بحث اخلاقی: در یکی از کتب اهل سنت به نام ریاض الصالحین نوشته ی محیی الدین نووی آمده است: قال رسول خدا (ص):
لَا تَبَاغَضُوا وَ لَا تَحَاسَدُوا وَ لَا تَدَابَرُوا وَ لَا تَقَاطَعُوا وَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَاناً
[1]
این حدیث در کتب ما هم نقل شده است. اسلام دین محبت و دوستی و دین اتحاد و صمیمیت می باشد. در حدیث فوق چهار دستور در این زمینه ارائه شده است:
اول این است که نسبت به هم در سینه هایتان کینه نداشته باشید. (لَا تَبَاغَضُوا). مؤمنان مخلص کینه توز نیستند و خاطرات گذشته از بی مهری ها را در دل خود نگه نمی دارند. مؤمن باید در این مسائل فراموش کار باشد.
دوم این است که حسد نداشته باشید. (وَ لَا تَحَاسَدُوا)
حقیقت حسد این است که انسان آرزو کند نعمت از دیگری زائل شود. انسان باید به جای این کار آرزو کند که خداوند بیشتر از او به خودش دهد همانطور که حضرت سلیمان فرمود: (
هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب)
[2]
او تقاضا نکرد که خداوند به دیگران چیزی ندهد بلکه از او خواست که به او بیشتر بدهد. حسد یکی از سرچشمه های بغض و حسادت است. وقتی فردی حسد می کند بر اساس آن کینه توزی و کارشکنی می کند و این موجب اختلافات و چه بسا خونریزی ها می شود.
سوم اینکه (وَ لَا تَدَابَرُوا) یعنی به هم پشت نکنید و با هم قهر نکنید. گاه شده است که دو برادر به سبب ارث پدری سالیان سال با هم قهر کرده بودند.
در روایت است که وقتی دو نفر با هم قهر می کنند خداوند تا سه روز به آنها فرصت می دهد اگر بعد از آن آشتی نکنند و بعد از دنیا بروند مسلمان از دنیا نمی روند: (دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ أَبِي ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَكَثَا ثَلَاثاً لَا يَصْطَلِحَانِ إِلَّا كَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا وَلَايَة)
[3]
چهارم اینکه (وَ لَا تَقَاطَعُوا) قطع کردن یک درجه از قهر کردن بالاتر است. قهر کردن یک جدایی کوتاه و محدود است ولی قطع کردن به معنای بریدن کامل رشته ی ارتباط است.
خداوند در قرآن می فرماید: (
الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون)
[4]
این فقط مربوط به قطع رحم نیست. صله ی رحم، صله ی مؤمنین، صله ی دوستان و همه ی روابطی که خداوند بین مسلمانان برقرار کرده است همه در این آیه گنجانده شده است.
سپس در خاتمه می فرماید: ای بندگان خدا با هم برادر باشید. اول باید عباد الله باشید و بعد با هم برادر شوید. از این رو برادر شدن مسلتزم قبول عبودیت خداوند می باشد.
موضوع: اقوال علماء در حیل
بحث در حیله های شرعی و غیر شرعی بود و در جلسات گذشته اقوال علماء را ذکر کردیم و آنها را بررسی کردیم. امروز عبارتی از یکی از کلمات اهل سنت را نقل می کنیم. ابن قیّم که از علمای قرن هشتم است در کتاب خود به نام اعلام الموقّعین عن رب العالمین بحث بسیار مفصلی در مورد حیله های شرعی مطرح می کند و ما خلاصه ای از کلام او را نقل می کنیم:
او ابتدا بحث سد ذرایع را مطرح کرده است و نود و نه مورد برای آن ذکر کرده است. بعد به سراغ حیله ها رفته و گفته است استعمال این حیل با سد ذرایع در تعارض می باشد.
توضیح ذلک: عامه بحثی دارند به نام سد ذرایع که به زبان ساده به معنای جلوگیری از سوء استفاده کردن در احکام الله می باشد. ذرایع جمع ذریعه است که به معنای وسیله می باشد. سد آن به معنای جلوگیری شارع از این وسیله هایی که برای سوء استفاده می باشد آمده است.
ما هم در شرع مواردی از سد ذرایع داریم ولی اولا به این نام مطرح نیست و ثانیا به این وسعتی که اهل سنت مطرح می کنند نمی باشد.
مثلا شارع می فرماید: خمر حرام است و باید از آن اجتناب کرد چون سبب زوال عقل و سد عن الصلاة و موجب دشمنی و عداوت و ایجاد فحشاء می شود. حال اگر کسی قطره ای از شراب را بر روی زبانش بریزد و بخورد هیچ یک از آن مفاسد حاصل نمی شود با این حال شارع همان را هم حرام کرده است. این به سبب سد ذرایع است زیرا اگر جلوی همین یک قطره گرفته نشود به تدریج مردم به آن روی می آورند. مثلا اگر شارع بگوید: تا جایی که مست نشوید به سراغ شراب روید، مردم همه به سراغ آن می روند و این موجب سوء استفاده می شود.
یا مثلا شارع در باب ربا می فرماید: یک درهم از ربا مانند سبعین زنیة است. واضح است که مفاسد ربا که بسیار زیاد است و اقتصاد و اجتماع را خراب می کند و موارد دیگر با یک درهم ایجاد نمی شود. با این حال شارع جلوی حتی یک درهم از ربا را گرفته است تا مردم به هیچ وجه به سراغ ربا نروند تا به آن عادت کنند و قبح این عمل در نظر آنها شکسته شود و در نتیجه به مقدار بیشتر از آن روی آورند.
همچنین در استفتائات می گوییم اگر بخواهند وقفی را نود و نه سال اجاره کنند جایز نیست. هرچند اجاره ی نود و نه ساله فی نفسه جایز است ولی در مورد وقف دو مفسده دارد که مخالف وقف است:
اشکال اول این است که به مرور زمان تبدیل به ملک می شود به این گونه که و وقف بودن آن فراموش می شود و نسل بعدی دیگر از وقف بودن آن بی خبر است و خیال می کند ملک طلق می باشد. در خاطرات یکی از بزرگان آمده است که در اصفهان می خواست ملک طلقی را بخرد تا وقف کند ولی چون اکثر زمین ها موقوفه بود نتوانست ملکی پیدا کند. ولی امروزه می بینیم که موقوفه در آنجا بسیار کم است. بسیاری از زمین های وقفی به سبب همین سهل انگاری ها به دست مردم افتاد و وقف بودن آن به فراموشی سپرده شد. بنابراین این اجاره ها بر خلاف مصلحت وقف است.
اشکال دوم این است که مال الاجاره ها همچنان متغیر است و به مرور زمان قیمت ها بیشتر می شود. از طرفی مال الاجاره باید در وقف مشخص باشد و حال آنکه نمی شود مقدار آن را در نود و نه سال محاسبه کرد. بنابراین ما اجاره ی وقف را در بیش از دو سه سال جایز نمی دانیم. این همه به سبب سد ذریعه است یعنی برای اینکه جلوی سوء استفاده از موقوفات گرفته شود. مصلحت وقف را باید متولی و اگر نشد حاکم شرع به عهده بگیرد.
در مثال یک قطره از شراب و یک درهم از ربا دلیل خاص وارد شده است ولی در مورد وقف منصوص نیست.
بنابراین سد ذرایع بر سه قسم است:
- گاه منصوص است.
- گاه مطابق قاعده است.
- گاه بر اساس استحسان و ظن و گمان و قیاس ظنی می باشد.
ما دو مورد اول را قبول داریم ولی قسم را که اهل سنت بسیار از آن استفاده می کنند قبول نداریم.
به عقیده ی ما سد ذرایع و قیاس با قطعی باشد نه ظنی.
با این بیان به کلام ابن قیّم بر می گردیم که می گوید سد ذرایع با حیل شرعیه در تضاد است زیرا سد ذرایع به معنای بستن راه سوء استفاده است ولی حیل شرعیه به معنای فتح باب برای استفاده از این سوء استفاده ها است او در کتاب مزبور می گوید:
و تجویز الحیل یناقض سد الذرایع مناقضة ظاهره فان الشارع یسد الطریق الی المقاصد لکل ممکن و المحتال (حیله کننده)
یفتح الطریق الیها فاین من یمنع من الجائز (امر جایز و مباح)
خشیة الوقوع فی المحرم الی من یعمل الحیلة فی التوصل الیه و هذه الوجوه التی ذکرناها و اضعافها تدل علی تحریم الحیل و العمل بها و الافتاء بها فی دین الله
[5]
بعد اضافه می کند که حیل مطابق احکام خمسه تقسیم می شود و حیله های حرام، حلال، مباح، مکروه و مستحب داریم. بعد امثله ی بسیاری ذکر می کند ما از میان مثال های او دو مثال را انتخاب کردیم یکی به عنوان مثال حلال و یکی به عنوان مثال حرام تا مشخص شود که تا چه حد بین علماء اهل سنت و علمای ما فاصله است:
مثال ابن قیّم برای حیله ی حرام: حیله ی عقارب (گویا این حیله به انسان نیش می زند)
کسی می خواهد کلاهی سر دیگری بگذارد و خانه ای به او بفروشد و بعد نه خانه ای به او بدهد و نه مبلغی که گرفته است را پس دهد. او ابتدا خانه را به پنج میلیون مثلا به فردی می فروشد و خانه را تحویل می دهد و بعد چند سال که می گذرد می بیند مال الاجاره ی خانه به اندازه ی پولی شده است که به او داده است. بعد می گوید: ببخشید این خانه مال دیگری بوده و یا در رهن دیگری بوده و من بدون اجازه به تو فروخته ام از این رو معامله باطل بوده است و بعد مبلغی که از او گرفته است را به عنوان مال الاجاره حساب می کند. (زیرا اگر کسی در خانه ای بنشیند به گمان اینکه مال خودش است و بعد متوجه مال دیگری است باید اجرة المثل را به صاحب خانه بپردازد) او خانه را با این بهانه پس می گیرد و پولش را هم به عنوان مال الاجاره بر می دارد.
ما در کلام ابن قیّم اشکال واضحی داریم و ان شاء الله در جلسه ی بعد آن را ذکر خواهیم کرد.
[1]
ریاض الصالحین، ص 573 و بحار الانوار، ج 73، ص 38.
[2]
ص / 35.
[3]
کافی، ج 2، ص 345، حدیث 5.
[4]
بقره / 27.
[5]
اعلام الموقعین، ج 3، ص 159