درس خارج فقه حضرت آیت الله مکارم

88/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث 11 از باب 141 از ابواب آداب العشرة: صاحب وسائل این حدیث را از نهج البلاغه اخذ کرده است. امیر مؤمنان علی علیه السلام در این حدیث سه علامت از علائم ایمان را بیان می کند.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ عَلَامَةُ الْإِيمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ.

علامت اول: بسیار می شود که در مسائل مربوط به اموال دنیا اگر انسان راست بگوید منافعش کم می شود ولی اگر دروغ بگوید منافعش زیاد می گردد. مثلا در مورد یک جنس خاص کسی از او می پرسد که آن را چند خریدی به من بفروش تا من هم با ده درصد بیشتر به کس دیگری بفروشم در اینجا است که ایمان فرد، خود را نشان می دهد زیرا فرد اگر قیمت را بیشتر بگوید مال بیشتری نصیبش می شود ولی او باید منفعت کم حلال را بر منفعت بیشتر حرام ترجیح دهد و یا مثلا برای رسیدن به اموال بیشتر وصیت فرد فوت شده را انکار می کنند و امثال آن.

همه در زندگی گرفتار این موارد هستند و هر کس می تواند با این کار ایمان خود را آزمایش کند و اگر خطایی مرتکب شده است آن را توجیح نکند بلکه در صدد جبران آن برآید زیرا به هر حال انسان در محل خطا و اشتباه است و اگر مرتکب خطائی شد باید آن را تدارک کند نه آنکه برای پوشش آن مرتکب چندین خطا و اشتباه دیگر شود.

علامت دوم: این است که فرد در حد علم و دانشش سخن بگوید نه اضافه بر آن اگر کسی بیش از مقدار معلومانش سخن بگوید این علامت عدم یا ضعف ایمان است.

علامت سوم: وقتی کسی در مورد دیگران سخن می گوید تقوای الهی را رعایت کند و از غیبت، دروغ، تحقیر، تهمت و امثال آن دوری کند. شایعه نسازد و خدمات فرد را نادیده نگیرد.

به مناسبت این علامت اخیر به نکته ی مهمی اشاره می کنیم و آن عدم تقوای رسانه ای است که در گوشه و کنار دیده می شود؛ شایعه می سازند و به آن تکیه می کنند. شایعه سه مرحله دارد. ساختن شایعه، پخش کردن شایعه و پذیرفتن شایعه. هر سه مورد خلاف است و همه در گناه شریکند. یکی از اسباب جنگ روانی دشمن همین شایعه پراکنی است و منافقین هم همین کار را در مورد پیغمبر اسلام انجام دادند و گفتند که یکی از همسران پیامبر در بیابان بوده و با جوانی رابطه ی نامشروع داشته است و کل مدینه را از این شایعه پر کردند و قرآن مجید با هجده آیه از اوائل سوره ی نور این شایعه را محکوم می کند

قرآن در آیات 16 و 17 سوره ی نورد شایعه پذیران را تخطئه می کند آنجا که می فرماید: (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ (نور، 16) یعنی منافقان این شایعه را درست کردند شما مؤمنان چرا آن را پذیرفتید و زبان به زبان نقل کردید و گفتید که شنیدیم فلان چیز اتفاق افتاده است. همین کار عمل حرامی است.

خصوصا که در آیه ی بعد می فرماید: (يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ) نور، 17)

و در آیه ی 11 شایعه افکنان را به عذاب انذار می دهد: (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ).

امروز هم در مورد مرجعیت، شایعه هایی درست می کنند و رسانه های بیگانه نقل می کنند و بعد که تکذیب می شود هرچند آن را نقل می کنند ولی شایعه اثر مخرب خود را می گذارد. مرجعیت، کار به شخص ندارد بلکه نهادی است مردمی که همیشه از زمان غیبت کبری بوده است تا امروز. مرجعیت همواره حامی مردم بوده است و در مسائل سیاسی خدمت کرده است و امروزه هم مرجعیت در مقام حمایت از نظام و رهبری قرار گرفته است و دشمنان هم در صدد تضعیف آن هستند. این نهاد باید باقی باشد چرا که در روزهای مشکل پناهگاه مردم است و همگان باید مراقب این توطئه ها باشیم.

بحث فقهی:

در مسئله ی چهارم به فرع دوم رسیدیم که مربوط به کسی است که عمدا احرام را ترک کند. خواه در قسمتی از مناسک، احرام را ترک کند یا در تمام مناسک به این معنا که بدون اینکه محرم شود مشغول به انجام اعمال حج می شود.

امام می فرماید که چنین فردی حجش باطل است. دلیل آن هم این است که در باب اجزاء در اصول خواندیم که هنگامی عمل مجیزی است که امتثال صورت گرفته باشد یعنی فرد مطابق امر، عمل کند و کسی که چنین نکند امتثال امر مولی حاصل نمی شود و عملش هم مجزی نیست و این یک قاعده ی عقلی مسلم است.

منتها در اینجا این بحث مطرح می شود که چگونه ممکن است کسی عامدا واجبات حج را ترک کند و قصد قربت هم از او متمشی شود. زیرا اگر قصد قربت متمشی نشود دو فساد در حج ظاهر می شود یکی ترک احرام و دیگری ترک قصد قربت.

در جواب دو مورد را می توان تصور کرد:

بعضی می گویند این حالت در بعضی از عوام که جاهل باشند وجود دارد که ممکن است بگویند که عمل را انجام می دهم و خداوند هم قبول می کند.

احتمال دیگر این است که فرد خیال کند احرام وجوب تکلیفی دارد نه وجوب وضعی به این معنا که فرد تصور می کند اگر احرام را و لو عمدا ترک کند فقط عمل حرامی را مرتکب شده است و نداند که حکم وضعی هم دارد و آن اینکه عملش هم باطل باشد.

بقی هنا امران:

الامر الاول: دیروز سه حدیث در مورد صحت عمل ناسی و جاهل که احرام را ترک کرده اند خواندیم. دو حدیث از آنها هم جاهل را متذکر شده بود و هم ناسی را ولی حدیث سومی فقط جاهل را ذکر کرده بود (حدیث 2 باب 20) مشکلی در این وجود ندارد.

سلمنا اگر فقط در مورد جاهل حدیث داشتیم ما می توانستیم با الغاء خصوصیت، آن را به ناسی هم سریان دهیم زیرا جاهل در هر حال عامد است ولی جاهل است ولی ناسی عامد هم نیست. از این رو به طریق اولی حکم مزبور در ناسی هم وجود دارد (البته اگر روایت در مورد ناسی نداشتیم.)

الامر الثانی: در حدیث جمیل (روایت 1 باب 20) قیدی وجود داشت که در میان فقهاء محل بحث واقع شده است و آن اینکه امام علیه السلام فرمود: (تجزیه نیته اذا کان قد نوی ذلک فقط تم حجه) عبارت (اذا کان قد نوی تا آخر) به چه معنا است؟ چه چیزی را باید نیت کند؟

در این مورد سه احتمال است:

1. مراد نیت احرام باشد. یعنی نیت احرام کرده است و کافی است. نتیجه ی آن این است که بالاخره باید در مورد احرام نیتی باشد و جاهل مطلق عملش صحیح نیست. حال اگر این حدیث مقید شد دو حدیث مطلق دیگر هم مقید می شود و باید بگوئیم که در هر صورت باید نیت احرام وجود داشته باشد.

2. مراد نیت مناسک حج باشد. یعنی اگر احرام ندارد ولی چون مناسک را با نیت انجام داده است و همان کافی است.

3. مراد نیت قربت باشد. یعنی در انجام مناسک قصد قربت داشته است و همین قصد برای او کافی است و اگر احرام نداشت مشکلی ایجاد نمی شود.

در میان این سه احتمال، احتمال اول محدودیت ایجاد می کند یعنی اگر احرام نبست باید لا اقل نیت آن را داشته باشد. بخلاف دو احتمال آخر.

اما احتمال اول از یک جهت باطل است زیرا در حدیث جمیل هم ناسی ذکر شده است و هم جاهل و چگونه جاهل می توانست نیت داشته باشد زیرا او اصلا نسبت به اینکه می بایست محرم شود جاهل بود از این رو چگونه می توانست نیت احرام از او متمشی شود. بله این امر در مورد ناسی ممکن است مثلا کسی به حمام رفته است و نیت غسل داشته است ولی بعد یادش رفت عمل را انجام دهد. از این رو احتمال اول کنار می رود و محدودیتی در حکم جاهل و ناسی نیست و آنها لازم نیست حتی نیت احرام را داشته باشند.

نکته ی دیگر این است که این حدیث سند معتبری هم ندارد و مرسله است از این رو هیچ مشکلی ایجاد نمی کند.