درس خارج فقه آیت الله مکارم

کتاب الحج

94/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:
به مناسبت بحث هایی در مورد اقتصاد مقاومتی و مشکلاتی که از تحریم به وجود آمده است به حدیث معروفی از امیر مؤمنان علی علیه السلام می پردازیم که در عبارتی بسیار مختصر، مفاهیم عمیقی را ارائه کرده است و می فرماید: تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا[1] یعنی سبکبار باشید تا به قافله (ی سعادت) برسید.
در این عبارت، جامعه ی انسانیت به قافله ای تشبیه شده است که از مبدأیی حرکت کرده به سمت مقصدی می رود. او باید از بیابانی که در مسیر دارد عبور کند و آن بیابان، جایگاه اقامت نیست. در این راه فراز و نشیب ها و کوه و دره هایی وجود دارد که باید از آنها عبور کرد. اگر انسان سبکبار باشد به راحتی از آنها رد می شود و به سرمنزل می رسد و الا اگر سنگین بار باشد و بیش از حد حاجت خود آذوقه و لباس و مانند آن را بر دوش کشیده باشد از مسیر باز می ماند. انسان باید به اندازه ی کفاف و عفاف توشه بر گیرد تا بتواند به مقصد برسد.
زندگی ساده را می توان اداره کرد ولی اگر زندگی پر زرق و برق باشد نمی توان آن از مسیر سالم اداره نمود. انواع رشوه ها، خرید و فروش های غیر مجاز، از بین بردن جنگلها زمین خواری و مانند آن همه به سبب زیاده خواهی و عدم حاضر به زندگی ساده می باشند. چنین کسانی هرقدر به اموال بیشتر دست یابند باز هم خواهان بیشتر می باشند و هرگز سیر نخواهند شد.

موضوع: توسعه در معنای صدّ
بحث در مسأله ی سوم از مسائل مربوط به مصدود و محصور است.
نسبت بین صد و حصر همان گونه که فقهاء ما به آن اشاره کرده اند تباین است. صد در موردی که دشمنی، مانع می شود و حصر مربوط به مرض است.
مسأله ی سوم در واقع توسعه ی مسائل گذشته است. یعنی تا به حال بحث در مورد کسی بود که محرم شده بود و قبل از ورود به مکه، نگذاشتند به مکه وارد شود (مانند داستان حدیبیه). این مسأله در مورد کسی است که محرم، وارد مکه شده است و بعد دشمنی جلو انجام اعمال او را گرفته است. امام قدس سره دو فرع در این مسأله بیان می کند و در فرع اول، ممنوع را توسعه می دهد و در فرع دوم منع را.
امام قدس سره می فرماید:
مسألة 3 - (فرع اول:) لو دخل باحرام العمرة مكة المعظمة ومنعه العدو أو غيره (مانند حکومت وقت) عن أعمال العمرة فحكمه ما مر، فيتحلل بما ذكر، (ذبح می کند و از احرام خارج می شود.) بل لا يبعد ذلك لو منعه من الطواف أو السعي، (یعنی نگذارند یا طواف را انجام دهد و یا نگذارند فقط سعی را به جا آورد. مخفی نماند که فرع قبلی در مورد کسی است که نمی گذارند طواف و سعی را به جا آورد.) (فرع دوم:) ولو حبسه ظالم (یعنی دشمن جلوی او را نمی گیرد بلکه ظالمی او را حبس می کند) أو حبس لأجل الدين الذي لم يتمكن من أدائه (مدیون است و نمی تواند آن را ادا کند و در نتیجه او را زندانی کرده اند. بنا بر این حبس نیز جانشین منع می باشد) كان حكمه كما تقدم.[2]

اقوال علماء: فقهاء این مسأله را کمتر متعرض شده اند و کسانی که متعرض شده اند از کنار آن ساده گذشته اند. کسی در این فرع ادعای اجماع نکرده و به روایتی اشاره نکرده است.
صاحب جواهر می فرماید: بل الظاهر أنه بحكم ذلك أيضا من وصل و منع من فعل الطواف و السعي و الله العالم.[3]
صاحب حدائق می فرماید: اما لو كان الصد في عمرة التمتع فلا ريب في انه يتحقق بالمنع من دخول مكة، و بالمنع بعد الدخول من الإتيان بالأفعال قال في المسالك: و في تحققه بالمنع من السعي بعد الطواف خاصة وجهان.[4]
البته صاحب مسالک این احتمال را داده است که منع از خصوص سعی شاید موجب صدق عنوان صد نشود که البته وجه آن مشخص نیست.

دلیل مسأله:
تمسک به اطلاقات: اطلاقات ادله، صد از جمیع و صد از بعض را شامل می شود زیرا اگر کسی از بعضی از اعمال عمره و حج صد شود سایر اعمال به کار نمی آید.
روایت خاصه:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ يَقُولُ حُلَّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي (هرکجا مانع شدی مرا حلال کن. یعنی ای خدا هر جا که مانعی برای ما پیدا شد اجازه بده که از آن خارج شویم و این شرط را هنگام احرام بر زبان جاری می کنند.) قَالَ هُوَ حِلٌّ حَيْثُ حَبَسَهُ اللَّهُ (اگر مانعی برای او ایجاد شود از احرام در می آید.) قَالَ أَوْ لَمْ يَقُلْ. (چه آن عبارت را بر زبان جاری می کرد و هنگام احرام شرط می کرد یا نه.)[5]
حبس در روایت فوق معنای وسیعی دارد و مریض، پا شکسته، ممنوع به وسیله ی ظالم، محبوس، راه گم کرده، کسی که نفقه اش تمام شده و در راه مانده و مانند آن را شامل می شود.
با این حال روایت فوق دو طریق دارد یکی به مرحوم صدوق می رسد و دیگری به مرحوم کلینی و هر دو طریق مشکل دارد.
اما در طریق صدوق، حمران بن اعین وجود دارد که در رجال کسی به این نام ذکر نشده است.
در طریق کلینی نیز حمزة بن حمران وجود دارد که از او هرچند در رجال نام برده شده است ولی مجهول الحال است.

نقول: به مسأله ی صد و حصر از دو زاویه می توان نگاه کرد.
یکی همان زاویه ی معمول است که علماء پیموده اند و آن اینکه از باب تعبد محض بگوییم: صد به معنای منع عدو است و حصر به معنای بیماری می باشد. بنا بر این اگر کسی خودش بیمار نیست ولی از کسی که بیمار است باید محافظت کند به او محصور نمی گویند. همچنین اگر کسی راهش را گم کند مصدود نیست.
اگر چنین ایده ای را قبول داشته باشیم کار بر ما سخت می شود زیرا در غیر مانع شدن عدم و مرض باید مشکل را از طریق قواعد اصول و مانند آن حل کنیم.
ولی گاه نگاه ما باز است و آن اینکه عدو و مرض از مصادیق عذر است و مراد اصلی این است که عذری برای فرد از انجام اعمال پیش آید.
حدیث فوق اگر سندش را بتوان تصحیح کرد برای تعمیم و توسعه بسیار کارگشا است.



[1] نهج البلاغه، خطبه ی 167.
[2] تحریر الوسیلة، امام خمینی، ج1، ص459.
[3] جواهر الکلام، محمد حسن جواهری، ج20، ص120.
[4] حدائق الناضرة، شیخ یوسف بحرانی، ج16، ص26.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج12، ص355، ابواب الاحرام، باب23، شماره16498، ح4، ط آل البیت.