درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

مبحث خیارات

96/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جریان خیار حیوان در غیر بیع

به مناسبت خیار حیوان، وارد بحث صلح شدیم و آن اینکه آیا صلح هم کار بیع را می کند و آیا خیار حیوان در آن جاری می شود یا نه.

از عرائضی که در بحث قبل داشتیم چند نکته استفاده می شود:

اول اینکه صلح به معنای اصلی اش برای رفع تنازع به کار می رود. این تنازع گاه بالفعل وجود دارد و گاه ممکن است در آینده ایجاد شود در نتیجه به سراغ صلح می روند.

دلیل این معنا تصریح اهل لغت، موارد استعمال در آیات قرآن و احادیث است. بر این اساس، استعمال لفظ صلح در غیر مورد تنازع مجاز می باشد.

مثلا در مصباح اللغة آمده است: صَلَح الشیء صَلوحا من باب قَعَدَ و هو خلاف فَسَدَ و اصلحتُ بین القوم، وفّقتُ.

در تهذیب اللغة آمده است: الصلح، تصالح القوم بینهم و الصلاح نقیض الفساد.

در مفردات راغب آمده است: الصلاح ضد الفساد و الصلح یختص بازالة النفار (نفرت) بین الناس یقال: اصطلحوا و تصالحوا.

طبق بیان مفردات، صلح اختصاص دارد به جایی که فسادی در کار باشد و در غیر آن استعمال نمی شود.

در لسان العرب آمده است: و الصلح تصالح القوم بینهم.

ما در اینجا نمی توانیم قائل به حقیقت شرعیه و یا متشرعه قائل شویم و بگوییم: صلح به معنای یک عقد مستقل، حقیقت شرعیه و یا متشرعه پیدا کرده است و در نتیجه اگر صلح در غیر این مورد استعمال شود جنبه ی مجازی دارد. (اگر اهل لغت بر چیزی اجماع کرده باشند ما قول آنها را حجت می دانیم.)

دوم اینکه صلح عقد مستقلی نیست و دلیلی بر مستقل بودن آن نداریم. البته مانعی ندارد که صلح به شکل مجازی و با وجود قرینه در موارد غیر تنازع استفاده شود مثلا کسی بگوید که من این خانه را به آن مبلغ صلح می کنم. ما در صیغه ی معاملات مجاز با قرینه را اجازه می دهیم. البته قرینه باید واضح بوده است. بنا بر این صلح با قرینه می تواند به معنای بیع باشد. همچنین اگر با قرینه باشد مثلا بگوید: صالحت منافع هذا الدار به فلان مبلغ این به معنای اجاره می باشد. در نتیجه احکام اجاره بر آن جاری می شود.

ان قلت: هبه ی معوضه هم کار بیع را انجام می دهد ولی چرا احکام بیع مانند خیار مجلس و خیار حیوان بر آن جاری نمی شود؟

قلت: هبه عقد مستقلی است ولی صلح عقد مستقلی نیست. بله اگر صلح به معنای رفع منازعه باشد عقد مستقلی است و احکام خاص خود را دارد.

عرفا اگر سخن از صلح به میان بیاید در ذهن افراد نزاع تبادر می کند و این علامت آن است که صلح در خصوص رفع تنازع است و در غیر آن مجاز می باشد.

نتیجه اینکه باید خیار مجلس و خیار حیوان را در صلح مع العوض جاری بدانیم زیرا این صلح در حکم بیع است (مجازا و با قرینه در بیع به کار رفته است.)

همچنین بعید نیست که در دین اگر کسی به دیگری مدیون است و مثلا ده میلیون به او بدهکار است و آن را به مصالحه به ده گوسفند می کند بگوییم که این در حکم معاوضه است زیرا نزاعی در کار نیست و در آن، ذمه به ده گوسفند فروخته می شود و این در حکم بیع است.

صلح در تنازع گاه به این گونه است که در مبلغ با هم اختلاف دارند مثلا یکی می گوید در ارث حق من پنجاه میلیون است و دیگری می گوید چهل میلیون است. بعد صلح می کنند به چهل و پنج میلیون. در این شق، عدد مورد تنازع مشخص است.

ولی گاه در تنازع عدد مشخص نیست و برای رفع نزاع به یک مبلغی که مورد توافق طرفین است صلح می کنند و نزاع را خاتمه می دهند.

همچنین صلح گاه در منازعات مالی نیست مثلا در رفتن به مسجد با هم منازعه می کنند که صلح می کنند که این عده روزهای فرد بیایند و از مسجد استفاده کنند و آن گروه روزهای فرد بیایند. این گونه صلح ها عقد مستقلی است و ارتباطی به بیع ندارد. از همین باب است صلح هایی که بین دولت ها رخ می دهد که برای رفع جنگ و تنازع با هم مذاکره و صلح می کنند.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ مسقطات خیار حیوان می رویم. خیار حیوان سه مسقط دارد که امام قدس سره به یکی از آنها اشاره کرده است.

یکی از آن موارد شرط ضمن العقد است یعنی در ضمن عقد شرط کنند که فرد خیار حیوان نداشته باشد. خیار جزء حقوق است و حق نیز قابل اسقاط است.

دومی آن است که بعد از اتمام معامله بعد از یک ساعت یا یک روز (قبل از سه روز) خیار حیوان را ساقط می کنند.

در این قسم این بحث مطرح است که آیا مقدار آن را هم می توان اسقاط کرد مثلا بگویند که خیار حیوان به جای سه روز دو روز باشد. به نظر ما این نیز بُعدی ندارد زیرا حق قابل اسقاط است چه کل آن را اسقاط کنند و چه بعض آن را. شیخ انصاری نیز آن را قبول کرده است.

سوم تصرفات است که امام قدس سره به آن اشاره می کند.