درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

کتاب الحج

88/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ی بحث:

در بحث اخلاقی امروز به روایتی از پیامبر اکرم می پردازیم که به نمونه از تخلق به اخلاق خداوند اشاره می کند و می فرماید خداوند رحیم است و هر کس که رحیم باشد را دوست دارد.

در بحث فقهی به فرع او از مسئله ی سوم می پردازیم که در مورد این است که به نظر امام اگر وصی مقدار اجرت برای حج را معین نکند باید به اجرة المثل قناعت شود. به نظر ما از باب جمع بین حق وصی که باید به هر چه وصیت کرد عمل شود و حق ورثه که در ما ترک میت غیر از دین و وصیت، مالک تمام آن هستند باید به حد اقل اجرت قناعت شود.

و اما تمام بحث:

در بحث اخلاقی امروز به حدیثی که در جلد هشتم وسائل در باب 124 از ابواب آداب العشرة آمده است می پردازیم:

ح 6: الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ شَرِيكٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَحِيمٌ يُحِبُّ كُلَّ رَحِيمٍ [1]

برای روشن شدن حقیقت این حدیث باید به صفات خداوند عز و جل نگاهی بیاندازیم.

صفات خداوند بر دو گونه است.

صفات جمال و جلال: این صفات عین ذات خداوند است یعنی ذات خداوند منهای همه چیز دارای این صفات است مثلا خداوند عالم، قادر، حی، ابدی و ازلی است. صفات سلبیة هم در این قسم می گنجد مثلا خداوند قابل رؤیت نیست، زمان و مکان ندارد، جسم نیست و امثال آن. این صفات عین ذات است و همانطور که ذات خداوند ابدی و ازلی است آنها هم ابدی و ازلی هستند.

صفات فعل: صفاتی است که اضافه به فعلی از افعال خارجیة می شود مثلا خداوند رازق است که باید ابتدا بنده هائی باشند تا خداوند به آنها روزی دهد هکذا صفات رب العالمین که عالمین را ربوبیت و تربیت می حکند و همچنین صفات هادی بودن، جواد بودن، کریم بودن و امثال آن. این صفات خارج از ذات و حادث است و به بیان دیگر این صفات اضافه ای است بین موجودات و خداوند و این اضافه در ذهن ما محقق می شود یعنی انتزاعاتی است که ذهن ما به آن می رسد بدین معنا که وقتی خداوند به بندگان روزی می دهد ما از آن رازق بودن را انتزاع می کنیم. این صفات در خداوند نیست که بگوئیم چون حادث است موجب تغییر در ذات خداوند می شود. اکثر صفات خداوند صفات فعل است و از هزار اسمی که در دعای جوشن کبیر است شاید حدود ده بیست مورد آن صفات ذات باشد اکثر آنها صفات فعل می باشد. در سوره ی حمد حدود ده صفات فعل آمده است مانند الرحمان، الرحیم، رب العالمین، هادی (اهدنا الصراط المستقیم) و امثال آن.

جمله (تخلقوا باخلاق الله) چه حدیث باشد و چه کلام علماء واقعیتی است که باید به آن عمل کرد یعنی شعاعی بسیار کم از آن صفات عظیم الهی را در خود ایجاد کنیم؛ خداوند عالم است ما هم بکوشیم عالم شویم، خداوند قادر است ما هم سعی کنیم قدرت مند شویم و امثال آن.

بعضی که دنبال سیر و سلوک هستند راه را بعضا اشتباه می کنند و تصور می کنند که این کار با گوشه نشینی و ذکر اذکار حاصل می شود و حال آنکه انسان اگر هم به مقدار زیاد عبادت کند ولی صفت رحمانیت و رحیمیت و امثال آن را در خود ایجاد نکند آن عبادات نیز به کارش نمی آید.

با توجه به این مطلب معنای روایت فوق را متوجه می شویم که خداوند رحیم است و کسانی را که رحیم هستند و به این صفت الهی متخلق شده اند را دوست دارد. انسان باید به پدر و مادر، دوستان و نزدیکان، به حیوانات و حتی نسبت به طبیعت رحیم باشد. در قرآن که در صفات مؤمنین می فرماید: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‌﴾[2] کلمه ی (معه) معنا دارد یعنی آنها که با پیامبر هستند اخلاق پیامبر را در خود ایجاد کرده و بین خودشان رحیم هستند.

دنیائی که ما در آن زندگی می کنیم دنیای رحمت نیست و بیشتر مردم دنبال سودجوئی و تعدی به دیگران اند ولی اسلام مردم را به رحمت دعوت می کند.

بحث فقهی:

امام در مسئله ی سوم از مسائل وصیت به حج، پنج فرع را مطرح می کند که همه مربوط به اجرت حج است. فردی که وصیت کرده برای او حجی به جا آورند گاه مبلغی را معین می کند و گاه نه.

در این مسئله نص خاصی وجود ندارد و فقط باید آن را با قواعد حل کرد. قواعدی که در اینجا راه دارد از این قبیل است:

اطلاقاتی که می گوید اگر کسی وصیت کرد که از طرفش حج به جا آورند باید به جا آورند (که باید ببنینم آیا منصرف به اجرة المثل است و یا چیز دیگر.)

قاعده ی دیگر این است که تمام اموال میت مال ورثه است مگر به مقدار دین و وصیت. حال باید بین مالکیت ورثه و قاعده ی وجوب عمل به وصیت جمع کنیم مخصوصا در جائی که پای صغیر در میان باشد. (جمع بین الحقین)

بعضی از فروع این مسئله، قبلا در کلام امام شده است امام در مسئله ی 57 و 61 از مسائل وجوب حج به بعضی از این 5 فرع اشاره کرده است و الان این بحث را کامل تر مطرح می کند.

امام در فرع اول می فرماید: لو لم یعین الاجرة فاللازم علی الوصی مع عدم رضی الورثة او وجود قاصر فیهم (مراد صغیر و مجنون است) الاقتصار علی اجرة المثل. نعم لغیر القاصر ان یؤدی لها من سهمه بما شاء.

اطلاقات ما بیشتر روایاتی است که در باب 28 و 25 وجود دارد که قبلا هم مطرح شده. این اطلاقات مختلف است در بعضی آمده است: (من جمیع ماله) و در بعضی (من صلب ماله) و یا (من وسط ماله) که در اینجا به معنای جمیع مال است.

گفته اند که این اطلاقات منصرف به اجرة المثل است.

به نظر ما این از باب انصراف نیست بلکه از باب جمع بین حقین است. حق میت این است که خواسته اش در مورد آنچه به آن وصیت کرده است برآورده شود و حق ورثه این است که حداکثر مال میت را استفاده کند.

البته این امر باقی می ماند که چرا شما اجرة المثل را ملاک قرار می دهید. به نظر ما حد اقل ممکن، معیار است. مثلا اگر کسی برای خدا نصف اجرة المثل را اخذ کند ما حق نداریم سراغ کس دیگری رویم و یا به او هم به اندازه ی اجرة المثل دهیم. جمع بین الحقین ایجاب می کند که ما حد اقل را معیار قرار دهیم. فروع آینده نیز با همین مبنا درست می شود.

بله اگر دلیل ما انصراف بود باید قائل به اجرة المثل می شدیم ولی مبنای ما جمع بین الحقین است نه انصراف.


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج8، ص553، أبواب آداب العشرة، باب124، ح6، ط الإسلامية.
[2] فتح/سوره48، آیه29.