1403/02/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/نسخ الوجوب /ابقاء جواز یا عدم جواز
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمّد وآله الطّاهرین و اللعن الدّائم علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدّین
بحث ما در مورد این بود که هرگاه وجوب نسخ بشود آیا جواز باقی می ماند یا جواز نمی ماند؟
عرض کردیم بحث را در سه مقام مطرح می کنیم.مقام ثبوت، مقام اثبات از این دو تا به این نتیجه رسیدیم که بعد از نسخ وجوب هیچ یک از ادلّه ی اجتهادی ناسخ و منسوخ دلالت بر بقاء جواز و سایر احکام غیر از وجوب نمی کند.
مقام سوم ما در مورد جریان اصل عملی است در مورد بقاء جواز. البته بر مبنای کسانی که قائل اند که وجوب بسیط هست همان گونه که نوبت به مقام اثبات نمی رسد، نوبت به جریان اصل عملی هم نمی رسد. ولی خب چون اصولیون مطرح کردند ما هم مطرح می کنیم این را.
در این جا بعضی ها گفتند اگر وجوب نسخ شد و شک در بقاء جواز کردیم استصحاب می کنیم بقاء جواز را.
این بساطتی که گفتین فضای بساطت منجر به این بشود که افراد در عین اینکه بسیط باشند دارای مراتب باشند یعنی تصویر این قضیه امکانش هست؟
دیروز هم اینو مطرح کردید
همچنان این سوال تو ذهنم هست مرکب بودن یا بسیط بودن من فکر می کنم به این قضیه فقط مرتبط به این حیثیت نیست.
ببینید در جلسات گذشته گفتیم وجوب حتی بنا بر نظر محقّق خوئی مجعول نیست اونی که مجعوله صِرف الاعتبار است این صِرف الاعتبار امر مرکّبی است درسته آقا؟ عقل میاد وجوب رو ازش انتزاع می کند. حالا اونی که به قول تعبیر آقای اَبسطُ البسائط همون اعتباره وجوب هم از اون که انتزاع میشده همون چیه؟ این هم بسیط می شود. کاری ما به افراد نداریم بله می تواند در قالب افراد محقّق بشه. ولی شما سلسله مراتب برا مراتبش قائل بشید، افراد با همدیگه تباین دارند چطور سلسله مراتب براش قائل بشی؟ بله بر مبنای ترکیب وجوب همان گونه که وجوب سلسله مراتب دارد این سلسله مراتب در افراد هم سرایت می کند این میشه ولی بنا بر بِساطت نخیر نیست.
خب پس بنابراین بعضی گفتند که وقتی وجوب نسخ شد ما شک در بقاء جواز کردیم استصحاب می کنیم بقاء جواز را چرا؟ چون زمانی که وجوب هست جواز هم یقیناً هست وقتی وجوب نسخ شد شک در بقاء جواز می کنیم. ارکان استصحاب تام هست یقین سابق به جواز شک لاحق بعد از نسخ وجوب به جواز
موضوع تغییر نمی کنه؟
حالا این اصل مطلب رو ما مسئله رو طرح بکنیم تا بریم ببینیم که آیا این استصحابی که گفتند صحیحه یا صحیح نیست و یا بعضی ها گفتند اگر وجوب نسخ شد شک می کنیم به بقاء مابقی احکام اصالةُ البَراءَة هم در مابقی جاری می کنیم الّا الجواز بِمعنیَ الاَخَص.
حالا بیشتر اصولیون روی استصحاب متمرکز شدن مثل مرحوم آقای محقّق خراسانی صاحب کفایه، مرحوم آقای خوئی، مرحوم عراقی همه اینا متمرکز شدن روی جریان استصحاب و عدم جریان استصحاب.
نظر اعلام را در این جا بیان کنیم مرحوم صاحب کفایه می فرمایند در این جا استصحاب جاری نمی شود چرا چون موردش از مورد استصحاب کلّیِ قسم ثالث است و استصحاب کلی قسم ثالث بالاجماع جریان پیدا نمی کند نه در کلی و نه در فرد.
برای اینکه نظر صاحب کفایه روشن گردد ناچاراً ما باید اشاره ای گذرا داشته باشیم نسبت به استصحاب کلّی.
عَلی قول المَشهور استصحاب کلی بر سه قسم است بین اصولیون معروف است استصحاب کلّی قسم اول، استصحاب کلی قسم دوم و استصحاب کلی قسم سوم.
استصحاب کلّی قسم اول این هست که ماهیّت کلّی توسط یک فرد محقّق شده است فرض کنیم انسانی وارد این مَدرس شد زید وارد این مدرس شد وقتی که زید وارد این مدرس شد یقین پیدا می کنیم به حصول انسان ،کلّی است بعد از مدّتی شک می کنیم در بقاء انسان. ریشه ی شکّ ما در بقاء انسان برمی گردد به شکّ ما به وجود زید در این مدرس. هم فرد هم زید یقین داریم به حدوثش در این مدرس و هم کلّیِ انسان را یقین داریم به حدوثش در این مدرس، بعد از مدتی شک می کنیم به بقاء زید در این مدرس، به بقاء انسان در این مدرس بالاتفاق گفتند هم استصحاب در کلّیِ انسان جاری میشه، میگیم انسان بقاء داره و هم استصحاب در خود زید جاری میشه در فرد جاری می شود. درسته تا اینجا؟
استصحاب کلّیِ قسم دوم
ماهیّت کلّیِ یک شیء در ضمن فردی محقّق می شود. منتها این فرد مردّد هست بین کثیرُالعُمر و طویلُ العُمر. بله مرحوم استاد ما آیت الله اعتمادی که رسائل رو خدمتشون می خوندیم ایشون هی مثال می زد می گفت که مثل پشه و فیل. وقتی حیوانی در یک جایی ورود پیدا کرد می فهمیم که حیوان محقّق شده یقین داریم حدوث حیوان را، منتها حیوان که در ضمن یک فرد پیاده شده است اون فرده برای ما مشخص نیست امرش دائر است بین طَویلُ العُمر و قَصیرُ العُمر. طویلُ العُمر فیله قصیرُ العُمر پشه هست. هی این مثال رو میزد "رحمة الله علیه"
خب سی بار رسائل رو درس داده سی بار! بله منتها زمانی که رسید به کفایه خلاصه عمر کفاف نکرد دیگه
شک می کنیم حالا ما مثال شرعی بزنیم به جای مثال عُرفی کسی حَدَثی ازش سر زد پس کلّیِ حدث، حادث شد، می رود بعد از حدوث حدث می رود وضو می گیرد ،در این جا شک می کند در بقاء حدث. ریشه ی شک در بقاء حدث برمی گردد به اینجا که این فرد از حدث بول بوده است که قَصیرُالعُمر هست و با وضو دیگه تمام شده است و یا منی بوده است که با وضو تمام نمی شود. حالا اگر اون حدثِ کلّی در ضمن بول محقّق شده باشد در این جا بلاشک با وضو حدث بولی حدث اصغر مرتفع شده است بلاشک ،ولی اگر منی بوده است با وضوح حدث ما مرتفع نمی شود. درسته تا اینجا؟ فقهای ما گفتند که، اصولیون ما گفتند که استصحاب در کلّیِ هدف جاری می شود یقین داری به کلّیِ حدث الآن شک در بقاءش داری استصحاب می کنی کلّیِ حدث را. ولی فرد را نمی توانی استصحاب کنی چرا؟ چون در مورد بول که ما یقین نداریم حادث شده احتمال داره بول باشه، در مورد منی هم یقین نداریم به حدوثش احتمال داره بول باشد.
پس یکی از ارکان استصحاب یقین به مستصحبه در حالتی که ما یقین به حدوث بول یا یقین به حدوث منی ابداً نداریم شک در حدوث نداریم. وقتی که شک در حدوث اینها داشتیم یکی از ارکان استصحاب از بین می رود. استصحاب جریان پیدا نمی کند در فرد ولی در خود کلّی ش جاری می شود.
سوال :کلّیِ حدث محقّق شده؟
جواب: بله کلّی حدث محقّق شده
سوال : ولی فرد محقّق نشده؟
جواب : نه فردی هم محقّق شده منتها نمی دانیم این فرد بوله یا منی. اینو ما نمی دونیم. پس خود فرد اگر بول باشه صد درصد رفته اگر منی هم باشه باقیه ولی ما شک در اصل حدوثش داریم در حالتی که یکی از ارکان استصحاب یقین به حدوث اون شیء است. ما در اینجا یقین به حدوث بول یا یقین به حدوث منی اصلاً نداریم. لذا گفتن استصحاب کلّی حدث جاری می شود ولی استصحاب فرد جاری نمی شود.
قسم سوم از استصحاب عبارت است از مشهور به استصحاب کلی قسم ثالث هست
استصحاب کلی قسم ثالث این است که خود ِکلّی محقّق می شود .کلّی در ضمن یک فردی محقّق می شود. ولی به صورت یقینی آن فرد نابود می شود. در عین حالی که یقین داریم به نابود شدن اون فرد شک داریم در بقاء کلّی. ریشه ی شکِّ ما در بقاء کلّی این است که مُقارن نابودی اون فرد، فرد دیگری جایگزینش شد یا نشد؟ شکِّ در کلّی برمی گردد به اینجا. تکرار می کنم کلّیِ قسم ثالث این است که ماهیّت کلّی به واسطه ی یک فرد محقّق شده است از طرف دیگر یقین داریم به مرتفع شدن آن فرد و در عین حالی که یقین داریم به مرتفع شدن آن فرد در عین حال شک در بقاء کلّی داریم. چرا شک در بقاء کلّی داریم چرا؟ چون شک داریم حین مرتفع شدن فرد آیا مقارنش فرد دیگر جایگزین شد یا فرد دیگر جایگزین نشد؟ اگر فرد دیگر جایگزین شد همچنان کلّی باقی است، اگر فرد دیگر جایگزین نشد در این جا خود کلّی هم باقی نیست.
در اینجا فقهای ما گفتند نه استصحاب در کلّی جاری می شود و نه استصحاب در فرد جاری می شود. چرا؟ چون وقتی که کلّی توسط یک فرد محقّق شد بعد هم یقین داریم به رفتن آن فرد اصل حدوث کلّی مشکوک می شود دیگه ما یقین به حدوث کلّی پیدا نمی کنیم. در اصل حدوث کلّی ما شک می کنیم وقتی در اصل حدوث شک کردیم استصحاب درش جریان پیدا نمی کند. چرا؟ چون یکی از ارکان استصحاب یقین به حدوث است. در این جا ما شک در حدوث اصل کلّی داریم ماهیّت کلّی هر چی. فردش هم به همین طریق است در این جا استصحاب در فرد هم جاری نمی شود چرا استصحاب در فرد جاری نمی شود؟ چون که اون ماهیّت کلّی که در ضمن یک فرد محقّق شد و حادث شد اون فرد یقیناً رفته یقین داریم که رفته شک داریم در حدوث فردی دیگر مقارن با او. وقتی شک داریم در حدوث فرد معنا ندارد استصحاب در فرد جاری بشود چون ارکان استصحاب را ندارد. جاری نمی شود.
مرحوم صاحب کفایه فرمودند که در این جا استصحابی که در ما نحنُ فیه جاری می کنید از نوع استصحاب کلی قسم ثالث هست.
فکر میکنم صفحه ی صد و نود و پنج باشه به نظرم آدرس رو یادداشت نکردم همون صد نود و پنج
لا مَجالَ لِجَریانِ الاستصحاب[1]
خب ایشون فرمودند استصحاب در این جا در مسئله ما جریان پیدا نمی کند چرا پیدا نمی کند؟ به خاطر اینکه این موردِ ما جریان استصحاب در او از نوع استصحاب کلی قسم سوم هست که بلاِجماع جاری نمی شود. حالا چطور ما نحنُ فیه از نوع استصحاب کلی قسم سوم است ؟ به این صورت که جَواز بالمعنی الاعم کلّی است دارای افراد متعدّدی است. دارای افراد متعدّدی است. خب اینجا رو دقّت کنید من فرق نظر صاحب کفایه را با دیگران رو ازتون می پرسم
مرحوم صاحب کفایه می فرماید جواز بالمعنی الاعم کلّی است. افرادی دارد خود وجوب،کراهت، استحباب و جواز بمعنی الاخص. همه از افراد جواز هستند. وقتی که وجوب که یک فرد از جواز هست نسخ شد و از بین رفت یقیناً باید ما یقین به ارتفاع جواز بکنیم ولی یقین به ارتفاع جواز نمی کنیم چرا؟ چون بعد از نسخ وجوب شک در بقا جواز می کنیم. چون شک می کنیم حین نسخ وجوب، فرد دیگری از جواز جایگزین وجوب شد یا جایگزین وجوب نشد. فرد دیگری از وجوب جانشین وجوب شد یا نشد مثلاً استحباب ،کراهت، جواز بمعنیَ الاَخَص جانشین وجوب شد یا نشد. پس با نسخ یقینی وجوب ما یقین به ارتفاع جواز پیدا نمی کنیم، بلکه شک در ارتفاع جواز پیدا می کنیم. درسته تا این جا؟ چرا شک در ارتفاع جواز بمعنیَ الاَعَم و کلّی می کنیم؟ چون شک می کنیم حینی که وجوب نسخ شد یقیناً آیا فرد دیگری از جواز مثل استصحاب، مثل کراهت مثل چی جانشین شد یا نه؟ اگر جانشین شد جواز همچنان ادامه دارد اگر نشد جواز هم رفته است.
این چیزی که آخوند می گفت، می گفت بعد از نسخ وقتی وجوب میره مردّد بین چهار تا حکم میشه جواز بمعنیَ الاَعَم مشتمل بر چهار تا که نمیشه
ببینید جواز بمعنیَ الاَعَم چهار تا حکم داره به غیر از این یکی خود وجوب است، یکی استحباب است ،یکی کراهت است ،یکی اباهه به معنیَ الاَخص.
وقتی وجوب داره مردد میشه بین افراد دیگه
افراد دیگه منظورش جواز بمعنای اعم است یا افراد دیگه ی حکمی؟
نه حکمی ببین در حرمت جواز وجود ندارد که ما داریم می گیم جواز به معنی الاعم کلی است. چهار فرد دارد درست شد حالا الان در ضمن یک فردش که وجوب است محقّق شد نسخ شد این یک فرد. ناسخ آمد و وجود را یک فرد رو نابود کرد. خب ما باید یقین به ارتفاع کلّی جواز داشته باشیم درسته؟ ولی در عین حال شکِّ در بقاء جواز کلّی داریم چرا؟ چون شک می کنیم وقتی یک فرد از جواز رفت که وجوب باشد آیا فرد دیگرش که سه تا باشه یکی از این سه تا مقارن با رفتن وجوب آمد یا نیامد؟ میشه استصحاب قسم سوم و بالاجماع استصحاب کلّی قسم سوم جاری نمی شود اصلاً اجماع هم نباشه جاری نمی شود. معقول نیست که جاری بشود
چند جلسه پیش که ازتون سوال پرسیدم حرمت هم شامل میشه من تعجّب کردم
نه اصلاً در حرمت روشنه جوازی درش وجود نداره بله
خب حالا سوال من اینجاست سوال من اینجاست
بر چه مبنایی صاحب کفایه گفته استصحاب در ما نحنُ فیه از نوع استصحاب کلّی قسم ثالثه؟ بر چه مبنایی؟
آیا بر مبنای اینکه احکام متباین هستند یا نه، احکام جواز اخص، استحباب ،کراهت اینا سلسله مراتب جواز هستند؟ تکرار می کنم دوباره آیا این گفته صاحب کفایه بر مبنای تایر بین احکام است یا بر مبنای سلسله مراتب داشتن احکام است نظر کدام یک از آقایون سلسله مراتب بود کدام یک از آقایان نظر تباین بین احکام بود؟
آقا ضیاء سلسله مراتب بود آخوند تضاد بود.
باریک الله این درسته. خب پس تا این جا درست گفتی.
اینی که صاحب کفایه گفته بر مبنای کدومیک است؟
تضاد و تباین
باریک الله و الّا اگر بر مبنای این که جواز سلسله مراتب دارد که مرحوم صاحب کفایه قبول ندارد، بر مبنای سلسله مراتب داشتن نه استصحاب جریان پیدا می کند و از گذشته توضیحش میدم خدمت شما.
چرا مرحوم صاحب کفایه سلسله مراتب را قبول ندارد؟
دیروز و پریروز توضیح دادم خدمت شما بعد هم فردا بیشتر توضیح می دهم خدمت شما
صاحب کفایه معتقدند که جواز، این چنین نیست که شدّت و ضعف داشته باشد نه، افرادی دارد افرادش همه با همدیگه متباین هستند برخلاف آقا ضیاء الدین عراقی می گه جواز شدّت و ضعف دارد وقتی شدّت و ضعف داشت یک مرتبه ش که شدّته که وجوب باشد پس مرتبه ضعیف هم در ضمنش هست دیگه.درست شد؟ وقتی شدّت رفت شک در بقاء ضعف هم می کنیم استصحاب رو می تونیم جاری بکنیم. درست شد؟
پس مرحوم صاحب کفایه می فرماید بر فرض اینکه ما بپذیریم جواز شدّت و ضعف داشته باشد یک مرتبه ش وجوبه در اینجا استصحاب جریان پیدا می کند. راجع به این استثنا فردا بیشتر توضیح می دیم وقت گذشته
و صل الله محمّد و آل محمّد