درس مسائل مستحدثه آیت‌الله مکارم

74/04/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اسقاط جنین

بحث در اسقاط جنین است. مسائل شش گانه ای را شروع کردیم و در میان آنها چهار مسأله را تبیین کردیم.

مسأله ی پنجم: جنین به حد کمال رسیده است و روح در آن وارد شده است. حال از طریق علم قطعی یا ظن قریب به علم آگاه شدیم که جنین ناقص الخلقه خواهد بود. به این گونه که یا نقص عضو دارد (فلج یا نابینا است) یا نقص عقلی دارد و عقب افتاده است و یا از هر دو مورد نقص دارد. آیا می توان آن را اسقاط کرد؟

در اینجا دو وجه است:

وجه اول این است که نمی توان اجازه داد انسان کاملی کشته شود. اگر انسانی متولد شود و بر اثر علتی مانند تصادف ناقص شود (مثلا قتل نخاع شود) آنها را نمی شود کشت.

به عبارت دیگر اطلاقات و عموماتی در دست است که جنین کامل را نمی شود ساقط کرد و این عمومات مورد مزبور را هم شامل می شود.

وجه دوم این است که قاعده ی عسر و حرج می گوید: این فرزند بعد از تولد هم برای خودش و هم برای والدینش و برای جامعه ای که در آن زندگی می کند مشکلات عدیده ای به دنبال خواهد داشت.

لکن انصاف این است که چنین عسر و حرج هایی مجوز قتل جنین کامل نمی شود. قاعده ی لا حرج در واقع نوعی اهم و مهم است که در ما نحن فیه جاری نمی شود. اگر می شد به سبب قاعده ی مزبور جنین کامل را از بین برد باید بتوان با همان قاعده انسان زنده ای که ناقص شده است را هم از بین برد و حال آنکه کسی به آن قائل نشده است.

 

مسأله ی ششم: آیا در جایی که کثرت نفوس و ازدیاد جمعیت مشکلات عدیده ای به وجود آورد آیا می توان جنین ها را ساقط کرد. اگر افراد خبره بگویند: رشد فعلی جمعیت موجب مواجه شدن با فقر، بیماری، بی سوادی و سایر مشکلات می شود. آیا می توان بر اساس خبر آنها جلوی متولد شدن بچه ها را گرفت.

این مسأله را هم قبل از ولوج روح و هم بعد از آن می توان بررسی کرد.

حق این است که راه جلوگیری از افزایش جمعیت منحصر به این راه نیست. قاعده ی الضرورات تبیح المحذورات در مواردی است که راه منحصر به انجام کار ضروری باشد. مثلا انسانی در حال غرق شدن است و راه منحصر به مسیر غصبی است. در این حال اگر مندوحه ای در کار باشد یعنی راهی غیر غصبی وجود داشته باشد دیگر نمی توان از مسیر غصبی عبور کرد.

راه کنترل جمعیت هم بسیار متنوع است و منحصر به اسقاط جنین نیست. بنابراین نمی توان جنین را از بین برد مخصوصا که جنین کامل شده باشد. اگر کسی این کار را اجازه دهد باید بتواند بچه های تازه به دنیا آمده است را هم مانند عصر جاهلیت از بین ببرد که دختران خود را می کشتند و یا به سبب فقر (خشیة املاق) فرزندان خود را می کشتند.

 

بقی هنا ثلاثة امور:

فرع اول: آیا قتل ترحمی و ارفاقی جایز است؟

بیمارانی هستند که از معالجه ی آنها مأیوس می باشیم. آنها مرتبا گرفتار دردهای طاقت فرسا و رنج هستند. یا بیماری هست که می دانیم یک ماه دیگر می میرد و اکنون گرفتار انواع رنج و بیماری هاست آیا در صورت تقاضای آنها می توان آنها را زودتر از زندگی راحت کرد؟

این مسأله در دنیای امروز مطرح است و در انگلستان قانونی تصویب شده است که چنین کسانی را با شرایطی می توان از بین برد.

همچنین کسانی که نقص عضو دارند و زندگی بسیار سختی دارد آیا در صورت تقاضای چنین افرادی می توان آنها را از بین برد؟ آیا در این موارد خود بیمار می تواند خود را از بین ببرد. مثلا می داند یک ماه دیگر می میرد آیا او می تواند مرگ خود را تسریع ببخشد؟

در این مورد گاه پرستار مثلا خودش پیچ هوای متصل به مریض را می بندد و یا به بیمار آموزش می دهد که اگر خواست خودش پیچ هوا را ببندد آیا اگر پرستار راه آن را به بیمار نشان دهد مرتکب گناهی شده است و یا اگر خودش پیچ هوا را ببندد قاتل محسوب می شود و احکام آن بر او بار می شود؟

برای حل این مسأله باید دید خودکشی از نظر شرع اسلام چه حکمی دارد؟

خودکشی بدون شک حرام است و ظاهر آیه ی شریفه ی ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾[1] همین است. قتل نفس دو معنا دارد یکی به معنای این است که یکدگر را نکشید همان طور که در داستان بنی اسرائیل که در زمان حضرت موسی علیه السلام مبتلا به بت پرستی شده بودند آمده است (فاقتلوا انفسکم) یعنی همدیگر را بکشید تا فرمان توقف صادر شود.

معنای دیگر این است که خودکشی نکنید. در روایات هم همین تفسیر دوم از آیه برداشته می شود.

علاوه بر آن در وسائل ج 19 ص 13 بابی در مورد حرمت انتحار و خودکشی آمده است. سند بعضی از این روایات معتبر است و بعضی محل اشکال می باشد ولی در مجموع قابل اعتماد است.

 

وسائل ج 19 باب 5 از ابواب قصاص نفس

حدیث 1: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهَا.
خلود مربوط به افراد بی ایمان و کافر است و شاید مفهوم حدیث فوق این باشد که فردی که خودکشی می کند بی ایمان از بین می رود.

البته ممکن است خلود به معنای مدت طولانی باشد.

 

حدیث 2: قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً

این حدیث مرسله ی صدوق است. ما در باب مرسلات صدوق و مرسلات دیگران کرارا گفته ایم که گاه صدوق می گوید: روی عن الصادق علیه السلام و گاه می گوید قال الصادق علیه السلام در مورد اول صرفا روایتی را نقل می کند و شاید سند آن صحیح نباشد ولی در مورد دوم که حدیث را به امام علیه السلام نسبت می دهد علامت آن است که حدیث نزد او معتبر بوده است و به همین سبب به امام علیه السلام منتسب می کند.

 

حدیث 3: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ نَاجِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُبْتَلَى بِكُلِّ بَلِيَّةٍ وَ يَمُوتُ بِكُلِّ مِيتَةٍ (به هر شکلی و بر اثر هر بیماری ای ممکن است از دنیا برود و اگر کسی بیماری سختی گرفت نباید گفت که او ایمان نداشت و خدا او را به این بیماری مبتلا کرد) إِلَّا أَنَّهُ لَا يَقْتُلُ نَفْسَهُ

این احادیث به اضافه ی آیه ی قرآن و اجماع و حکم عقل بیانگر آن است که خودکشی حرام است. این احادیث و آیات مطلق و در مقام بیان است و ما نحن فیه را شامل می شود.

 

بحث اخلاقی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ (کافی، ج 2، ص 104، حدیث 1).

یعنی خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر این که دو سفارش را به او کرد و این دو مورد جزء اصول تغییر ناپذیر تمام شرایع و کتب آسمانی است که عبارتند از صدق حدیث و ادای امانت

اگر این دو اصل در جامعه ی انسانی زنده شود اکثریت ناراحتی ها از بین می رود. بدبختی ها زائیده ی دروغ و خیانت است. دروغ مقدمه ی تقلب، اختلاف، غش اختلاف و سایر مشکلات می باشد و اعتمادها را از بین می برد. اگر دروغ برچیده شود همه به هم اعتماد پیدا می کنند.

همچنین اگر ادای امانت رعایت شود، خیانت برچیده می شود. مشکلات اقتصادی به مقدار زیادی زائیده ی اختلاس ها و خیانت واسطه ها و امثال آن است.

امانت فقط این نیست که کسی مبلغی در اختیار ما بگذارد و بعد ما آن را به او بگردانیم. بالاتر از آن فرزندان ما امانتی در دست ما هستند قرآن هم امانت خداوند در دست ماست. ولایت اهل بیت و سایر ارزش های معنوی امانت الهی در دست ما هستند و باید سالم به دست دیگران برسانیم. جمهوری اسلامی نیز امانت الهی است و باید در حفظ آن سعی کنیم. ما اجازه نداریم در امانت خون شهیدان خیانت کنیم.

در روایات است که اگر می خواهید ایمان مردم را امتحان کنید به زیادی نماز و روزه امتحان نکنید بلکه به صدق حدیث و ادای امانت امتحان کنید. کسانی که از این دو امتحان سربلند بیرون آیند و حتی اگر راستگویی بر ضرر آنها باشد آن را رها نکنند آنها شیعیان واقعی هستند.

 


[1] نساء/سوره4، آیه29.