درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

92/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: منی و وجوب رمی جمره‌ی عقبی

امام قدس سره در مورد واجبات منی می فرماید: القول في واجبات منى وهي ثلاثة: الأول رمي جمرة العقبة بالحصى، (رمی چهار شرط دارد که عبارتند از:) والمعتبر صدق عنوانها، (شرط اول این است که به آن سنگریزه بگویند.) فلا يصح بالرمل (رمی با شن مجزی نیست) ولا بالحجارة (با پاره سنگ هم صحیح نیست) ولا بالخزف (با سفال پخته شده هم صحیح نیست) ونحوها، ويشترط فيها أن تكون من الحرم، فلا تجزي من خارجه، (شرط دوم این است که سنگریزه ها از حرم جمع آوری شده باشد، بنا بر این از عرفات که خارج از حرم است نمی توان جمع کرد. از این رو از مشعر و یا خود منی می توان برداشت.) وأن تكون بكرا لم يرم بها ولو في السنين السابقة، (شرط سوم این است که بکر باشد یعنی کسی قبلا با آن حتی در سال های قبل رمی نکرده باشد بنا بر این اگر کسی سنگریزه های منی را جمع کند و سال بعد دوباره رمی کند مجزی نیست.) وأن تكون مباحة، (شرط چهارم این است که سنگ ها مباح باشند) فلا يجوز بالمغصوب ولا بما حازها غيره بغير إذنه، (اگر کسی سنگریزه ای را جمع کرده باشد و فرد بدون اجازه برود آنها را بردارد.) ويستحب أن تكون من المشعر[1] (حتی بعضی مانند صاحب جواهر بحث حصی را در مبحث مشعر مطرح کرده اند نه در منی).

 

نقول: ابتدا باید در مورد وجوب رمی جمره ی عقبه در روز عید بحث کنیم و دیگر در مورد شرایط چهار گانه ی رمی کردن

با این حال قبل از ورود به بحث نکته ای را مطرح می کنیم که امام قدس سره ذکر نکرده است و آن اینکه چرا منی را منی می نامند.

صاحب مجمع البحرین در کلام جامعی می گوید: و منى كإلى اسم موضع بمكة على فرسخ، (البته الآن به مکه متصل شده است.) من العقبة إلى وادي محسر (یک طرف آن جایی است که جمره ی عقبه در آنجا قرار دارد و سمت دیگر آن وادی محسّر است و شرق و غرب منی را کوه فرا گرفته است.) و اختلف في وجه التسمية فقيل: سمي منى لما يُمنى به من الدماء أي يراق، (چون در آنجا خون ذبایح ریخته می شود به آن منی می گویند.) و قيل: سميت بذلك لأن جبرئيل لما أراد مفارقة آدم ع (وقتی جبرئیل می خواست از آدم جدا شود) قال له: تمن، قال: أتمنى الجنة. (این وجه تسمیه به مُنی به ضمّ میم بیشتر تناسب دارد و امروزه عرب ها در لغت عامیانه ی خود به مِنی، مُنی تلفظ می کنند.) فسميت منى لأمنية آدم بها، (چون آدم در آنجا آرزو کرد) و قيل: سميت بذلك لأن جبرئيل أتى إبراهيم (ع) فقال له: تمن يا إبراهيم، فكانت تسمى منى فسماها الناس منى. و في الحديث: إن إبراهيم (ع) تمنى هناك أن يجعل الله مكان ابنه كبشا يأمره بذبحه فدية له (یعنی در دلش آرزو می کرد که کاش خداوند به جای ذبح فرزندش به او دستور می داد گوسفندی را ذبح کند.)

 

در علل الشرایع بعد از اینکه حدیث مجمع البحرین را از معاویه بن عمار نقل می کند حدیث دیگری از محمد بن سنان (که محل بحث است) نقل می کند:

حدثنا علي بن أحمد رحمه الله قال حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي عن محمد بن إسماعيل البرمكي عن علي بن العباس قال حدثنا القاسم بن الربيع الصحاف عن محمد بن سنان أن أبا الحسن الرضا ع كتب إليه العلة التي من أجلها سميت منى منى أن جبرئيل ع قال هناك يا إبراهيم تمن على ربك ما شئت‌ (هر چه می خواهی از خدا بخواه) فتمنى إبراهيم في نفسه (ابراهیم در دلش آرزو کرد) أن يجعل الله مكان ابنه إسماعيل كبشا (که خداوند به جای اسماعیل گوسفندی را قرار دهد) يأمره بذبحه فداء له (تا به جای اسماعیل ذبح شود) فاعطي مناه (و ابراهیم به آرزویش رسید.) [2]

 

اما وجوب رمی جمره:

بسیاری از علماء به سبب واضح بودن مسأله، اصل وجوب را متذکر نشده اند. در روایات ما اصل مسأله به سبب مسلم بودن ذکر نشده است و فقط فروع آن محل بحث قرار گرفته شده است.

 

اقوال علماء:

صاحب ریاض در عبارت جامعی می فرماید: وأما وجوب الأول ففي التذكرة والمنتهي: إنه لا نعلم فيه خلافاً ، ثم في المنتهى: وقد يوجد في بعض العبارات أنه سنة ، وذلك في بعض‌ أحاديث الأئمة، وفي لفظ الشيخ في الجمل والعقود (که در آن از لفظ سنت استفاده شده است)، وهو محمول على الثابت بالسنّة لا أنه مستحب (یعنی سنت چیزی است که از روایات استفاده می شود و در متن قرآن نیست. نه اینکه سنت به معنای مستحب بوده باشد.) وفي السرائر : لا خلاف عندنا في وجوبه ، ولا أظن أن أحداً من المسلمين يخالف فيه.[3]

با این حال بعضی از کلام شیخ طوسی برداشت کرده اند که مراد مستحب است. صاحب جواهر از برداشت آنها ناراحت می شود و می فرماید: سنت در کلام ایشان به معنای مستحب نیست و کسانی که از مطالعه ی کافی برخوردار نیستند چنین برداشتی از کلام ایشان کرده اند.

صاحب مستند نیز می فرماید: أن قول صاحب السرائر ذلك إنما هو في مطلق الرمي بعد الرجوع إلى منى، وأما رمي جمرة العقبة يوم النحر فقال فيه: وينبغي أن يرمي يوم النحر جمرة العقبة. وظاهر ذلك الاستحباب كما لا يخفى نعم، صرح بالاجماع فيه كما في شرح المفاتيح، بل لا يبعد أن يكون الاجماع محققا عند التحقيق، وهو الحجة فيه مع التأسي.[4]

 

دلیل مسأله:

دلیل اول: فعل رسول خدا (ص)

پیامبر اکرم (ص) در روز منی، جمره ی عقبه را رمی کرد و به دلیل دستور ایشان بر اینکه مناسک حج را از او بگیرند که دلالت بر وجوب می کند علماء قالند که اصل در اعمال ایشان در حج وجوب است.

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ وَ الْعَبَّاسِ كُلِّهِمْ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِين‌... فَلَمَّا أَضَاءَ لَهُ النَّهَارُ أَفَاضَ (از مشعر) حَتَّى انْتَهَى إِلَى مِنًى فَرَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَة.[5]
این حدیث صحیحه است.

با این حال بعضی به حدیث ضعیفی که صاحب مستدرک نقل می کند تمسک کرده اند که ایشان از عوالی اللئالی نقل می کند.

با این حال، حدیث اینکه رسول خدا (ص) می فرماید: مناسک خود را از من بگیرید، حدیثی است که صاحب مستدرک در ضمن حدیث ضعیفی آن هم در باب طواف نقل می کند:

عَوَالِي اللآَّلِي، عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ حَجَّ عَلَى رَاحِلَتِهِ وَ تَحْتَهُ رَحْلٌ رَثٌّ وَ قَطِيفَةٌ خَلَقَةٌ قِيمَتُهُ أَرْبَعَةُ دَرَاهِمَ وَ طَافَ عَلَى رَاحِلَتِهِ لِيَنْظُرَ النَّاسُ إِلَى هَيْأَتِهِ وَ شَمَائِلِهِ وَ قَالَ خُذُوا مِنِّي مَنَاسِكَكُمْ[6]

 

با این حال اهل سنت آن را در مسانید مهم خود نقل کرده اند:

راوی می گوید: رأیت النبی (ص) یرمی علی راحلته یوم النحر یقول لنا: خذوا مناسککم.[7]

 

اخذ مناسک، در منابع ما به صورت معتبر نیامده است ولی در منابع اهل سنت آمده است با این حال، علامه در کتب فقهی خود مانند نهایه و تذکره این روایت را به رسول خدا (ص) به شکل قطعی نسبت می دهد و از لفظ (روی) و مانند آن تعبیر نمی کند. نمی دانیم آیا علامه منبعی در اختیار داشته است یا نه.

 


[1] تحریر الوسیلة، امام خمینی، ج1، ص444.
[2] علل الشرایع، ج2، ص436، ح2.
[3] ریاض المسائل، سید علی طباطبائی، ج6، ص387، ط جامعة المدرسین.
[4] مستند الشیعة، محقق نراقی، ج12، ص283.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج11، ص216، باب2، اقسام الحج، حدیث، 14647، ح4، ط آل البیت.
[6] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج9، ص420، باب54، از ابواب طواف، حدیث4.
[7] مستند احمد، ج3، ص318.