درس خارج اصول استاد عبدالمجید مقامی

1403/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/نسخ الوجوب / بعد از نسخ وجوب به کدام اصل عملی رجوع کنیم؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی اشرف الانبیا و المرسلین محمّد و آله الطّاهرین و اللعن الدّائم علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدّین

بحث بر سر این بود که اگر چنانچه دلیل ناسخ و دلیل منسوخ بعد از نسخ وجوب دلالت بر جواز نکردند باید به سراغ اصول عملیه برویم که بعضی، جریان استصحاب را مطرح کردند.

چگونه استصحاب جاری می شود در جواز؟ در جلسه گذشته توضیح دادیم

نظر مرحوم صاحب کفایه این شد که جریان استصحاب در ما نحنُ فیه از نوع قسم ثالث هست. و قسم ثالث استصحاب بالاجماع نه در ماهیّت کلّی جاری می شود و نه در مصداق آن و فرد آن جاری نمی شود.

بعد صاحب کفایه تتمّه ای در کلامش وجود داشت. اون تتمّه این بود که در یک صورت در ما نحنُ فیه استصحاب جریان پیدا می کند و اون صورت این است که ماهّیت کلّی ذومراتب باشد، که مرتبه ی شدیده ی اون رفته باشد، شک در بقاء مرتبه ی ضعیفه اش بکنیم. در اینجا مرتبه ی ضعیفه استصحاب می شود و جای هیچ گونه مشکلی ندارد.

دلیلی که ذکر می کنند این است که شدّت و ضعفِ مرتبه مربوط به ماهیّت کلّی واحده است. با رفتن یک مرتبه معناش رفتن خود اون ماهیّت کلّی نیست. بنابراین اگر شک کردیم در صدق کلّی بر مرتبه ی ضعیفه، می توانیم اون رو استصحاب کنیم و هیچ گونه مشکلی وجود ندارد. منتها این تتمّه با خودِ مبنای صاحب کفایه نمی سازد.

این تتمّه بر مبنای کسانی که قائل اند به اینکه احکام مرکّب اند با اینها میسازد. در این جا مرحوم صاحب کفایه معتقدند که احکام، عرفاً تباین دارند تمام احکام خمسه عرفاً متضادند و تبایُن دارند در نتیجه معنا ندارد که یکی از احکام مرتبه ی قویّه باشد نسبت به دیگری. معنا ندارد. البته در کلامش استحباب و وجوب را یه استثنایی میزند که حالا یه توضیحی خواهم داد خدمت شما.

 

حالا ولو عقلاً بتوان این ها را مرتبه درست کرد براشون، ولی عرفاً این ها با همدیگه متضاد هستند و تباین دارند. در نتیجه یکی مرتبه ی قوی دیگری مرتبه ی ضعیف باشد، این خیلی قابل پذیرش نیست. لذا اگر یک مرتبه ی شدیده رفت، کلِّ ماهیّت می رود.درسته آقا؟

جریان استصحاب در مرتبه ی ضعیفه بی معنا می شود.

سوال:بنا بر این مطلبی که میگید این تتمّه ی آخوند اشتباه است با مبناش سازگار نیست.

پاسخ استاد: آفرین با مبناش سازگار نیست .یعنی این تتمّه ی مرحوم صاحب کفایه بر مبنای دیگران گفته شده لذا ایشون هم در پایان گفته اگر ما اینو قائل بشیم.

من عبارت صاحب کفایه رو می خونم خدمت شما یه مقدار دقّت در عبارت صاحب کفایه

آدرس جلد 1 صفحه ی 195

قالَ صاحِبُ الکِفایَة وَ لا مَجالَ لِاِستصحابِ الجَواز اِلّا بِناءً عَلی جَریانِهِ فِی القِسمِ الثّالِث مِن اَقسامِ اِستِصحابِ الکُلّی

بعد از نسخ وجوب، اگر شک در بقاء جواز کردیم استصحاب جاری نمی شود در جواز. مگر بپذیریم جریانِ استصحابِ کلّیِ قسمِ سوم را .که گفتیم در جلسه گذشته بالاجماع جاری نمی شود از جمله خود صاحب کفایه.

اینو در بحث استصحاب مفصّل گفتم که استصحاب کلّی قسم سوم جاری نمی شود.

وَ هُوَ ما اِذا شُکَّ فی حدوثِ فردٍ کُلیٌّ حالا اینجا داره قسم ثالث رو بیان میکنه

قسم ثالث کدومه؟ اینه که وَ هُوَ ما اِذا شُکَّ فی حُدوثِ فردٍ کُلّی مُقارِنً لِاِرتفاعِ فَردِهِ الآخَر قسم سوم اینه که شک بشود در حدوث یک فردی دیگر از کلّی منتها حدوث مقارن با رفتن فرد دیگرش باشد. یعنی اون کلّی که در ضمن یک فرد محقّق شد، یقیناً ما می دانیم اون فرد دیگر رفت. می دانیم شک می کنیم در بقاع کلّی از چه جهت شک می کنیم؟ از جهت اینکه آیا فرد دیگری مقارن با او محقّق شد یا نه. اگر محقّق شد ،کلّی هم هست، اگر محقّق نشد کلّی هم نیست.

پس شک در بقاء کلّی ناشی از تحقّق فرد دیگر مقارن با ارتفاع اولی ست. درست شد؟

ایشون می فرمایند جاری نمی شه نه استصحاب در کلّی جاری میشه نه استصحاب در فرد جاری می شود.

قَد حَقَّقناهُ فی مَحَلّه اَنَّهُ لایَجرِ الاِستِصحابُ فِیهِ ما در محل خودش تحقیق کردیم، محلّ خودش کجاست؟ بحث استصحاب در اون جا تحقیق کردند اگر فراموش نکرده باشم تو یکی از تنبیه ها فکر کنم تنبیه سوم باید باشه به نظرم . قَد حَقَّقنا فی مَحَلّه ما تحقیق کردیم در جای خودش که بحث استصحاب باشه، تحقیق کردیم که چی؟ اَنَّهُ لایَجرِ الاِستصحابُ استصحاب فیه در قسم سوم جریان پیدا نمی کند.

البته ما لَم یَکُنِ الحادِثُ المَشکوک مِنَ المراتِبِ القویَّة اَوِ الضَّعیفَه المُتَّصلَه بِالمُرتَفَع البته اگر اونی که حادث شده یعنی کلّی که حادث شده الان شک داریم در بقائش از مراتب قویّه یا مرتبه ی ضعیفه نباشه. منتها مرتبه ی ضعیفه که متصل به مرتبه قویّه است از این نوع نباشد.

بِحِیثُ عُدَّ عُرفاً اَنَّهُ باقٍ به گونه ای که از نظر عرف این مرتبه ضعیف باقیست. لا اَنَّهُ اَمرٌ حادِثٌ غَیرُه نه این که این مرتبه ضعیفه و اون فرد حادثِ مشکوک چیزی غیر از اون مرتفع باشد.

 

یعنی ذومراتب نباشد. بله اگر ذومراتب بود استصحاب جریان پیدا می کند.

مرحوم محقّق خراسانی صاحب کفایه یک جمله ای گفته ، یک کلمه ای گفته که به نظر میاد این کلمه عرض کنم خدمتتون چیز اضافه تری باید اضافه بهش بشه و اون اینه که می گه ذومراتب که مرتبه ی ضعیفه متّصل به قویّه باشد عرفاً اگر ماهیت کلّی سلسله مراتب داشته باشد علاوه بر اینکه عرفاً ذومراتب می شود حقیقتاً هم ذومراتب می شود. نه اینکه حقیقتاً ذومراتب نباشد ولی عرفاً ذومراتب باشد. معنا نداره پس کنار عرفاً شما به عنوان تذکری به صاحب کفایه بنویسید بلکه حقیقتاً هم همین طور است. چرا؟ مثلاً فرض کنید که شما رنگ سبز را رنگ ذومراتب هست اگر در آفتاب قرار بدید به مرور زمان مرتبه ی شدیده اش می رود وقتی که رفت مرتبه ی بعدی چه می ماند؟ مرتبه ی ضعیفه ش. حالا حقیقتاً سبز هست یا نیست؟ حقیقتاًض سبز هست و در نظر عرف هم سبز هست. درست شد؟

علاوه بر اینکه مرتبه ی ضعیفه عرفاً همون سبز و ماهیت کلّی حساب میشه ،حقیقتاً هم ماهیت کلّی حساب می شود. پس در این جا راجع به کلام صاحب کفایه فقط همین رو گفتیم کلمه حقیقتاً باید اضافه بشه.

مگر شما یه نکته ای رو اشاره بکنید اینه که چون بحث در مورد احکامه، احکام سوای اعتبار حقیقتی ندارند. ولی نگاه عرفی چرا.نگاه عرفی هست نسبت به اون ها. در این جا بگیم این احکام از نظر عرف مثلاً فرض کنید که جواز مرتبه ای از چی باشه؟ از وجوب از نظر عرف ولی حقیقتاً این طوری نباشه. مگر این نکته را اشاره بکنه در مورد احکام. وگرنه این حرفش حرفِ کلّی ست. اعم از احکام و غیر احکام است. که عرض کردم اصلاً با خود مبنای صاحب کفایه نمی سازه.

خب در هر صورت

سوال:بحث قبلی حاج آقا من اشکال داشتم جریان استصحاب که مجالی نیست برای جریان استصحاب، شما این اشکال این بود که این تتمّه با مبناش سازگار نیست خب مبناش اینه که مولا یک خواستن داره یک نخواستن، امر بسیطی هست عقل میاد انتزاع می کنه پنج تا فرد رو به شکل جدا جدا، متباین ولی این فضایی رو که داره در نظر می گیره این فضا در واقع اینه که شما وقتی که دلیل ناسخ میاد دلیل منسوخ رو حکمش رو برمی داره در واقع اون بستر باقی می مونه اون در واقع مدّ نظر مولا هست ولی لا عَلَی التَّایید، همین که حیث حکم داشتن مدّ نظر مولا قرار می گیره این کلّی حاصل میشه.همون فعلی که واجب بود حکم داد ولی مشخص نیست. همین کلّی رو حاصل می کنه.

پاسخ استاد: نه میشه خیلی حکمی داشته باشد لا عَلَی التَّعیین باشه معنا نداره. حتماً افعال انسان دارای یکی از احکام خمسه است.

سوال:مثل اینکه به طور مثال من به اون ماهی دارم نگاه می کنم ولی فعلاً گفتاری رو بیان نکنم بعد که در لسان بیاد معین می کنه کدوم فردش هست.همین که مورد نظر من هست کلی حاصل میشه.

پاسخ استاد: شما مثل این که مکلّف رو پا در هوا گذاشتی. وجوب رو که برداشتی پا در هوا گذاشتی که این حکم، فعل تو یا استحباب داره یا جواز داره یا کراهت داره یا چیز دیگه داره. پا در هواگذاشتی . در حالتی که قانون است در اصول که هر فعلی از افعال انسان دارای چیه؟ دارای حکمی است. هیچ فعلی از افعال، البته افعال اختیاری و میگیم ها افعال غیر اختیاری نه. افعال اختیاری انسان حتماً دارای یکی از احکام خمسه است. لا عَلَی التّعیین نداریم بله تخییر هست. این تخییر غیر این لا علی التّعیین است فرق می کنه.

 

عرض کنم خدمت شما بحث آینده ما بحث تخییره

در این جا مرحوم محقّق عراقی و مرحوم آقای خوئی در مورد عدم جریان استصحاب در ما نحنُ فیه هم شبیه مرحوم صاحب کفایه بیان می کنند. یعنی مرحوم آقا ضیاء با مرحوم محقّق خوئی هر دو تا در عدم جریان استصحاب مشی شون همون مشی مرحوم صاحب کفایه است منتها با یک بیان دیگری.

من فقط عبارت محقّق عراقی رو می خونم.

مرحوم عراقی با مرحوم محقّق خوئی این ها هم قائل اند که استصحاب جاری نمی شه. ملاحضه فرمودید.. علی رغمی که مرحوم عراقی معتقدند که وجوب مرکب است ولی در عین حال معتقدند که استصحاب پیدا نمی کنه. من عبارتش رو می خونم خدمت شما

مرحوم صاحب نهایه الافکار می فرماید وَ امّا الاِستصحاب فَیَبتَنی جریانُهُ علی اَن یکونَ المشکوکُ عُرفاً مِن مَراتبِ ماهو المُتیَقِّنُ سابقاً[1] استصحاب جاری بشود مبتنی بر این مطلب که اون فرد مشکوک از نظر عُرف جزء مراتب اونی که مُتیَقَّن است و مرتفع شده.

تو مثال ما مرتفع ما چیه؟ وجوب است. جواز جزو مراتب همون وجوب باشد.

و امّا الاِستصحابُ فَیَبتَنی عَلی جَریانِه عَلی اَن یکونَ المشکوک عرفاً مِن مراتبِ ما هوَ المُتیَقَّنُ سابقاً این فرد مشکوک که ضعیفه باشد آیا محقّق شد یا نه؟ این از مراتب همون فرد قوی باشه که مرتفع شده.

بِحیثُ عَلی تَقدیرِ بَقائِه یُعَدُّ کونُهُ عُرفاً بقاءً لِما عُلِمَ بِتَحَقُّقِه سابقاً به گونه ای که فرد مشکوک بر فرض اگر باقی باشد عرفاً دانسته می شود که این فرد ضعیف که محقّق شده در واقع تحقق همون کلّی است. چطور کلّی در ضمن وجوب و فرد شدید محقّق شد؟ فرد شدید که رفت کلّی هنوز باقیه. چرا؟ چون مرتبه ی ضعیفه هست.

لا کونُهُ اَمراً مُبائِناً معهُ و حادثاً غیره نه اینکه این فرد مشکوک الحدوث یه فردی باشه که مُباین با اون حادث متیقّن باشه و حدوثش غیر از اون اولی باشه. نه این طوری نبود اگه این طوری بود دیگه جریان پیدا نمی کند. درسته آقا؟استصحاب جاری نمیشود.

والّا فَلا مَجالَ لِجریانِ استصحاب و الّا یعنی چی؟ و الّا اگر این فرد مشکوک الحدوث اگر حادث شد مباین هست با اون فرد اولی که متیقّن الحدوث بود. اگر مباین بود حالا که شک می کنیم در حدوثش استصحاب جریان پیدا نمی کنه. روشنه که چرا استصحاب جاری نمی شه .چون ارکان استصحاب درش وجود نداره. مِن جَهَتِ عَدمِ اِتّحادِ القَضیَّهِ المتیقَّنَ مَعَ المشکوکَ عُرفاً چون قضیه متیقّن و مشکوک عرفاً اتحاد نداره. در حالتی که شرایط جاری شدن استصحاب اینه که قضیه ی متیقّن با مشکوکه موضوعاً باید یکی باشه.

خب نهایه الافکار جلد1 صفحه 291 این مال محقّق عراقی است.

خب حالا از نظر مرحوم صاحب کفایه فرمودند که جاری نمی شود استصحاب در جواز چون از نوع استصحاب کلّی قسم سوم است.

ولی الان می خواد بگه که چرا اگر از نوع استصحاب کلّی قسم سوم بود چرا جاری نمیشود؟ می گه چون احکام با هم دیگه متباین هستند.. اگر کلّی در ضمن یک فرد محقّق شد و اون فرد مسلّم رفت، فرد دیگر مشکوک شد این فرد دیگر مباین با فرد اول است.مباین با فرد دیگر است در اینجا معنا ندارد که بخواد اون بیاد در این جا محقّق بشود.

من عبارتش رو می خوانم و مِنَ المعلوم عبارت صاحب کفایت و مِنَ المعلوم اَنَّ کُلِّ واحدٍ مِنَ الاحکامِ معَ الآخَر عقلاً و عرفاً مِنَ المباینات و المتضادات غیرَ الوجوبِ و الاِستحباب تمام احکام غیر از وجوب و استحباب همشون از دم متضاد هم اند.

چرا گفت غیر از وجوب و استحباب؟ می گه که همه اون سه حکم دیگر حرمت، وجوب، کراهت، جواز به معنی الاخص عرض کنم که اینا متضادند. هم عقلاً و هم عرفاً ولی وجوب و استحباب عقلاً متضاد نیستند. وجوب و حرمت عقلاً سلسله مراتب یعنی استحباب مرتبه ی ضعیفه ی وجوبه. از نظر عقل. ولی از نظر عرف این ها هم وجوب و استحباب متضاد هستند..

اینو می خواد بگه. می فرماید که غَیرِ الوجوبِ فاِنَّهُ و اِن کانَ بینَهُمَ التفاوتَ بالمرتبتِ و الشدّتِ و الضَّعفِ عقلاً الّا اَنَّهُما متباینٌ عرفاً غیر از وجوب و استحباب چرا گفتیم گرچه بین وجوب و استحباب تفاوت به مرتبه و شدت و ضعف هست عقلاً از نظر عقل شدّت و ضعف دارند که وجوب مرتبه ی شدید، استحباب مرتبه ی ضعیف. اِلّا اَنَّهُما مُتباینٌ عرفاً الّا اینکه از نظر عرف این ها با هم دیگه متباین هستند وقتی که این طور شد فَلا مَجالَ للاستصحابِ اذا شُکَّ فی تَبَدُّلِ اَحَدهما بالاخص[2] بنابراین دیگه استصحاب جاری نمی شه اگر شک کردیم که وجوب رفت یه حکم دیگه به جاش آمد یا نه دیگه نمی شه استصحاب روجاری بکنیم چرا؟ چون ارکان استصحاب درش وجود نداره. اونی که بود اون حکمی که بود مسلّم رفت. جدیده هنوز مشکوک الوجوده. در حالتی که اول باید یقین به حدوثش داشته باشیم شک در بقاءش داشته باشیم. اون وقت استصحاب جاری می شود. در حالتی که وجوب که یقیناً رفت جواز که متضاد با وجوبه مشکوک الحدوثه وقتی مشکوک الحدوث شد مشکوک الحدوث ها نه مشکوک البقاء! وقتی مشکوک الحدوث شد معنا ندارد استصحاب جاری بشود.

خب این هم کفایه می تونید مراجعه کنید کفایه جلد 1صفحه 196

خب نتیجه حاصل مطلب رو بگیم

نتیجه ی مطلب این هست که بعد از نسخ وجوب، نه دلیل منسوخ و نه دلیل ناسخ و نه استصحاب هیچ کدام دلالت بر بقاء جواز نمی کنند ولکن از اون جایی که هیچ فعلی بدون حکم نیست و بعد از رفتن وجوب از یک فعلی به یک عملی، برای اینکه بفهمیم حکم اون فعل و عمل چیست باید بریم سراغ ادله ی دیگر از ادله دیگر غیر از ناسخ، غیر از منسوخ اگر توانستیم حکمش رو مشخص کنیم ولو بالعمومات و الاطلاقات جای بحثی نیست و الّا باید بریم سراغ اصول عملیه.

اصل عملی بر این مبنایی که گفتیم اصل عملیه در اینجا چیه؟ باید بریم سراغ سایر اصول عملیه غیر از استصحاب. درست شد آقا؟ که معمولاً برائت از وجوب و حرمت میشه. درست شد؟ در نتیجه اصل اولی که اصل الجوار باشد در اینجا محقّق می شود.

درست شد؟ خب بحث بعدی ما انشاء الله در ارتباط با واجب تخییری ست.

و صلَّ الله علی محمّد و آل محمّد


[1] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج1، ص291.
[2] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص196.