درس خارج فقه آیت الله مکارم

کتاب الحج

93/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:
امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید: قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِي فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكِيمِ فِي قَلْبِهِ[1]
قلب به معنای مرکز تفکر است بنا بر این مرکز تفکر احمق در دهانش است و دهان شخص حکیم در مرکز تفکرش است.
شبیه همین معنا از امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز روایت شده است آنجا که می فرماید: لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ [2]
این کنایات بسیار زیبایی است زیرا نه قلب کسی پشت زبانش است و نه زبان کسی پشت قلبش بلکه اشاره به این است که انسان های عاقل و فهیمده اول می اندیشند و بعد سخن می گویند ولی افراد احمق و نادان، اول سخن می گویند و بعد فکر می کنند که آیا صحیح بوده است یا نه.
بسیارند کسانی که در مسائل مختلف نظر می دهند و مطالبی را در مورد اشخاص و جناح ها و مانند آن می گویند و بعد مشخص می شود که مطلب با آنچه گفته شده است بسیار تفاوت داشته است. انسان نباید در این مورد سریع قضاوت کند زیرا گاه سخن ها بر اثر حسادت، عداوت و یا سوء تفاهم است و اگر بر اثر آن قضاوت شود گاه به پشیمانی منجر شده و حتی گاه راه جبران ندارد.
حتی انتشار مطالب در مورد کسانی که هنوز در دادگاه صالحه محکوم نشده اند و یا حکمی در موردشان صادر نشده است خلاف شرع است و گاه مصداق ﴿إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ[3] می شود. حتی بعد از صدور حکم هم گاه نباید مطالب را فاش کرد زیرا گاه مطلبی است شخصی و لزومی ندارد که مردم از آن باخبر باشند.

نکته ی دیگری که باید به آن تذکر داد این است که باید در تمامی احوال و شرایط حد اعتدال را رعایت کنیم.
امیر مؤمنان علی علیه السلام در روایتی می فرماید: نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي[4]
یعنی ما در خط وسط هستیم و کسانی که غلو کردند و جلو رفته اند باید به سمت ما برگردند و کسانی که تقصیر و کوتاهی کرده اند باید عجله کنند و به ما ملحق شوند.
خداوند نیز در قرآن می فرماید: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً[5]
در روایت دیگری نیز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ قَالَ ع لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ[6]
یعنی باید حد وسط را رعایت کرد.
در روایات آمده است که رسول خدا (ص) باخبر شدند که عده ای از اصحاب ایشان در خانه نشسته و مشغول عبادت شده اند و هرگز خارج نمی شوند. ایشان از این کار نهی کرد.
از آن سو می بینیم که ثعلبه ی انصاری که انسان مفلوکی بود از رسول خدا (ص) تقاضا کرد که کمکی به او کند رسول خدا (ص) فرمود این کار به مصلحت تو نیست ولی بعد از اصرار ثعلبه دعا کردند و ارث کلانی به او رسید. بعد از مدتی رسول خدا (ص) دید که او به نماز جماعت حاضر نمی شود و به سبب پول ها و ثروت ها و گوسفندان که باید در بیابان به چرا مشغول شوند نمی تواند به شهر آمده و به نماز جماعت حاضر شود. حضرت به او فرمود وای بر تو. (بنا بر این رسول خدا (ص) هم از عبادت زیاد نهی کرد و که از عبادت کردن کم)
در داستان امیر مؤمنان علی نیز می خوانیم که وقتی باخبر شد که فردی ثروتمند خانه ای وسیع دارد به او تذکر داد که چرا چنین خانه ای برای خود ساخته است. بعد فرمود: مگر اینکه این خانه مرکزی برای حضور مردم و تعلیم و تعلم و استفاده برای دیگران باشد. بعد به او عرض کردند که کسی است که زن و فرزند خود را رها کرده و مشغول عبادت است. حضرت او را احضار کرده فرمود: شیطان بر تو مسلط شده است.
متأسفانه امروزه می بینیم که در جامعه افراط و تفریط وجود دارد. در مراسم عروسی ها، بحث های سیاسی، اقتصادی و حتی مراسم عزاداری نیز باید حد وسط را نگه داشت.
اعتدال در شکل اعلا در عالم تکوین اجرا می شود مثلا کره ی زمین میلیون ها سال است که بدون کم و زیاد در محور خود به دور خورشید می چرخد. اگر سرعت زمین زیاد شود و یا کم شود و یا نیروی جاذبه ی آن کم و زیاد شود از این محور دور شده همه چیز منجمد می شود و یا به خورشید نزدیک شده از بین می رود.

موضوع: عدم وجوب کفاره بر جاهل، ناسی و مضطر
بحث در مورد کفاره ی کسانی است که شب های بیتوته را در منی نباشند. اصل وجوب کفاره را بحث کردیم و قائل شدیم که برای هر شب باید یک کفاره داد.
امام قدس سره در این مسأله می فرماید:
مسألة6 -  من ترك المبيت الواجب بمنى يجب عليه لكل ليلة شاة متعمدا كان أو جاهلا أو ناسيا، بل تجب الكفارة على الأشخاص المعدودين في المسألة الثالثة إلا الخامس منهم، والحكم في الثالث والرابع مبني على الاحتياط. [7]

فرع دوم در مورد عدم فرق بین عالم و جاهل و ناسی است. بنا بر این اگر کسی نمی دانست که باید در منی بیتوته کند و یا می دانست و فراموش کرده بود همه باید کفاره دهند.

اقوال علماء: این حکم محل اختلاف است و ظاهر مشهور عمومیت و عدم فرق است.
صاحب حدائق می فرماید: إطلاق كلامهم يقتضي عدم الفرق بين العامد و الجاهل، و في بعض الحواشي المنسوبة إلى شيخنا الشهيد أن الجاهل لا شي‌ء عليه، و هو جيد.[8]
صاحب کشف اللثام می فرماید: إطلاق النصوص و الفتاوى يشمل الجاهل و الناسي و المضطر، فيكون جبرانا لا كفارة (زیرا این سه گروه گناهی را مرتکب نشده اند. البته ما بعدا خواهیم گفت که این کلام صحیح نیست گوسفند از باب کفاره است.). و عن الشهيد: لا شي‌ء على الجاهل.[9]
صاحب مدارک می فرماید: و إطلاق النص و كلام الأصحاب يقتضي عدم الفرق في ذلك بين العالم و الجاهل، و في بعض الحواشي المنسوبة إلى شيخنا الشهيد: أن الجاهل لا شي‌ء عليه، و هو محتمل.[10]
آیت الله خوئی در مقابل این جمع، قائل است که ناسی، جاهل و مضطر کفاره ندارد و می فرماید: ذكر في الجواهر أن إطلاق النص و الفتوى يقضي بعدم الفرق في ثبوت الكفارة بين العالم و الجاهل و الناسي بل المضطر و عن بعضهم استثناء المضطر من ثبوت الكفارة كما عن بعض آخر استثناء الجاهل و أمّا الناسي فأولى بالخروج، و ربما ادعي الإجماع على ثبوت الكفارة مطلقاً و لا ريب أن الإجماع غير تام و القول بعدم وجوب الكفارة في جميع الموارد المزبورة هو الصحيح.[11]

نقول: اگر تحت تأثیر اطلاق کلمات قوم و فتاوای ایشان قرار نگیریم حق با محقق خوئی است زیرا اولا نصی در مسأله در مورد جاهل و ناسی و مضطر نیست و ثانیا حدیث رفع بر اطلاقات موجود در روایات حاکم است. نسبت حدیث رفع با آن اطلاقات نسبت عام و خاص نیست بلکه از باب حکومت است. در حدیث رفع، ما لا یعلمون، خطا، نسیان و اضطرار رفع شده است. بنا بر این حدیث رفع، مجازات ها و عقوبت ها را بر می دارد حتی بعضی و از جمله ما قائل شده اند که حدیث رفع حکم وضعی را نیز بر می دارد.
بنا بر این اینکه بعضی قائل شده اند که کفاره در اینجا از باب عقوبت نیست بلکه جبران است کلام صحیحی نمی باشد.
حتی در سوره ی مائده در کفاره ی صید آمده است: ﴿لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ[12] که بیانگر آن است که کفاره از باب عقوبت است. از آنجا که کفارات مانند هم هستند همه باید از باب عقوبت و مجازات باشند.
اشکال نشود که فدیه که بر کسانی که نمی توانند روزه بگیرند واجب است و حال آنکه نمی تواند عقوبت باشد زیرا در جواب می گوییم که فدیه عقوبت نیست بلکه از باب معادلی برای روزه نگرفتن است. این مورد از باب جبران است زیرا فدیه به معنای جبران است زیرا وقتی اسیری می گیرند و بعد فدیه می دهند و او را آزاد می کنند این از باب جبران مشکلات جنگ است.
بنا بر این به نظر ما در مورد ناسی، جاهل قاصر و مضطر، کفاره ای وجود ندارد.



[1] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج78، ص374، ط بیروت.
[2] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی 40.
[3] نور/سوره24، آیه19.
[4] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی 109.
[5] بقره/سوره2، آیه143.
[6] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج17، ص76، ابواب مقدمات التجارة، باب28، شماره22025، ح1، ط آل البیت.
[7] تحریر الوسیلة، امام خمینی، ج1، ص455.
[8] حدائق الناضرة، شیخ یوسف بحرانی، ج17، ص298.
[9] کشف اللثام، محقق اصفهانی، ج6، ص240، ط جامعة المدرسین.
[10] مدارک، سید محمد بن علی العاملی، ج8، ص224.
[11] موسوعة الامام الخوئی، ج29، ص390.
[12] مائده/سوره5، آیه95.