درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

92/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:

امام هادی علیه السلام می فرماید: مَنْ أَقْبَلَ مَعَ أمر وَلِيَ مَعَ انْقِضَائِهِ[1]
این حدیث می تواند تفسیرهای مختلفی داشته باشد ولی آنی که به نظر ما مناسب می آید این است که اگر کسی به خاطر چیزی دنبال کسی باشد وقتی آن چیز تمام شود دیگر دنبال آن فرد نخواهد رفت. مثلا اگر کسی به سبب مال و منال کسی به دنبال او باشد وقتی مال و منال او از دستش رفت، او هم دیگر به آن فرد وفادار نیست.

یا مثلا کسی همسری انتخاب می کند به این سبب که پدر آن دختر ثروتمند است و در آینده این ثروت به دختر می رسد و شوهر نفع می رود. در این حال اگر ثروت آن پدر از دست برود واضح است که علاقه ی او به همسرش کم می شود.

هکذا کسانی به سبب نعمتی خاص به درگاه خداوند روی می آورند. در این حال اگر آن نعمت سلب شود، آنها نسبت به خداوند بی علاقه می شوند. کسانی بوده اند که اهل نماز و روزه و عبادت بودند ولی وقتی نعمت هایی از ایشان گرفته می شود نماز را ترک می کنند. این نشان می دهد که خداپرستی آنها به خاطر خود خدا نبوده ست بلکه به سبب یک سری امتیازات بوده است.

این در حالی است که خداوند در مورد خداپرستان واقعی می فرماید: يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ[2]
یعنی همیشه به دنبال خدا هستند و یا در جای دیگر می فرماید: وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ[3]

در جای دیگر می خوانیم: فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون[4]

انسان باید به گونه ای خودش را تربیت کند که خداوند را فقط برای خدا بخواهد.

در شعر فارسی هم می خوانیم:

این دغل دوستان که می بینی

مگسانند گرد شیرینی

 

موضوع: تقیه

بحث های مربوط به تقیه فراتر از مقداری است که تا به حال بحث کرده ایم. از جمله در مورد روایت لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ[5] مشاهده می کنیم که اهل سنت نیز آن را روایت کرده اند. از جمله جلال الدین سیوطی که از بزرگان اهل سنت در کتاب جامع الاحادیث این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل می کند.[6]

 

همچنین به مدارک جدیدی دست یافتیم که صحابه در مقابل امراء و در برابر مردم تقیه می کردند. بنا بر این تقیه مختص به این نیست که در مقابل کافر باشد.

به چند نمونه از این مدارک اشاره می کنیم:

تقیه ی ابو هریره از عمر: در کتاب البدایة و النهایة آمده است: ان ابا هریرة کان یقول أنی لاحدث احادیث لو تکلمت بها فی زمان عمر او عند عمر لشج رأسی.[7]

ذهبی می گوید: روایت فوق صحیحه است.

این روایت نشان می دهد که ابو هریره از پیشوایش تقیه می کرد چه رسد به تقیه ی مسلمان از مسلمان عادی. این روایات به کثرت از ابو هریره نقل شده است.

البته این نکته هم باید بررسی شود که مضمون احادیث او چه بوده است که او نمی توانست در مقابل عمر افشاء کند.

تقیه ی حذیفه از عثمان: ابو نعیم اصفهانی از علماء اهل سنت در کتاب حلیة الاولیاء از نضال نقل می کند: کنا مع حذیفة فی البیت (کنار خانه ی خدا) فقال له عثمان: ما هذا الذی یبلغنی عنک (حرفهایی از تو نقل می کنند آیا تو آنها را گفته ای) فقال: ما قلته. فقال عثمان: انت اصدقهم و ابرّهم. فلما خرج قلت له: أ لم تقل ما قلته؟ (واقعا نگفتی) قال: بلی و لکن اشتری دینی ببعضه مخالفة ان یذهب کله. (یعنی کمی از دینم رو مایه تا مبادا کل دین و جانم از بین برود.)[8]

در این روایت حذیفه که از صحابه است از عثمان که خلیفه ی وقت است تقیه می کند.

این روایت از طرق متعددی نقل شده است.

همچنین در کلام حذیفه یک نوع استدلال عقلی وجود دارد و آن اینکه اگر امر بین اهم و مهم دائر باشد باید مهم را رها کرد و به اهم عمل نمود. این نکته در همه جا راه دارد. این دلیل عقلی در تقیه از کافر و در تقیه از مسلمان و در همه جا وجود دارد.

تقیه ی جابر بن عبد الله انصاری: جابر بن عبد الله که از صحابه ی رسول خدا (ص) است از بسر بن ارطاة که منصوب از ناحیه ی معاویه بود تقیه می کند. بسر ک بسیار شرور و خون ریز بود. یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: انطلق جابر بن عبد الله الانصاری الی ام سلمة زوج النبی فقال: انی قد خشیت ان اقتل و هذه بیعة ضلال (از قرائن استفاده می شود که مراد او بیعت با یزید بوده است) قالت: اذا فبایع فان التقیة حملت اصحاب الکهف الی ان کانوا یلبسون الصلیب (لباس صلیب می پوشیدند) و یحضرون الاعیاد مع قومهم.[9]

در این روایت ام سلمه به جابر دستور تقیه می دهد آن هم نسبت به حکومت وقت.

تقیه ی جمیع واقفین به عرفات از معاویه: نسائی از سعید بن جبیر نقل می کند: کنت مع ابن عباس بعرفات فقال لی: لا اسمع الناس یلبون (صدای لبیک مردم را نمی شنوم. زیرا هر چند در ظهر روز عرفه باید لبیک را قطع کرد ولی چون حجاج قبل از ظهر عرفه وارد عرفات می شدند تا ظهر لبیک را ادامه می دادند) قلت یخافون من معاویه (او دستور داده بود که چون علی علیه السلام لبیک می گفت: کسی نباید لبیک بگوید) فخرج ابن عباس عن فسطاطه فقال: لبیک اللّهم لبیک فانهم قد ترکوا السنة عن بغض علی.[10]

روایت فوق صحیحه است.

این نشان می دهد که تمام حاضرین در عرفات از حکومت وقت تقیه می کردند.

تقیه ی ابو الدرداء از مردم مدینه: ابو الدرداء از صحابی معروفا است که از مردم مدینه تقیه کرد. قال ابو الدرداء: ألا انبئکم بعلامة العاقل؟ یتواضع لمن فوقه. و لا یُزریء بمن دونه (نسبت به زیردستان عیبجویی نکند و آنها را تحقیر نکند) و یمسک الفضل من منطقه (زیاد حرف نزند) یخالق الناس باخلاقهم (با اخلاق مردم هماهنگ باشد و مسامحه و مساهله کند.) و یحتجز الایمان فی ما بینه و بین ربه جل و عز (با این حال ایمان خود را بین خود و خدا حفظ می کند.) و هو یمشی فی الدنیا بالتقیة و الکتمان.[11] [12]

این نوع تقیه که در میان صحابه بوده است به مقدار وسعی در میان تابعین نیز رواج داشته که نشان می دهد تقیه کردن جزء سیره ی مسلمین بوده است.

این روایات که از اهل سنت نقل شده است نشان می دهد که تقیه مخصوص به کفار نیست. بنا بر این وهابی ها که تقیه کردن را بر شیعه خرده می گیرند حتی از کتاب های معروف خودشان هم بی خبر می باشند.

عده از وهابی ها می گویند: تقیه با نفاق مساوی است. بنا بر این آنها باید ابو هریرة، ابو الدرداء، کل کسانی که در عرفات بودند و ام سلمة، عمار یاسر، اصحاب کهف و غیره همه را جزء منافقین به حساب آورند.

 


[1] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج75، ص369، ط بیروت.
[2] انبیاء/سوره21، آیه90.
[3] بقره/سوره2، آیه177.
[4] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج16، ص215، باب25، باب الامور بالمعروف و النهی عن المنکر، ح3 حدیث21394، ط آل البیت.
[6] جامع الاحادیث، سیوطی، ج8، ص281.
[7] البدایة و النهایة، ج8، ص108.
[8] حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ج1، ص279.
[9] تاریخ یعقوبی، ج2، ص197.
[10] سنن نسائی، ج5، ص253.
[11] تاریخ مدینة دمش، ابن عساکر، ج47، ص157.
[12] الاذکیاء، ابو الفرج ابن جوزی، ج1، 14.