درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

92/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمَسْعُودِيُّ فِي إِثْبَاتِ الْوَصِيَّةِ، عَنْ عَلَّانٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع أَنَّهُ قَالَ فِي كِتَابِهِ إِلَيْهِ وَ إِيَّاكَ وَ الْإِذَاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَةِ فَإِنَّهُمَا يَدْعُوَانِ إِلَى الْهَلَكَةِ الْخَبَرَ[1]
یک نمونه از اذاعه و افشاگری ممکن است به عنوان همان چیزی باشد که در زمان ما مرسوم است و آن اینکه اسراری را در مورد اشخاص فاش می کنند. مثلا در روزنامه ها در بسیاری از موارد چنین چیزی رخ می دهد و چه بسا ثابت می شود که سخن آنها صحیح هم نبوده است. تا زمانی که کسی در دادگاه اسلامی محکوم نشود نباید در مورد او شایعاتی را منتشر کرد گاه شایعه سازی صدور حکم صحیح را برای قاضی دشوار می کند زیرا چنان شایعه در میان مردم پخش شده است که مثلا تبرئه کردن محکوم موجب بروز اعتراضاتی در میان مردم می شود. این کار در مواردی سبب بی آبرو شدن افراد بی گناه می شود. به عنوان نمونه در زمان رسول خدا (ص) در مورد همسر ایشان شایعه سازی کردند که خداوند برخورد شدیدی با آن کرد و هشدار داد که نباید چیزی را که نمی دانند نباید پخش کنند: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة[2]
همچنین ممکن است مراد از اذاعه این باشد که عقائد باطنی را در مقابل کسانی که خطرناک هستند افشاء نکنیم. معنای این کار همان تقیه است. در تمام دنیا جایی که اظهار عقیده خطرناک است و فایده ای هم بر آن مترتب نیست و جان و مال و ناموس انسان در خطر می افتد، به حکم عقل تقیه می کنند. اینکه سربازان لباس هایی می پوشند که خود را استتار می کنند آنها در حال تقیه اند زیرا لباس کاری می کنند که شناخته نشوند و خود را مخفی کنند. همچنین تمام نامه هایی که روی آن برچسب محرمانه یا سری می زنند خود نوعی تقیه است زیرا معنای آن این است که دیگران نباید آن را بخوانند و نباید از مفهوم آن با خبر شوند.

خداوند در قرآن از مؤمن آل فرعون که ایمان خود را کتمان می کرد به خوبی سخن می گوید. او با همین کتمان کاری اش جان موسی را نجات داد در حالی که فرعون تصمیم داشت موسی را بکشد. مؤمن آل فرعون جزء خزانه داران فرعون بود و سخن او در عین کتمان کاری در فرعون اثر گذاشت.[3]

 

نکته ی دومی که امام علیه السلام انسان را از آن برحذر داشته است ریاست طلبی و عشق به مقام و است. این سبب می شود که انسان دین، آبرو، شخصیت و وجدان خود را در معرض خطر قرار دهد.

همان گونه که امام علیه السلام فرموده است مقام امانتی است الهی که باید برای خدمت به خلق مورد استفاده قرار گیرد.

مقام در هر حال زودگذر است و مسئولیت بسیاری بر عهده ی انسان می آورد.

 

موضوع: استنابت در رمی

بحث در مسائل مربوط به رمی جمرات است و امام قدس سره در مورد مسأله ی پنجم به حکم نیابت اشاره کرده می فرماید:

مسألة 5 - يستناب في الرمي من غير المتمكن كالأطفال والمرضى والمغمى عليهم (کسانی که بیهوش اند البته صحیح آن مغمی علیه می باشد زیرا مغمی مفرد است.) ، ويستحب حمل المريض مع الامكان عند المرمى ويرمي عنده بل هو أحوط، ولو صح المريض أو أفاق المغمى عليه بعد تمامية الرمي من النائب لا تجب الإعادة، ولو كان ذلك في الأثناء استأنف من رأس وكفاية ما يرمي النائب محل إشكال. [4]

امام قدس سره در فرع اول می فرماید: کسانی که نمی توانند رمی کنند نائب می گیرند. بعد امام قدس سره سه مثال می زند که البته منحصر به این سه مورد هم نیست.

در فرع دوم می فرماید: مستحب است اگر امکان دارد، مریض را نزد جملات ببرد و در حضور او رمی کنند. احتیاط مستحبی هم بر انجام چنین کاری است (زیرا روایت بر این امر دلالت دارد و حتی بعضی بالاتر از آن گفته اند و آن اینکه سنگ ها را در دست مریض بگذارند و نائب دانه دانه آن را بردارد و رمی کند و حتی گفته اند که نائب با دست مریض رمی کند.) البته در شرایط فعلی انجام چنین کار عملی نیست.

در فرع سوم می فرماید: اگر مریض بهبودی یابد و یا به هوش به هوش آید لازم نیست رمی را اعاده کند. البته این در حالی است که کار رمی تمام شده باشد ولی اگر وسط رمی خوب شود و یا به هوش آید باید خودش از سر بگیرد.

نقول: اگر مغمی علیه در بیمارستان باشد و وسط رمی نائب به هوش آید و نائب بی خبر باشد ظاهر این است که کار نائب تمام شده است و کفایت می کند.

 

اما فرع اول: اصل وجوب نیابت در مورد معذور

این مسأله اجماعی است و بر آن ادعای لا خلاف شده است. مخصوصا که در مناسک حج در بسیاری از موارد نیابت وجود دارد.

روایات متعددی نیز بر این امر در ابواب رمی جمرات و ابواب طواف وارد شده است که ان شاء الله در جلسه ی بعد به آنها خواهیم پرداخت.

 


[1] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج11، ص383، حدیث8.
[2] نور/سوره24، آیه19.
[3] غافر/سوره40، آیه28.
[4] تحریر الوسیلة، امام خمینی، ج1، ص445.