1403/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/واجب تخییري /تحقیق مسئله
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاهُ و السّلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمّد و آله الطّاهرین و اللعن الدّائم علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدّین
بحث ما امروز در مورد تحقیق در واجب تخییری است
قبل از اینکه بپردازیم به واجب تخییری مقّدمه ای را عرض می کنم اون مقدّمه این هست که به طور کلّی واجب دارای شرایط و زوایای مختلفی است. بر اساس اون شرایط و زوایای مختلف واجب تقسیم بندی می شود. مثلاً واجب از حیث بدل داشتن و نداشتن، تقسیم می شود به واجب تعیینی و واجب تخییری.
خود واجب تعیینی از حیث مکلّف هم و از زاویه ی امتصال مکلّف هم بر دو قسم هست :یا عینی ست و یا کفایی است- که حالا بعد به واجب کفایی رسیدگی می کنه - و یا از حیث وقت داشتن و نداشتن تقسیم می شود به واجب موسَّع و واجب مضیَّق. اصولیون ما همه این ها را به صورت تک تک مورد فحث و بررسی قرار ندادند، بلکه از اون جا که در مفاهیم بعضی از اون ها اختلاف نظر وجود دارد، بعضی از اون ها را مورد تحقیق قرار دادند.
بر اساس آنچه که صاحب کفایه در چینش مطالب اصول در کفایه الاصول ذکر کرده است، ما هم بر اساس همون چینش بارها گفتیم که مطالب رو مطرح می کنیم.
مرحوم صاحب کفایه اول آمده است واجب تخییری را مطرح کرده است. اجمال واجب تخییری این هست که اگر چنانچه امر مولا به دو یا چند چیز تعلّق گرفت، مکلّف اگر یکی از اونها را انجام داد لازم به انجام موارد دیگر نیست. مثلاً خِصال ِکفّارات، اگر مکلّف رفت یکی از سه خصلت کفّاره را انجام داد یا اطعام ستّین مسکین، یا صوم ستّین یوم، یا عتقِ رَقَبه. یکی از این ها را که انجام داد نیازی به انجام دیگری نیست. لازم نیست مابقی را انجام بدهد، بلکه امر به کفّاره از عهده ی او ساقط می شود. این اجمال به واجب تخییری است. ولی در این که در واجب تخییری آیا وجوب به همه متعلَّق های امر تعلّق گرفته است یا به یکی علی البدل تعلّق گرفته است؟ در این ارتباط اقوال متعدّدی وجود دارد.
مرحوم صاحب کفایه چهار قول را بیان می کند. البته بیان این اقوال مربوط می شود به مقام ثبوت. که ثبوتاً وجوب تعلّق گرفت به چه چیزی؟ آیا به همه یا به یکی؟ پس این اختلاف اقوال مربوط می شود به مقام ثبوت و تصوّرِ واجب تخییری. و الّا در مقام اثبات و مقام دلالت بلاشک دلیل داریم بر واجب تخییری در شریعت و در عرف هم فراوان وجود دارد.
دلیل بر ثبوت واجب اثبات واجب تخییری همین یکی ادلّه ی خصال کفّارات هست.
در میان عرف فراوان وجود دارد پدر به فرزندش می گوید ای فرزندم من به تو امر می کنم یا درس بخوان یا کار کن. یا برو بازار این کالاها رو بخر یا بشین درست رو بخوان که شب امتحانه. پس این اقوالی رو که داریم بیان می کنیم و این اختلاف نظری که در مورد واجب تخییری وجود دارد مربوط به مقام ثبوت و تصوّر واجب تخییری است نه مربوط به مقام اثبات و دلالت. بلاشک ادلّه دلالت می کنند بر واجب تخییری جای بحثی در این جا وجود ندارد.
خب این مقدّمه بود امّا ذی المقدّمه را آغاز می کنیم و آن این است که
مرحوم صاحب کفایه چهار قول را ذکر می کند من ابتدا اقوالی را که صاحب کفایه بیان کرده اند عرض می کنم تا برسیم سر خود عبارت صاحب کفایه.
قول اول:
همه متعلَّق های امر وجوب پیدا می کنند منتها به نحو تخییر. یعنی همه اون ها به نحو تخییر متعلّق وجوب هستند. حالا امر تعلّق گرفته باشد به دو چیز، به سه چیز به هرچی. همه ی اونها وجوب روشون رفته منتها به نحو تخییر. بنابراین ترک همه اون ها جایز نیست. ترک همشون جایز نیست مگر اینکه مکلّف یکی از اون ها را برود انجام بدهد.
پس در قسم و قول اول ترک همه جایز نیست مگر برود یکی رو انجام بدهد. اگر یکی رو انجام داد وجوب مابقی ساقط می شود. مثالش رو هم که الان گفتم مثل خصال کفّارات.
خب پس بنابراین عدم جواز ترک همه، شرطی دارد. عدم جواز ترک همه و حرمت ترک همه مقیّد و مشروط به عدم امتثال یکی از این هاست. مقیّد و مشروط به عدم امتثال یکی از این هاست. والّا اگر یکی را انجام داد ترک مابقی حرام نیست و جایز هست. این قول اول.
اما قول دوم
قول دوم این است که امر وقتی که به یک چیز یا چند چیز تعلّق گرفت فقط یکی از این ها وجوب به آن تعلّق می گیرد منتها لا بِعَینه. و لذا وجوب به همه ی اون ها تعلّق نمی گیرد.
خب فرق بین قول اول با قول دوم چیست؟ فرق بین قول اول و قول دوم در این است که در قول اول همه وجوب به آن تعلّق می گیرد و حرام از ترک همه به شرط اینکه یکی شون انجام نشود. اگر یکی انجام شد ترک مابقی جایز است و وجوب از مابقی ساقط می شود. ولی در قول دوم همه وجوب بهشون تعلّق نمی گیرد. بلکه وجوب به یکی تعلّق می گیرد منتها لابِعِینه. درست شد؟ الان فرق بین قول اول و دوم کاملاً روشن شد.
قول سوم:
قول سوم این هست که واجب به همه تعلّق می گیرد. وجوب به همه تعلّق می گیرد به صورت واجب تعیینی که اگر یکی شون انجام شد وجوب ساقط می شود از مابقی.
قول چهارم:
اینه که امر وقتی تعلّق گرفت به دو چیز یا چند چیز، در واقع و عندالله یکی از اون ها معیّناً وجوب به اون ها تعلّق می گیرد ولو مکلّف نمی داند واجب معیّن کدام است. اون وقت مکلّف به اختیار خودش امتثال یکی را به عهده می گیرد. به اختیار خودش امتثال یکی را به عهده می گیرد. با انجام یکی کشف می کنیم که اون واجب معیّن و معلوم عندالله همونی بوده که مکلّف انجامش داده است.
اِن قُلت:
چرا در بین اصولیون در واجب تخییری این اقوال به وجود آمده است؟ چرا؟ قبل از اینکه جواب این چرا رو بدم چون اقوال رو بر اساس عبارت صاحب کفایه گفتیم من عبارت صاحب کفایه رو می خونم. جلد 1 صفحه 196
فَصلٌ اِذا تَعَلَّقَ الاَمرُ بِاَحَدِ شَیءٍ اَوِ الاَشیاءَ [1] اشیاء منصرف است یا غیر منصرف؟
قرآن فرمود لا تَسئَلُ عَنِ الاَشیاء درمورد اشیاء صحبت نکنید شما. نخوندی قرآنو
اگر بدون الف و لام باشه غیر منصرفه! اِذا تَعَلَّقَ الاَمرُ بِاَحَدِ شَیءٍ اَوِ الاَشیاءَ
عبارت روشنه در این جا چهار قول وجود دارد:
قول اول:
فَفی وجوبِ کُلِّ واحدٍ عَلَی التَّخییر قول اوله پس قول اول اینه که در وجوب هر یک از اون شیءٍ یا اشیاء عَلَی التَّخییر باشد. علی التّخییر باشد یعنی چی؟ بِمعنا عَدَمِ جوازِ تَرکه اِلّا علی بَدَله به معنای اینکه جایز نیست ترک هیچ کدام. ضمیر ترکه که به صورت مذکّر آمده بر می گرده به کلّ واحد این ها رو نباید بگیم ها ولی خب بنابراین هی می خوایم لقمه راحت تر باشه برای شما به معنای عدم جواز ترک هر یک از این هاست الّا علی بدله مگر بدلش رو انجام داده باشه.
قول دوم:
او وجوبِ الواحِده لابِعِینه یکی از اینا وجوب تعلّق می گیرد لا بعینه، غیر معیّن.
پس فرق بین قول اول و دوم روشن شد. در قول اول وجوب به همه تعلّق می گیرد درست شد؟ منتها اگر یکی رو رفت انجام داد از مابقی ساقطه. قول دوم که نه فقط به یکی تعلّق می گیرد.
قول سوم:
او وجوبُ کُلٍّ مِنهُما معَ السُّقوط بِفعلِ اَحَدِهِما یکی از جاهای اشتباهات صاحب کفایه همینه از نظر ادبیاتی میگما.
مگر نه در اول عبارت فرمود اِذا تَعَلَّقَ الاَمرُ بِاَحَدِ شَیءٍ اَوِ الاَشیاء اینجا قول سوم میگه او وجوبٍ کُلٍّ مِنهُما اینطور باید بگه اَو وجوبٍ کُلٍّ مِنهما او مِنها تا منها به اشیاء برگرده. قول سوم اینکه وجوب به هر یک از این ها یا تمامشون تعلّق می گیرد منتها با انجام دادن یکی دیگه ساقط می شود.
عبارت خیلی با تکلّف معنا می شه ولی راحت و سلیسش همینه. مِنهُما اَو مِنها .خب این قول سوم.
قول چهارم:
اَو وجوبِ المعیّن عندالله یا نه وجوب تعلّق گرفته فقط به یکی معیّناً. ولی آن را فقط خدا می داند. مکلّف نمی داند و لکن وقتی مکلّف بالاختیار رفت یکی را انجام داد ،کشف می شود همینی که انجام داده است چی بوده؟ معیّن عندالله بوده. واجب عندالله بوده. این کشف می شود.
خب این قول چهارم یه ارتباطی پیدا می کند با مبانی اهل سنت حالا فرصتی شد من اینو توضیح می دم خدمت شما.
در این جا چرا در مورد واجب تخییری این اختلاف در میان اصولیین به وجود آمده است؟ ریشه ی اختلاف در اصولیین در مورد واجب تخییری یک اشکالی است که هر کس بر اساس دید خود جوابی داده است به اون اشکال و این اقوال به وجود آمده است.
اون اشکال این است که اراده ی مولا یا هست یا نیست.چون صفتی از اوصاف نفسانی ست یا آمر بگیم اراده ی آمر به دلیل اینکه از اوصاف نفسانی است، یا هست یا نیست. بعد مراد اگر معیّن باشد اراده هست اگر مراد معیّن نباشد اراده نیست.
پس در این جا ما چیزی به نام واجب تخییری نباید داشته باشیم. چون در واجب تخییری تردید در متعلّق و مراد وجود دارد. در واجب تخییری تردید در مراد وجود دارد. وقتی تردید در مراد وجود داشت اراده نباید باشد. در حالتی که می بینیم اراده وجود دارد از جانب آمر.
این اشکال جواب هایی که به این اشکال داده شده سرمنشاء اختلافات و اقوال شده.
حالا مرحوم محقّق نائینی و دیگران جوابهایی دادند که انشا الله میذاریم برای جلسه ی آینده
و صلّ الله علی محمّد آل محمّد