درس مسائل مستحدثه آیت‌الله مکارم

72/04/29

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ
مذاهب ساختگی دنیا معمولا با عقل سر و کاری ندارند برای اینکه اگر سخن از عقل و منطق به میان آورند مذهب ساختگی آنها به خطر می افتد. مثلا مسیحیت امروز که به عقیده ی ما مذهبی تحریف یافته است می گوید خدا را باید با دل شناخت نه با عقل.

یک بار با یکی از اسقف های مسیحیت صحبت می کردیم که شما با آنکه قائل به تثلیث هستید چگونه قائل به توحید نیز می باشید؟ مفهوم این سخن این است که یک مساوی با سه است و هیچ عاقلی آن را نمی پذیرد.

او در جواب گفت: خدا را با عقل نمی شود شناخت بلکه باید با دل شناخت و این شعر را خواند:

به عقل نازی حکیم تا کی    به عقل ره نمی شود طی

برد به کنه ذاتش خرد کی    اگر رسد خس به قعر دریا

اسلام بر خلاف مذاهب ساختگی اهمیت فوق العاده ای برای عقل قائل شده است. هرچند عقل به تنهایی کافی نیست ولی نقش مهمی دارد. وحی مانند آفتاب عالم تاب است و عقل همانند نورافکن. آیات و روایات زیادی در مورد عقل داریم. کسانی همانند اشاعره که از مسیر اهل بیت جدا شدند عقل را از کار انداختند و مستقلات عقلیه را منکر شدند ولی کسانی که در مسیر اهل بیت هستند برای عقل حاکمیت قائل هستند.

در جلد اول اصول کافی، کتاب عقل و جهل حاوی روایات بسیاری در مورد ارزش عقل می باشد. به وسیله ی عقل خدا شناخته می شود و به وسیله ی عقل خدا عبادت می شود و به وسیله ی عقل انسان نجات می یابد.

امام صادق علیه السلام در روایتی برای عقل و جهل لشکریانی معرفی کرده است و برای هر کدام هفتاد لشکر بیان کرده است.

امام رضا علیه السلام هم در روایت فوق می فرماید: دوست هر انسانی عقل اوست و دشمن هر انسانی جهل او می باشد. خداوند با تفاوت هایی نعمت عقل را به همه داده است. ولی مشکل این است که گاه در مقابل عقل حجاب هایی پیدا می شود که جلوی دید آن را می گیرد. باید آن حجاب ها را شناخت و از بین برد تا مصداق (العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان) شود. یکی از بدترین حجاب ها حجاب هوای نفس است که وقتی روی عقل افتد انسان کارهایی انجام می دهد که گاه در عاقل بودن او شک می شود.

هوای نفس، طمع، حب و بغض های غلط، غضب و موارد دیگر حجاب هایی هستند که جلوی عقل پرده می افکند.

خداوند در قرآن می فرماید: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه‌﴾[1] یعنی اگر کسی تقوای الهی پیشه کند خداوند این حجاب ها را بر می دارد. وقتی حجاب برداشته شد انسان می تواند با چشم عقل خیلی چیزها را ببیند.

در آیه ی دیگر می خوانیم: إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا[2] فرقان به معنای فرق بین حق و باطل است یعنی اگر تقوا پیشه کنید خداوند معیار شناخت بین حق و باطل را می شناساند.

در مورد اصحاب ائمه همانند عمارها، رُشید ها، اویس قرنی ها و سلمان فارسی ها می خوانیم که از حوادث آینده خبر می دادند. اینها با چشم دل مسائلی که برای دیگران مخفی بود را می دیدند و از عالم اطراف خود باخبر بودند.

شرط اول این کار تقوا است که اگر باشد همه چیز هست و اگر نباشد انسان اگر تمامی ثروت ها را داشته باشد باز فقیر است و چیزی ندارد.

تقوا حاصل نمی شود مگر با مراقبت کامل. انسان باید همیشه مراقب کارهای خود باشد و هر روز محاسبه کند و در مقابل هوای نفس حساس باشد. اگر چنین نباشد انسان روزی متوجه می شود که پایه های هوای نفس در دل او قوی شده است و آن زمان است که آنچه مطابق هوای نفس باشد را حق می بیند و هر چه مخالف آن باشد را باطل و مصداق آیه ی 103 و 104 سوره ی کهف می شود که خداوند می فرماید: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً * الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[3]

گاه حب و بغض ها موجب می شود که انسان باطل را حق و حق را باطل ببیند. انسان به سبب علاقه ای که به کسی دارد کارهای غلط او را صحیح می بیند. انسان اگر بتواند عقل خود را به گونه ای به کار ببندد که واقعیت ها را ببیند موفق می شود. بعضی از حقائق هرچند تلخ است ولی واقعیت است و باید آن را قبول کرد و حل نمود.

یکی از مهمترین شرایط مدیریت تحمل و دیدن حقائق تلخ است و الا با توجیه کردن و بستن چشم نمی توان به جایی رسید.

 

موضوع: ادای دین در موردی که ارزش اسکناس تغییر کرده است

بحث به مسأله ی ششم از مسائل مربوط به اسکناس رسیدیم و آن اینکه اگر روزی اسکناس ها از اعتبار بیفتد و یا ارزش آن به مقدار قابل توجهی کم شود هنگام ادای دین باید مالیت آن را در نظر گرفت.

گفته شد است که مشهور قائل به این هستند که ادای مثل کافی است و می توان یخی که در تابستان قرض گرفت را در زمستان تحویل داد.

با مراجعه به مکاسب شیخ انصاری دیدیم که این قول نه تنها مشهور نیست بلکه ضعیف هم می باشد. ایشان می فرماید: و احتمل ان یکون اداء المثل کافیا و الاقوی خلافه

در جلسه ی قبل دو حدیث خواندیم که کسانی که قائل بودند مثل را باید پرداخت کرد را تأیید می کرد. جواب این احادیث را مطرح کردیم و گفتیم روایت مخالف هم دارد.

وسائل ج 12 باب 20 از ابواب کتاب الصرف

حدیث 1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا ع أَنَّ لِي عَلَى رَجُلٍ ثَلَاثَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ كَانَتْ تِلْكَ الدَّرَاهِمُ تُنْفَقُ بَيْنَ النَّاسِ تِلْكَ الْأَيَّامَ (این دراهم در آن روز بین مردم رایج بود) وَ لَيْسَتْ تُنْفَقُ الْيَوْمَ (ولی امروز رایج نیست) فَلِي عَلَيْهِ تِلْكَ الدَّرَاهِمُ بِأَعْيَانِهَا أَوْ مَا يُنْفَقُ الْيَوْمَ بَيْنَ النَّاسِ قَالَ فَكَتَبَ إِلَيَّ لَكَ أَنْ تَأْخُذَ مِنْهُ مَا يُنْفَقُ بَيْنَ النَّاسِ كَمَا أَعْطَيْتَهُ مَا يُنْفَقُ بَيْنَ النَّاسِ
سند این حدیث معتبر است و در حکم حدیث معلل است. یعنی امام علیه السلام در آخر حدیث می فرماید: به سبب اینکه سکه هایی که رایج بود به او دادی الآن هم باید سکه هایی که رایج است را از او بگیری.

 

نقول:

اولا: این روایت از دو روایت قبلی اظهر است زیرا آن دو روایت به کمی توجیه احتیاج داشت ولی این روایت صریح است. بنابراین اگر کار به تعارض بکشد باید این روایت اخذ شود.

ثانیا: این روایت با اصول مذهب سازگارتر است. ما باید عدالت را رعایت کنیم. چگونه می شود زمان قرض دادن اسکناس های پرارزش دهیم و هنگام گرفتن همان اسکناس ها را که بی ارزش شده است را مجبور شویم بپذیریم.

علی الید ما اخذت هم به معنای دادن شیئی است که مالیت دارد نه چیزی که از مالیت افتاده باشد.

 

مرحوم صدوق بعد از ذکر این دو حدیث متعارض از استادش محمد بن حسن الصفار جمع دیگری بیان می کند که صاحب وسائل آن را نقل کرده است و آن اینکه: الْحَدِيثَانِ مُتَّفِقَانِ غَيْرُ مُخْتَلِفَيْنِ فَمَتَى كَانَ لَهُ عَلَيْهِ دَرَاهِمُ بِنَقْدٍ مَعْرُوفٍ فَلَيْسَ لَهُ إِلَّا ذَلِكَ النَّقْدُ وَ مَتَى كَانَ لَهُ عَلَيْهِ دَرَاهِمُ بِوَزْنٍ مَعْلُومٍ بِغَيْرِ نَقْدٍ مَعْرُوفٍ فَإِنَّمَا لَهُ الدَّرَاهِمُ الَّتِي تَجُوزُ بَيْنَ النَّاسِ وَ نَحْوَهُ ذَكَرَ الشَّيْخُ
خلاصه ی کلام ایشان این است که معاملات در سابق بر دو قسم بوده است:

گاه بر اساس وزن نقره بود و کاری به سکه نداشتند. اگر بر این اساس قرض داده است می توان همان دراهم قدیمی را به او پس داد

گاه بر اساس سکه ی رایج بوده است هنگام گرفتن هم باید سکه ی رایج را پس بگیرد.

از این رو روایاتی که می گفت همان سکه ی قدیمی را باید پس دهد ناظر به قسم اول است که قرض بر اساس وزن درهم بوده است و روایتی که می گوید باید سکه ی رایج را بدهد ناظر به قرضی است که بر اساس سکه ی رایج داده شده است.

نقول: این جمع هم قابل قبول است.

 

تلخص مما ذکرنا امور:

اولا: اگر مال از مالیت سقوط کند (مانند باز پس دادن یخ در زمستان) باید قیمت را محاسبه کنند و پس دادن مثل بی فایده است.

از این واضح تر در جایی است که اسکناس ها به کلی از مالیت افتاده باشد (مانند اسکناس های رژیم سابق)

ثانیا: فرقی بین بقاء عین و از بین رفتن آن نیست. حتی اگر عین اسکناس های قرض گرفته شده هم باقی باشد و بعد از اعتبار بیفتد باید معادل قیمت آن را برگرداند.

بله اگر مال به صورت امانت نزد کسی باشد نه دین و صاحب امانت نیامد تا آنها را بگیرد و بعد از مالیت بیفتد امانت دار اگر تقصیری نکرده باشد ضامن چیزی نیست و همان را می تواند پس دهد.

ثالثا: هنگامی که می خواهیم قیمت را محاسبه کنیم بعید نیست که بتوان همان قیمت ادنای بازار را حساب کرد (اگر تفاوت فاحش نباشد) و لازم نیست قیمت بالای بازار را حساب کنند زیرا این مقدار نوسانات همواره در بازار وجود داشته است و سیره ی عقلاء بر این جاری شده است که به این نوسانات اعتنا نکنند.

مضافا بر اینکه اگر شک کنیم اعلی القیم واجب است یا ادنی القیم (که به سقوط فاحش منجر نشده است) این از باب اقل و اکثر استقلالی است و ما مکلف به قدر متیقن هستیم که همان ادنی می باشد و در اکثر برائت جاری می شود.

رابعا: اگر قیمت تفاوت فاحش داشته باشد به گونه ای که عقلاء آن را مصداق ادای دین ندانند باید مالیت را حساب کرد و لا اقل باید رضایت طلبکار را به دست آورد و با او مصالحه کرد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به مسأله ی بانکداری می پردازیم.

 


[1] بقره/سوره2، آیه282.
[2] فرقان/سوره25، آیه29.
[3] کهف/سوره18، آیه103تا104.