درس خارج فقه آیت‌الله مکارم

83/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کتاب النکاح / ادامه مسئله 6 /

مسئله ششم از مسائل ابواب مهور داراى دو فرع بود كه بحث در فرع اوّل تمام شد.

فرع دوّم: مراد از مهر المثل چيست؟ مماثلت در چه چيزى لازم است؟

در موارد زيادى در فقه مهرالمثل لازم است (سه مورد در مسئله هفتم خواهد آمد) كه در تمام اين موارد بايد ببينيم منظور از مهرالمثل چيست؟

مرحوم محقّق در شرايع سه چيز را بيان مى كند و مى فرمايد:

المعتبر فى مهرالمثل حال المرأة فى الشرف و الجمال و عادة نسائها (آنچه در ميان زنان هم رديف او سوم است).

گر چه مرحوم محقّق سه چيز بيشتر نمى فرمايد ولى جمله آخر عام است و همه مماثلتها را شامل مى شود.

مرحوم صاحب جواهر وقتى عبارت شرايع را بيان مى كند امورى را هم اضافه مى كند و مى فرمايد:

و السنّ و البكارة و العقل و اليسار و العفّة و الأدب و أضدادها و بالجملة ما يختلف به الغرض و الرغبة اختلافاً بيّناً.[1]

مرحوم صاحب رياض هم در اين زمينه تعبيرات ديگرى اضافه مى كند و مى فرمايد:

و صراحة النسب (قبيله خوب و خوش نام) واليسار و حسن التدبير و كثرة العشائر (فاميل بزرگى دارد چون در زمان سابق قبيله و فاميل مدافع شخص بود)عادة نسائها و امثال ذلك و المعتبر فى أقاربها من الطرفين (در مقابل ابوحنيفه و اصحابش كه أقارب پدر را ملاك مى داند) على الأشهر الأقوى بل ظاهر المبسوط أنّ عليه الإجماع (احتمال دارد كه فقط امور آخر اجماعى باشد و احتمال دارد به هر سه برگردد).[2]

اقوال عامّه:

اقوال عامّه را از كتاب «الفقه على المذاهب الأربعه» نقل مى كنيم كه الفاظى مانند ما دارند و تعبيراتشان مشابه تعبيرات ماست و همين امورى را كه ما ملاك مى دانيم آنها هم ملاك مى دانند و فقط اختلاف در بين ما و حنفيّه است كه آنها در سنجش أقارب، أقارب أب را ملاك مى دانند ولى حنابله و ما مى گوييم كه أقارب أب و أم هر دو ملاك است.

تا اينجا معلوم شد كه اقوال در مسئله چگونه است و ظاهر همه تعبيرات اين است كه همه از قبيل مثال است.

ادلّه:

اين تعابير در روايات نيست. تعبيرات روايات كه در سه روايت باب 12 آمده است و بيان شد، سه تعبير قريب الأفق است:

لها مهر مثل مهور نسائها . [3]

لها مهر نسائها .[4]

لها صداق نسائها.[5]

ما غير از اين تعابير چيزى در روايات نداريم بنابراين بايد اين سه تعبير را بشكافيم و ببينيم مراد از «مثل» و نسائها» چيست؟

«مثل» يعنى كمّاً و كيفاً به آن اندازه باشد. كمّاً، مثلا چند مثقال است و كيفاً يعنى نوعش، درهم است يا دينار; و مما ثلث در بعض ديگر از صفات هم مدّ نظر است، مثلا نقد است يا نسيه يا مقدارى نقد است و مقدارى نسيه.

و امّا كلمه «نسائها» اشاره به جميع زنان منسوب با اين زن است، آيا فقط اقارب مراد است يا همسايه ها را هم شامل است؟ تمام زنانى كه هم رديف و هم طراز او هستند مراد است و قوم و خويش بودن ملاك نيست، بنابراين نسائها معنى اش وسيع است، البتّه أقارب اولويّت دارد. ما علاوه بر آن چه كه صاحب جواهر و صاحب رياض و فقهاى عامّه گفته اند چيزى اضافه مى كنيم و آن اين كه مهر المثل با صفات زوج هم متفاوت است مثلا اگر زن يك شخص مسن باشد يا زن يك شخص جوان، اين هم در ميزان مهرالمثل مؤثّر است.

چه كسى اين مماثلت را تعيين مى كند؟

دو حالت دارد: گاهى زوج و زوجه توافق مى كنند كه بحثى ندارد

ولى در جايى كه زوج و زوجه اختلاف دارند بايد به حاكم شرع مراجعه شود و حاكم شرع خبره ها را مأمور بررسى مى كند.

بقى هنا أمور:

الأمر الاوّل: چيزى كه در روايات سه گانه و كلمات فقها آمده يك مسئله تعبدّى و شرعى نيست بلكه يك قاعده عقلائيّه است كه اگر منفعتى فوت شود بايد مثلش را داد مثلا اگر كسى در خانه ديگرى نشست و مال الاجاره تعيين نكرد بعداً اجرة المثل را مى دهند.اين قاعده در تمام ابواب ضمان جارى است، پس اين يك بحث تعبدّى نيست كه روى جزئيات آن بحث كنيم.

الأمر الثانى: گاهى امثال مختلف است، مثلا دخترخاله صد سكّه مهر دارد، دختر عمّه 200 سكّه و دختر دايى 300 سكّه در حالى كه از همه جهات با هم مساوى هستند، در اينجا چه بايد كرد؟ قاعده عقلائيّه اين است كه ميانگين و حدّ وسط را اخذ كنيم همان گونه كه در ساير موارد اختلاف چنين است كه به آن «قاعده عدل و انصاف» مى گويند. مرحوم شيخ انصارى در رسائل در جايى كه دو درهم از يك نفر و يك درهم ازشخص ديگر در نزد شخص ثالثى بود و يك درهم را دزد برده، گفتند كه يك درهم يقيناً براى صاحب دو درهم است و درهم ديگر را بين دو نفر تقسيم مى كنيم كه اين قاعده عدل و انصاف است ولو مخالفت قطعيّه هم باشد عقلا حلّ مشكل را به همين مى دانند.

الأمر الثالث: گاهى افرادى در مهر به دلايلى تخفيف مى دهند و يا مهرالسنّه را مهر قرار مى دهند. آيا در مهر المثل سنجيدن اينها هم معيار است؟

اينها را نبايد به حساب آورد چون مانند اين است كه جنسى قيمتش پانصد تومان است ولى من به ملاحظاتى به شخصى تخفيف مى دهم كه اين قيمت جنس نيست، پس ملاحظات در مهر مدار محاسبه مثل نيست.

گاهى هم ممكن است مهر را بيش از مقدار متعارف قرار دهند كه اينها هم در محاسبه مهرالمثل ملاك و معيار نيست.

* * *

مسئله هفتم در اين است كه در بعضى از موارد مهر باطل است كه سه نوعش را مرحوم امام در تحرير الوسيله بيان فرموده اند:

مالايملكه احد كالحرّ و يا مالايملكه المسلم كالخمر و الخنزير، را مهر قرار داد.

جايى كه خيال مى كرد ظرف سركه است و مهر قرار داد و بعد معلوم شد كه خمر است.

جايى كه خيال مى كرد خانه ملك خودش مى باشد و مهر قرار مى دهد بعد معلوم مى شود كه ملك غير است.در اينجا چه بايد كرد؟ و يا مهرهاى بى حساب و كتاب امروزى مثل اين كه قلب يا چشم داماد را مهر قرار مى دهند، در اين موارد تكليف چيست؟


[1] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج31، ص52.
[2] رياض المسائل، الطباطبائي، السيد علي، ج10، ص424.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج15، ص24، أبواب مهور، باب12، ح1، ط الإسلامية.
[4] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج15، ص24، أبواب مهور، باب12، ح2، ط الإسلامية.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج15، ص24، أبواب مهور، باب12، ح3، ط الإسلامية.