1403/02/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الاوامر/وجوب تأخییري /انتخاب قول اول توسط صاحب کفایه از چهار قول
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی خیرِ خلقهِ اباالقاسم المصطفی محمّد و آله الطّاهرین و اللعن الدّائم علی اعدائهم مِن الآن الی قیام یوم الدّین
اِنّا لله و اِنّا الیه راجعون شهادت رئیس جمهور محترم و مردمی و همچنین هیئت همراه را به شما تسلیت عرض می کنم.
در درس دوم ان شاء الله مطالبی را در این ارتباط عرض می کنم.
مرحوم صاحب کفایه از میان اقوال اربعه، قول اول رو انتخاب می کنند و برای تثبیت قول اول، تحقیقاتی را بیان می کنند.
قول اول این بود که در واجب تخییری امر به دو یا چند چیز تعلّق می گیرد و همه به نحو تخییر وجوب پیدا می کنند بنابراین وقتی همه به نحو تخییر وجوب پیدا می کنند ترک همه جایز نیست ولکن با انجام یکی، ترک مابقی جایز می شود.
این قول اول بود که مرحوم صاحب کفایه قول اول را می پذیرند و تلاش می کنند که قول اول را تثبیت کنند.
ابتدا مرحوم محقق صاحب کفایه میان واجب تخییری را بر دو قسم می کنند:
یک واجب تخییری عقلی:
واجب تخییری عقلی آن است که مکلّف بین چند چیز به حکم عقل مخیّر است. یعنی وقتی که خطاب شارع به دو یا چند چیز تعلّق گرفت در این جا عقل می گوید بین انجام دادن یکی از این چند مورد مخیّر هستی. عقل این را می گوید پس بنابراین چون تخییر به حکم عقل هست این رو می گوییم تخییر عقلی.
قسم دوم واجب تخییری شرعی است:
یعنی شارع امر به تخییر بین دو یا چند چیز می کند و مکلّف به امر شارع مخیّر هست که یکی از این چند چیز را انجام بدهد. مثلاً شارع امر می کند به خصال کفّاره با اَو عطف می کند آنها را. میگه اگر در صیام رمضان افطار کردی بر تو واجب است صوم ستّین یوم ،او اطعام ستّین مسکین،او عِتقِ رَقَبه.
شارع با عطف اَو بین چند چیز مکلّف را مخیّر می کند و لذا این واجب نامش واجب تخییری ست.
خب بعد از اینکه صاحب کفایه تقسیم کرد واجب تخیری را به واجب عقلی و واجب شرعی، ملاک هر کدام را بیان می کند برای ما که ملاک تشخیص واجب عقلی چیست؟ و ملاک تشخیص واجب شرعی چیست؟ یعنی از کجا ما بفهمیم، بر چه معیاری ما بفهمیم واجب تخییری عقلی است یا واجب تخییری شرعی ست؟ با چه ملاکی ما می تونیم این را بفهمیم؟
صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه می فرماید که ملاک تخییر عقلی این هست که در خطاب شارع غرضی وجود دارد و خطاب و امر شارع در حدوث و در بقاء تابع غرض شارع هست. به عبارت دیگر به وجود آمدن خطاب شارع وابسته به وجود یک غرض هست و در صورت نبودن غرض، خطابی هم از جانب شارع صادر نمی شود.
مثلاً فرض کنید شارع به مکلّف می گوید صَلِّ این گفتن صَلِّ در صورتی است که غرضی در کار باشد، غرض تَنهی عَنِ الفَحشاء و المنکر و قُربانُ کُلِّ تَقی ست. غرض این هست! وقتی غرض از صلاة این باشد شارع می آید و خطابی را صادر می کند و می فرماید صَلِّ در این خطاب همان گونه که در جلسات گذشته گفتیم این خطاب شارع تعلّق می گیرد به طبیعت صلاة منتها طبیعت صلاة به وجود سعی.
طبیعت به ماهیَ هیَ نه! بلکه طبیعت به عنوان این که وجود خارجی پیدا بکنند. این رو تعبیر می بریم به وجود سعی.
بنابراین مولا و شارع وقتی فرمودند صَلّ با وجود اون غرض این امر شارع و خطاب شارع تعلّق می گیرد به وجود سعی طبیعت صلاة. اون وقت این طبیعت صلاة دارای افرادی است: صلاة در منزل ،صلاة در مسجد، صلاة با فلان لباس و صلاة در فلان وقت، صلاة تمام ، صلاة قصر.... تا آخر.
در این جا تمام این افرادی که نام بردیم همه افراد طبیعت صلاة هستند و صلاة در قالب یکی از این افراد محقّق می شود و شارع هنگام صدور صَلّ خصوصیات فردیه را لحاظ نمی کند. بلکه نظر شارع این است که طبیعت صلاة در ضمن هر فردی از افراد صلاة که محقّق بشود، غرض حاصل می شود. بر این اساس عقل حکم می کند به تخییر مکلّف بین افراد صلاة.
پس بنابراین ملاک تخییر عقلی این هست که وقتی شارع امر کرد به یک طبیعتی، اون طبیعت هم دارای افرادی بود و در صدور امر تنها چیزی که باید باشد غرض باشد، در این جا کاری به خصوصیات فردیه نداشت، عقل می گوید مکلّف مخیّر بین این افراد هست.
بنابراین در این جا مرحوم صاحب کفایه با این بیان که عرض کردیم، ملاک تخییر عقلی رو بیان کردند.
من یک عبارت دیگری رو بگویم در شرح کلام صاحب کفایه عبارت دیگر در شرح کلام صاحب کفایه این هست که در واقع امر شارع مثل صلِّ می رود روی طبیعتی که جامع بین تمام افراد است. یعنی این جامع با هر یک از افراد محقّق می شود. بنابراین اون قدرِ جامع به واسطه ی انجام هر فردی محقّق می شود، وقتی محقّق شد غرض هم محقّق می شود و محصّلِ غرض است و در حصول غرض، خصوصیات فردیه دخالتی ابداً ندارد.
اِن قُلت:
این اِن قُلت از جانب بنده هست توی کلام صاحب کفایه نیست.
اگر خصوصیات فردیه در حصول غرض دخالتی ندارد، پس چرا روایات می گوید صلاة در مسجد ثوابش بیشتر از صلاة در منزل است.چرا ؟ یا صلاة در فلان موقع اول وقت ثوابش بیشتر است تا در در وسط وقت؟
قُلتُ:
جواب: این ها باعث افزایش ثواب است ولی حصول غرض صرفاً به واسطه ی تحقّق خود قدر جامع هست و لذا اگر کسی در طول عمرش جایی وجود نداشته که برود در مسجد نماز بخواند، در همان منزل خودش نماز خوانده است. محصّل غرض خواهد بود. بله غیر از محصّل غرض اگر کسی رفت در مسجد نماز خواند خداوند ثواب بیشتری به او عنایت می کند.
بنابراین امر شارع رفته است روی قدر جامع و آن قدر جامع می تواند توسط یکی از افراد آن جامع محقّق بشود. وقتی که می تواند توسط یکی از افراد جامع محقّق بشود، خصوصیات فردیه هیچ گونه دخالتی در حصول غرض ندارد. درست شد؟
به یک عبارت سوم هم می توانیم کلام صاحب کفایه را بیان کنیم و آن این است که از آن جا که قانونی در فلسفه وجود دارد به نام الواحد لایَصدُرُ اِلّا مِنَ الواحد. همیشه معلول واحد از یک علّت واحد صادر می شود. محال است معلول واحد از علل متعدّد تامه حاصل بشود.
اینو خوب دقت کنید.
محال است معلول واحد از علل متعدّده و تامه حاصل بشود. چرا؟ چون وقتی که یک علّت تامه ایجاد شد، الّا و لابد و قهراً معلول هم حاصل است. وقتی معلول حاصل شد معنا ندارد که بیاید توسط علّت دیگر هم ایجاد بشود. معنا ندارد. معقول نیست!
معلول واحد می تواند توسط علل متعدّد ناقصه ایجاد بشود.این درسته. ولی این قانون مربوط به علل ناقصه نیست، مربوط به علل تامه ست. این که در فلسفه ثابت شده است الوحدُ لا یَصدُرُ اِلّا مِنَ الواحد این مربوط به علّت تامه هست.
حالا بر طبق این قانون وقتی که غرض واحد وجود داشته باشد در این جا این غرض واحد منحصراً توسط قدر جامع! قدر جامعی که متعلّق خطاب شارع هست محقّق می شود. نه توسط خصوصیات فردیه. اگر اون غرض واحد توسط خصوصیات فردیه محقّق بشود، معنایش این است که معلول واحد توسط چند علّت متعدّد تامه محقّق شود و این جزء محالات است.
درست شد؟
پس فَتَلَخَّصَ ممّا ذَکَرنا مِلاکِ تخییر عقلی این هست که شارع خطابش را متعلَّق می کند به طبیعت به وجود سعی و یا به قدر جامع و خصوصیات فردی دخالتی ندارند. و اون طبیعت و قدر جامع محصّل غرض خواهند بود.
در این جا با توجه به اینکه محصّل غرض واحد طبیعت و قدر جامع واحد هست و قدر جامع دارای افراد است، عقل وارد می شوند و حکم می کند به این که ایّها المکلّف تو مخیّر هستی بین این افراد. هر کدوم رو که انجام دادی اشکالی ندارد. مثل چی؟ مثل افراد صلاة. مولا امر کرد به صلاة و غرضی هم داشت و این صلاة در ضمن افرادی محقّق می شود .
شارع دیگه کاری به افراد ندارد. این عقل است که می گوید مکلّف تو مخیّری صلاة را در ضمن صلاة در منزل یا در ضمن صلاة در مسجد یا در ضمن صلاة تمام یا در ضمن صلاة با فلان لباس انجام بدی تا آخر ...
این عقل است که چنین تخییری را بیان می کند.
من راجع به تخییر عقلی عبارت صاحب کفایه رو می خوانم. نیاز به دقّت دارد عبارت صاحب کفایه.
عبارت صاحب کفایه این است که و التَّحقیقُ پس دقت کنید قبلاً صاحب کفایه فرمود در مورد ماهیت واجب تخییری چهار قول هست صاحب کفایه خودش قول اول رو انتخاب می کند. حالا می خواهد تحقیق کند از قول اول.
و التَّحقیقُ عَن یُقال اِنّهُ اِن کانَ الاَمرُ بِاَحدِ شیئَین بِمِلاکِ اَنّهُ هُناکَ غَرَضٌ واحدٌ یَقومُ بهِ کُلُّ واحدٍ مِنهُما بِحیثُ اِذا عَطا بِاَحَدِهِما حَصَلَ بِهِ تمامُ الغَرَض می فرماید که واجب تخییری این است که مولا امر می کند به یکی از دوچیز خوب بود به عبارت کفایه این هم اشاره می شد که مولا امر می کند به احدُ شیءٍ او احدُ الاَشیاء ولی خب این رو نگفته.
امر می کند شارع به چه ملاکی؟ به ملاک اینکه در اینجا غرضی وجود دارد. بِمِلاکِ اَنّهُ هُناکَ غَرَضٌ واحدٌ در اینجا غرضی وجود دارد یَقومُ بهِ کُلُّ واحدٍ مِنهُما که این غرض واحد قائم به هر یک از این اشیاء هست. اشیاء و افراد هست. منتها دقّت داشته باشید نه اینکه غرض قائم به خصوصیت فردیه نه! غرض واحد قائم به قدر جامع و طبیعت است. منتها طبیعت در ضمن یک فرد محقّق می شود. درسته؟
خوب دقّت کنید در ارتباط با عبارت کفایه. به گونه ای که بِحیث اِذا عَطی بِاَحَدِهما اگر مکلّف یکی از این دوتا شیء رو انجام داد، حَصَلَ به تمامُ الغَرَض به واسطه ی انجام دادن یک فرد تمام غرض حاصل می شود.
غرض از چی؟ غرض از اون قدر جامع و ماهیت صلاة یا غرض از این فرد؟ غرض از ماهیت و قدر جامع. غرض به وسیله ی او حاصل می شود. لکن قدر جامع و طبیعت، در ضمن یک فرد محقّق می شود خودش بدون فرد محقّق نمی شود. ولذا یَسقُطُ به الاَمرُ لذا با انجام دادن یک فرد دیگه امر به جامع و طبیعت ساقط میشه.
خب اگر امر شارع تعلّق گرفت به یکی از دو شیء کانَ الواجبِ کانَ جواب اِن کانَ ست کانَ الواجِبُ فی الحقیقَه هوَ القَدرُ الجامع بینَهُما در واقع اونی که واجب شده از همون قدر جامع بین اون دو تا شیء هست. اون وقت و کانَت تخییرُ بَینَهُما بِحَسَبِ الواقِع عَقلیّاً، لا شَرعیّاً اون وقت تخییر بین این دو تا شیء و بین این دوتا فرد، تخییر، تخییر عقلی ست، شرعی نیست. چرا؟ چرا تخییر بین این دوتا فرد عقلی ست و شرعی نیست، چرا؟
می فرماید چون در فلسفه ما قانونی داریم به نام الواحد لا یَصدُرُ اِلّا مِنَ الواحِد یعنی معلول واحد صادر نمی شود مگر از علّت واحد. اون علّت واحد منظور علّت واحد تامه هست ها! در اینجا وقتی غرض واحد بود، در اینجا باید علّتش هم واحد باشه، اون علت واحد چیه؟ همون قدر جامع و طبیعت به وجود سعی.. درسته؟
نه این که خصوصیات افراد در حصول غرض که معلول است دخالت داشته باشند، نه دخالتی ندارد. لکن آن قدر جامع که علّت هست، آن طبیعت به وجود سعی که علّت تامه هست برای حصول غرض این در ضمن یک فردی محقّق می شود.
ملاحظه کنید و ذلکَ لِوضوحِ اَنَّ الواحِد لا یَکاد یَصدُرُ مِنَ الاِثنِین بما هما اِثنان بخاطری که واضح است که اَنَّ الواحد، معلول واحد صادر نمی شود مِن الاِثنین از دو تا علّت بما هما اثنان دو تا علّت که به عنوان دو تا علّت تامه باشند، صادر نمی شود.
علّت عدم صدور هم عرض کردم خدمت شما دقّت کنید علّت عدم صدور ،علّت از دوتا علّت تامه را عرض کردم وقتی که علّت تامه به وجود آمد الّا و لابد معلول دیگه ایجاد می شود. خب وقتی معلول ایجاد شد علّت تامه ی دوم چی رو می خواد ایجاد کند؟ معنا ندارد که دوباره همونی که ایجاد شده علّت تامه ی دوم همین ایجاد شده رو بخواهد دوباره ایجاد کند، بی معناست.
لا یَکاد یَصدُرُ مِنَ الاِثنِین بما هما اِثنان ما لَم یَکُن بَینَهُما جامعُ فی البَیان محال است که واحد صادر بشود از دو تا علّت تامه، مادامی که نباشد این دو تا شیء قدر جامعی در بین. اگر قدر جامعی وجود داشت اون معلول واحد از اون قدر جامع صادر می شود. و قدر جامع هم می تونه در ضمن این فرد باشه، در ضمن اون فرد باشه ،یا در ضمن اون فرد باشد.
خب چرا باید معلول واحد از علّت واحد صادر بشه؟ اون بیانی که من گفتم اون هست، یکی دیگه هم ایشون بیان می کنه و اینکه بین علّت و معلول باید سنخیت باشه. سنخیّت وجود دارد بین معلول و علّت.
به عبارت دیگر معلول یک نحو وجود علّت هست. نه عین علّت اشتباه نکنید ،ظلّی و سایه ای از وجود علّت محسوب می شود. وقتی که این طور شد باید حتماً یک علّت داشته باشد، نمی تونه علّت متعدّد داشته باشه. لِاعتِبارِ لام لام تعلیله برای چی؟ معلول واحد فقط از یک علّت صادر می شه چرا از یک علّت؟ لِاعتبارِ نَحوٍ مِنَ السِّنخیَّه بینَ العلّت و المعلول. چون عقلاً معتبر است.که بین علّت و معلول سنخیت وجود دارد. وقتی سنخیّت وجود داشت غرض واحد از یک علّت سرچشمه می گیرد نه از دو علّت سرچشمه بگیرد و عَلَیهِ بنابراین قانون فلسفی که گفتیم فَجَعلُهُما مُتَعَلَّقَین لِلخِطابِ شَرعی لِبیانِ اَنَّ الواجب هو الجامعُ بینَ هذَینَ الاِثنین پس قرار دادن اون دو چیز که مولا امر کرد به یکی از اون دو چیز. پس قرار دادن آن دو چیز متعلَّق خطاب شرعی برای بیان این مطلب هست ،اونی که واجب است نه این فرد است یا آن فرد نه! واجب هو الجامع اونی که واجب است بر مکلّف همون قدر جامع است. همان طبیعت به وجود سعی است. قدر جامعی که هم در این فرد وجود دارد و هم می تواند در فرد دیگری به وجود بیاید.
لِبیانِ اَنَّ الواجب هو الجامعُ بینَ هذَینَ الاِثنین جامع واجب هست بر مکلّف که در ضمن یکی از این دو فرد محقّق می شود.
پس تا این جا صاحب کفایه برای تثبیت قول اول ابتدا آمد تخییر رو بر دو قسم کرد: تخییری که به حکم عقل باشد دوم تخییری که به حکم شرع باشد . ملاک تخییر عقلی را هم بیان کردند و بنده هم شرح دادم خدمت شما.
امّا ملاک تخییر شرعی:
ملاک تخییر شرعی رو باید بذاریم جلسه ی آینده ان شاء الله
و صلّ الله علی محمّد و آل محمّد