی هستند که پشت دستگاه کنترل هستند و اتاق کنترل صرف ابزاری در دست آنها است. مغز همان اتاق کنترل است و بدن انسان مانند کارخانه است و مهندسین همان روح انسان هستند.

 

راه صحیح بحث فقهی این است که ابتدا به سراغ نصوص خاصه رود. اگر نص خاصی داشت با استفاده از همان بحث را تمام می کنیم ولی اگر چنین نبود (مانند مسأله ی مرگ مغزی در آیات و روایات نص خاصی وجود ندارد.) و در کتب فقه سنتی هم مانند آن سابقه نداشته باشد بنابراین باید از طریق نصوص کلیه و قواعد مسأله را بررسی کنیم.

جریان استصحاب موضوعی: سابقا این فرد حی بود و احکام حی بر او بار می شد ولی الآن شک داریم که جزء اموات است و حیات نباتی او حیات به حساب نمی آید یا نه. استصحاب می گوید همان حیات سابق را باید به زمان حال بکشانید در نتیجه احکام حی بر او بار می شود در نتیجه اموالش مال خودش است و وکلایش عزل نمی شود و همسرش لازم نیست عده نگه دارد و نمی شود او را غسل داد و دفن کرد و هکذا.

با این حال این استصحاب با اشکال مواجه است و آن اینکه اولا ممکن است کسی بگوید موضوع عوض شده است و ثانیا مورد مزبور از باب شک در مفهوم است و استصحاب در شبهات مفهومیه جاری نمی شود.

توضیح ذلک: در رسائل و جاهای دیگر این مثال ذکر شده است که نمی دانیم مغرب با مخفی شدن قرص آفتاب در افق حاصل می شود یا اینکه نه علاوه بر آن باید حمره هم زائل شود. بعضی می گویند با استصحاب، بقاء نهار و عدم مغرب را ثابت می کنیم و می گوییم: آفتاب غروب کرد و هنوز زوال حمره نشده است و شک داریم مغرب حاصل شده است یا نه با استصحاب نهار می گوییم هنوز مغرب حاصل نشده است.

علماء می گویند این استصحاب جاری نیست زیرا در شبهات مفهومیه است به این بیان که ما در خارج شک نداریم زیرا می دانیم غروب آفتاب شده است و زوال حمره هم نشده است. شک ما در مفهوم مغرب است زیرا نمی دانیم شارع، مغرب را به چه چیز اطلاق می کند و این کار با استصحاب حل نمی شود.

در ما نحن فیه هم در مفهوم خارجی شک نداریم و می دانیم مغز از کار افتاده است و هنوز قلب کار می کند و بدن به حیات نباتی خود ادامه می دهد و در هیچ یک از آنها شکی وجود دارد.

به عبارت دیگر ما نمی دانیم حیات برای چه چیزی وضع شده است آیا برای کار کردن مغز و قلب با هم یا اینکه حتی اگر مغز هم از کار بیفتد و قلب به کار کردن مشغول باشد باز هم حیات صدق می کند.

جریان استصحاب حکمی: قبل از مرگ مغزی، اموال فرد ملک خودش بود و الآن نمی دانیم با مرگ مغزی اموال او به ورثه منتقل می شود یا نه در این حال بقاء اموال را استصحاب می کنیم. هکذا او قبل از مرگ مغزی وکلایی داشت و نمی دانیم بعد از مرگ مغزی وکلای او منفصل شدند یا نه در این حال بقاء وکلاء را استصحاب می کنیم. هکذا استصحاب جواز تقلید ابتدایی از مجتهدی که مرگ مغزی شده است و یا استصحاب بقاء زوجیت همسر فرد مزبور.

این استصحاب هم مشکل دارد زیرا موضوع عوض شده است. او سابقا کسی بود که مغزش که قسمت مهم بدن است کار می کرد ولی الآن دیگر چنین نیست. این تغییر از قبیل حالات نیست تا بگوییم مضر نمی باشد بلکه از قبیل مقومات است. تغییر مقومات موجب تبدل موضوع می شود.

مثلا اگر آب نجس بخار شود و بخارش به لباس من بخورد و یا بخارش را در دستگاهی جمع کرده تقطیر کنند دیگر نجس نیست و استصحاب نجاست جاری نمی شود زیرا آب بخار شده است و مقومات او تغییر کرده است.

مرگ مغزی مانند کسی است که سر او را از بدن جدا کرده اند و هنوز مشغول دست و پا زدن است تمامی بحث های مرگ مغزی در مورد او هم جاری می شود آیا در خلال این مدت وکلایش عزل می شوند و اگر وکیلی در این مدت معامله ای انجام داد نافذ است یا نه و هکذا موارد دیگر.

همچنین باید بحث کرد که آیا بین مرگ و حیات شق ثالثی هم وجود دارد و یا اینکه فرد یا فقط مرده است و یا فقط زنده می باشد (ما معتقد هستیم شق ثالثی هم وجود دارد و بعدا به آن خواهیم پرداخت)

اجرای اصل موردی: نسبت به اموال او و جواز تصرف ورثه در اموال او اصل حرمت تصرف را جاری می کنیم زیرا (لا یحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره) و شاید این مال هنوز مال غیر باشد و شک داریم به ما منتقل شده است یا نه.

در وکالت وکیل می خواهد معامله ای انجام دهد در حالی فرد مبتلا به مرگ مغزی شده است. اصل در معاملات فساد است. شیخ انصاری در اول کتاب بیع با هشت دلیل ثابت می کند که اصل در معاملات فساد است.

از مجتهدی که دچار مرگ مغزی شده است می خواهم تقلید ابتدایی کنم اصل فساد تقلید است زیرا تقلید به معنای حجیت قول مجتهد برای مقلد است و در جایی که در حجیت شک کنیم اصل عدم حجیت است. شیخ انصاری و محقق خراسانی در اول مبحث ظن این نکته را متذکر شدند که اگر مثلا شک داریم اماره ی مزبور حجت است یا نه اصل عدم حجیت می باشد.

همچنین اگر بخواهیم اجزاء او را از بدنش جدا کنیم اصل عدم جواز جاری می شود زیرا در بدن هیچ کس نمی توان بدون مجوز تصرف کرد. حتی در بدن میت هم نمی توان بدون مسأله ی اهم و مهم مانند نجات جان انسانی دیگر و یا مجوز دیگری تصرف کرد.

این اصل ها قابل اجرا است و مشکلی ندارد.

 

بحث دیگر این است که به نظر عرف و بر اساس عمومات باید حکم میت را بر او بار کنیم یا حکم حی را.

احکام شرع در موارد بسیاری روی عنوان وفات و مرگ رفته است. در آیه ی 234 از سوره ی بقره می خوانیم: ﴿وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً﴾[1]

در این آیه سخن از وفات است حال آیا مرگ مغزی در عرف وفات است. ممکن است طبیب بگوید او مرده است ولی ما تابع عرف عام هستیم نه عرف خاص.

هکذا در آیه ی 176 سوره ی نساء در مورد ارث می خوانیم: ﴿إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ﴾[2]

در این آیه هم سخن از هلاکت است و آیا کسی که دچار مرگ مغزی شده است عرفا هلاک شده است؟

در احادیث داریم (رجل مات و ترک زوجا) یا (ترک ابنا) که سخن از موت می باشد.

این بحث را در جلسه ی آینده مطرح خواهیم کرد.

 


[1] بقره/سوره2، آیه234.
[2] نساء/سوره4، آیه176.