درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

90/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ی اضطرار

به مناسبت اینکه محرم هنگام اضطرار می تواند از مخیط استفاده کند، تصمیم گرفتیم که بحثی در مورد قاعده ی اضطرار مطرح کنیم.

در جلسه ی قبل دلالت آیات قرآن را مطرح کردیم و گفتیم هر چند مورد آنها در خصوص گوشت های حرام بود ولی می توانیم با الغاء خصوصیت آن را به موارد دیگر هم سرایت دهیم.

مضافا بر آن چند روایت وجود دارد که امام علیه السلام در مورد غیر گوشت های حرام به این آیات تمسک کرده است. این بیانگر این است که اضطرار در آین آیات منحصر به موارد مذکوره در آیات نیست.

وسائل ج 14، باب 7 از ابواب قیام نماز

حدیث 7: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ يَذْهَبُ بَصَرُهُ فَيَأْتِيهِ الْأَطِبَّاءُ فَيَقُولُونَ نُدَاوِيكَ شَهْراً أَوْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً مُسْتَلْقِياً كَذَلِكَ يُصَلِّي (ظاهرا آب مروارید داشته است در آن زمان مرسوم بود که کنار عدسی چشم را می شکافتند و آب را خارج می کردند و در نتیجه مریض می بایست حدود یک ماه به شک سربالا بخوابد و الا اگر بلند می شدد محل بخیه پاره می شد و یا خونریزی می کرد) فَرَخَّصَ فِي ذَلِكَ وَ قَالَ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ‌.

سند روایت صحیح است. و اما در مورد بیماری چشم که فرد می بایست خوابیده نماز بخواند به آیه ی مذکور تمسک کرده است.

 

وسائل ج 16 باب 56 از ابواب اطعمه ی محرمه

حدیث 7: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا حَفْصُ مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْيَا مِنْ نَفْسِي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَيْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا الْحَدِيثَ
بیان امام علیه السلام در این روایت عام است و علاوه بر گوشت های میته تمامی مسائل دنیا را شامل می شود که در هنگام اضطرار می توان از آن استفاده کرد.

این حدیث متضمن حکم فقهی نیست ولی عمومیت آیه را ثابت می کند.

 

وسائل ج 18 باب 18 از ابواب حد زنا

حدیث 7: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ أَتَتِ امْرَأَةٌ إِلَى عُمَرَ فَقَالَتْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي فَجَرْتُ فَأَقِمْ فِيَّ حَدَّ اللَّهِ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ ع حَاضِراً فَقَالَ لَهُ سَلْهَا كَيْفَ فَجَرْتِ (چه شد که این عمل را انجام دادی) قَالَتْ كُنْتُ فِي فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ (در بیابان بودم) فَأَصَابَنِي عَطَشٌ شَدِيدٌ فَرُفِعَتْ لِي خَيْمَةٌ (چشمم از دور به خیمه ای افتاد) فَأَتَيْتُهَا فَأَصَبْتُ فِيهَا رَجُلًا أَعْرَابِيّاً فَسَأَلْتُهُ الْمَاءَ فَأَبَى عَلَيَّ أَنْ يَسْقِيَنِي إِلَّا أَنْ أُمَكِّنَهُ مِنْ نَفْسِي (مگر اینکه خودم را در اختیار او بگذارم) فَوَلَّيْتُ مِنْهُ هَارِبَةً (از دست او فرار کردم) فَاشْتَدَّ بِيَ الْعَطَشُ حَتَّى غَارَتْ عَيْنَايَ (تا آنجا که چشمانم گود شد) وَ ذَهَبَ لِسَانِي فَلَمَّا بَلَغَ مِنِّي أَتَيْتُهُ فَسَقَانِي وَ وَقَعَ عَلَيَّ (به من تجاوز کرد) فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع هَذِهِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ هَذِهِ غَيْرُ بَاغِيَةٍ وَ لَا عَادِيَةٍ إِلَيْهِ فَخَلَّى سَبِيلَهَا فَقَالَ عُمَرُ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ

حدیث 8: مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُفِيدُ فِي الْإِرْشَادِ قَالَ رَوَى الْعَامَّةُ وَ الْخَاصَّةُ أَنَّ امْرَأَةً شَهِدَ عَلَيْهَا الشُّهُودُ أَنَّهُمْ وَجَدُوهَا فِي بَعْضِ مِيَاهِ الْعَرَبِ مَعَ رَجُلٍ يَطَؤُهَا ... فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اللَّهُ أَكْبَرُ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ فَلَمَّا سَمِعَ عُمَرُ ذَلِكَ خَلَّى سَبِيلَهَا

با توجه به این روایات الغاء خصوصیت، قطعی می باشد.

مضافا بر آن همان طور که گفتیم تناسب حکم و موضوع موجب می شود که اضطرار که در آیات مذکور ذکر شده است بسان علت باشد و هر جا علت وجود داشته باشد معلول آن هم وجود خواهد داشت.

 

مضافا بر آیات فوق می توان به آیه ی عسر و حرج استناد کرد. خداوند در سوره ی حج آیه ی 78 می فرماید: وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ
بسیاری از موارد حرج (و تمام موارد) از باب اضطرار می باشد.

 

همچنین می توان به آیات ضرر و روایات لا ضرر استناد کرد. زیرا بسیاری از موارد اضطرار مصداق لا ضرر می باشد بنابراین در آن مصادیقی که داخل در عنوان لا حرج و یا ضرر می شود می توان به آنها استناد.

 

سؤال: چه فرقی بین قاعده ی لا حرج، لا ضرر و اضطرار است. اگر همه ی آنها یک چیز است چرا همه را یک قاعده قرار نمی دهیم؟

پنج قاعده در فقه داریم که شبیه هم می باشند ولی عین هم نیستند و عبارتند از: اضطرار، لا حرج، لا ضرر، اکراه و تقیه

این قواعد در بسیاری موارد قدر مشترک دارند و گاه در مورد تقیه هر چهار قاعده ی دیگر هم وجود دارد و گاه اینها از هم جدا می شوند.

 

اما قاعده ی اکراه: در جایی است که فردی کسی دیگر را بر انجام کاری تهدید کند، چه تهدید جانی باشد چه مالی و چه عرضی. مثلا بگویند باید روزه را بخوری و الا فلان کار را می کنیم. او مجبور است روزه را بگیرد و بعد آن را قضا کند. (این بر خلاف اجبار است که مثلا فرد را بخوابانند و آب در حلقش بریزند که در این صورت روزه اش باطل نمی شود.)

 

اما قاعده ی لا ضرر: در جایی است که به فرد ضرری برسد. معروف این است که لا ضرر حکم را رفع می کند ولی نمی تواند حکمی را اثبات کند. به این معنا که احکام ضرری مانند وضوء ضرری و صوم ضرری برداشته می شود اما چیزی را نمی تواند با آن اثبات کرد. به عبارت دیگر قاعده ی لا ضرر نافی حکم است نه مثبت حکم. (البته ما این قول را قبول نداریم.)

فرق دیگر آن با قاعده ی اکراه این است که اکراه از ناحیه ی دیگری است ولی در ضرر چه بسا چنین نباشد مانند وضوی ضرری.

 

قاعده ی عسر و حرج: این قاعده به اکراه بیرونی کاری ندارد همچنین به ضرر هم کاری ندارد. بلکه مواردی مانند ذو العطاش را شامل می شود. چنین فردی که بیماری عطش دارد و یا کسی که پیر و ناتوان است اگر بخواهد روزه بگیرد نه مریض می شود و نه ضرر خاصی بر او بار می شود ولی به عسر و حرج و مشقت شدید می افتد. همچنین کسی که اگر ایستاده نماز بخواند مریض نمی شود ولی به سختی زیاد می افتد. قاعده ی عسر و حرج مواردی که لا یتحمل عادة است را شامل می شود.

 

قاعده ی تقیه: تقیة معمولا در مورد مسائل مذهبی است. حتی گاهی برای تحبیب صورت می گیرد مثلا ما اگر در نماز اهل سنت شرکت نکنیم این امر موجب اختلاف می شود و ما به سبب تحبیب و جذب آنها به مکتب اهل بیت با آنها مدارا می کنیم و تقیة نماز را مشابه آنها می خوانیم.

 

قاعده ی اضطرار: اضطرار ممکن است مصداق ضرر، حرج، اکراه و تقیه باشد ولی ممکن است هیچ یک از آنها نباشد. مثلا کسی می خواهد سفری تجاری انجام دهد و در سفر ممکن است مجبور به اکل میتة شود. او می تواند سفر را ترک کند و فقط نفع و منفعتی را که از سفر تجاری به دست می آورد از دست بدهد ولی با این حال سفر مزبور بر او جایز است.

به هر حال در قاعده ی اضطرار تقیید به اکراه، ضرر و ... وجود ندارد.

 

مما یدل که اینها غیر هم هستند حدیث رفع است که در آن می خوانیم: رفع عن أمتي تسعة أشياء:... و ما أكرهوا عليه ... و ما لا يطيقون و ما اضطروا إليه.

این نشان می دهد این سه چیز از هم جدا و متفاوت هستند زیرا رسول خدا (ص) می فرماید: نه چیز از امت من رفع شده است و نمی تواند این سه مورد همه یک مورد باشند. در فقرات مزبور ما لا یطیقون همان عسر و حرج است. زیرا اگر ما لا یطیقون به معنای عدم قدرت باشد در این صورت تکلیف در حال عدم قدرت محال است و دیگر نمی تواند منتی از سوی خدا بر امت پیامبر اکرم (ص) باشد. زیرا مثلا خداوند نمی تواند منت بگذارد و بگوید من پرواز بر آسمان را از شما برداشتم.

 

الدلیل الثانی: روایات

حدیث رفع: پیامبر اکرم (ص) فرمود: نه چیز از امت من رفع شده است.

بعضی از طرق حدیث رفع معتبر است مضافا بر آن حدیث رفع بسیار مشهور است. در این حدیث می خوانیم: رفع عن أمتي تسعة أشياء: الخطأ و النسيان و ما أكرهوا عليه و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطروا إليه و الحسد و الطيرة (فال بد زدن) و التفكر في الوسوسة في الخلق ما لم ينطقوا بشفة. (مثلا بعضی می گویند: ما در ذهنمان نسبت به خدا و اولیاء الله نسبت های بدی خطور می کند که در جواب می گوییم اینها وسوسه است و اشکالی ندارد و علاج آن ذکر لا حول و لا قوة الا بالله می باشد.)

ان شاء الله در جلسه ی بعد این بحث را ادامه می دهیم.