درس خارج اصول استاد عبدالمجید مقامی

1403/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/نسخ وجوب /بررسی اصل مسئله

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی اشرف الانبیا و المرسلین محمّد و آله الطّاهرین واللعن الدّائم علی اعدائهم من الان الی قیام یوم الدین

بحث امروز ما در مورد نَسخ وجوب هست.

مسئله به این صورت مطرح می شود که اگر چنانچه دلیلی دلالت کرد بر وجوب یک عملی و فعلی، بعد دلیل دیگر آمد آن وجوب را نسخ کرد. حالا نسخ را بعداً ان شاءالله می گم خدمت شما منظور چیه؟ اگر دلیل دیگر آمد و اون وجوب را نسخ کرد. آیا بعد از نسخ وجوب و از بین رفتن وجوب جواز باقی می ماند یا جواز اون فعل باقی نمی ماند؟

مراد از جواز در این مسئله می تواند دو معنا باشد، یکی به معنیَ الاَعَم که شامل وجوب ،استحباب و کراهت می شود و شامل جواز به معنیَ الاخص هست جواز به معنی الاَخص همان متساویُ الطَّرفین هست که یکی از احکام خمسه می باشد.

خب ما بحث رو در سه مقام مطرح می کنیم: مقام ثبوت ، مقام اثبات و دلالت و مقام جریانِ اصلِ عملی.

قبل از پرداختن به این سه مقام نسخ رو ابتدا تعریفی براش داشته باشیم.

نسخ بنا بر آنچه که خیلی از اعلام از جمله محقّق خوئی برای ما بیان کردند این هست که" النَّسخُ عِبارهٌ عَن اِنتهاءِ الحُکم بِانتِهاءِ اَمَدِه" نسخ به معنای این است که حکم تمام می شود. با تمام شدن مدّت و زمانش. نه اینکه حکم، قابلیت بقاء رو داشته، زمان خاصی نداشته، حالا برداشته شده نه این نیست. بلکه حکم از نظر امتداد و عدم امتداد مدّت زمان خاصی داشته است، آن مدت که تمام شد خود به خود حکم می رود. لذا نسخ در واقع رَفعُ الحُکم است.

سوال: یعنی از بین میره حکم؟

پاسخ استاد:به معنای تمام شدن مدّتش است.

پس بنابراین در این جا نصب به معنای دفع است، و انتهاء است و اعلام انتهاء است. این نه به معنای رفع باشه به معنای رفع نیست.

سوال:مثل اینکه نماز قضا بشه مثل اینکه مدّت ادای نماز دیگه تمام بشه و دیگه قضاء بشه

 

پاسخ استاد:بله حالا مسئله دقیقش مثل این مسئله دقیق ترش مثل این خب در صدر اسلام پیامبر مامور بود که به سمت بیت المقدس نماز بخواند یعنی واجب بود بر پیامبر و بر مسلمانان به سمت فلسطین و بیت المقدس نماز بخوانند درست شد؟ تا مدّت ها مسلمان ها به همان سمت نماز می خواندند. فوری بعد از اون مدّت آیه نازل شد "فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام " بر تو واجب است که به سمت مسجد الحرام برگردی. پس حکم وجوب نماز به سمت بیت المقدس دیگه مدّتش تمام شد. مدّتی ندارد دیگه. یه مدّت زمان خاصی داشت، تمام شد. درسته آقا؟

می گیم که اون دلیل دیگر که می گوید به سمت مسجد الحرام نماز بخوانید، نسخ کرد اون دلیلی را که می گفت به سمت بیت المقدس نماز بخوانید. آیا بعد از نسخِ وجوب، وجوبِ نماز خواندن به سمت بیت المقدس، جواز نماز به سمت بیت المقدس خواندن باقی می ماند یا باقی نمی ماند؟ الان معلوم شد که چی عرض میکنم خدمت شما؟

در این جا گفتیم که بحث رو ما در سه مقام مطرح می کنیم مقام ثبوت، مقام اثبات و مقام جریانِ اصلِ عملی.

اما مقام اول که مقام ثبوت باشد

مقام ثبوت:

اگر چنانچه دلیلی آمد، وجوب را نسخ کرد. آیا ثبوتاً و عقلاً امکان بقاء جواز آن هست یا نیست؟

این بحث وابسته به اینکه ماهیت وجوب چیست. این بحث وابسته به تشخیص ماهیت وجوب هست.

در مورد ماهیت وجوب دو نظریه وجود دارد:

یک نظریه ی صاحب مَعالِم [1] فرزند شهید ثانی رضوان الله تعالی علیهما که می گوید ماهیت وجوب مرکّب از جواز و رجحان با مَنع مِن التَّرک که جواز به منزله ی جنس وجوب هست ،منعِ مِن التّرک فصل وجوب است. وقتی که ناسخی می آید منع مِن التّرک را بر می دارد یعنی فسخ رو بر می داره. جنس همچنان سر جای خودش باقیست.

نظریه دوم که نظریه ی بسیاری از اعلام از جمله صاحب کفایه، مرحوم آقای خویی و دیگران این هست که وجوب معنا ندارد جنس و فصل داشته باشد، زیرا وجوب از بسائط هست. زیرا علّت بسیط بودن وجوب این است که شارع، وجوب را در واقع جعل نکرده است. به عبارت دیگر وجوب، مجعول شارع نیست بلکه آنچه که مجعول شرعی است ثبوتُ الفِعل عَلی ذِمَّه المُکلَّف که همون طلب باشه. آنچه که جعل شده از جانب شارع طلب هست چه در امر چه در نهی. امر، طلب ایجاد فعل است، نهی طلب ترک فعل است.

پس مجعول واقعی طلب که یک امر بسیطی هست می باشد. این اعتبار اَکسَتُ البَسائِط هست آن وقت عقل ما بر اساس قرائنی وجوب و یا سایر احکام شرعیه را احکام خَمسه ی شرعیه را از طلب انتزاع می کند. پس خوب دقّت کردید؟ آنچه که مجعول واقعی شارع هست و شارع اون را جعل کرده است، همین طلب است. عقل وجوب و یا حُرمت و یا استحباب و سایر احکام خَمسه را از این طلب به کمک قرائن انتزاع می کنند. پس در واقع احکام خَمسه جزء انتزاعات عقلی است که ریشه ی اعتبار شرعی دارد. درست شد؟ دقیقش همینه

 

و اگر گاهی اوقات می گویند احکام خمسه، مجعولات شرعی هستند. این بالعَرَض است والّا اولاً و بالذّات احکام شرعی مجعولات شرعی نیستند. مجعولات شرعی همین اعتباریست که گفتیم خدمت شما.

سوال:پنج تاش ؟ طلب میشه خواستن دیگه. مولا یا می خواد این طلب رو یا نمیخواد. حالا این پنج تا باید از خواستن یا نخواستن انتزاع بشه.شما بطق بیان فقط رفتید روی خواستن.

پاسخ استاد:گفتیم دیگه خدمت شما. لذا این اعتبار امرش دائر بین وجود و عدم است. این اعتباری که گفتم طلب امرش دائر بین وجود و عدم است.

سوال:اعم است دیگه؟

پاسخ استاد:بله دیگه اگر مولا اراده داشت طلب می کند، اراده نداشت طلب نمی کند. اون وقت وقتی که طلب کرد قرائنی عقل ما به دست می آورد که این طلبش الزامی است یا غیر الزامی.درست شد؟ الزامی بود یا وجوب است یا حرمت، غیر الزامی بود اون مابقی احکام می شود.

سوال:این وجود و عدمش از تناقض این جور موارده یا از قبیل ملکه و غیر ملکه ست؟که مثلاً الان ما پنج تایی که انتزاع می کنیم وجوب و استحباب رو متوجه میشم که طرف داره طلب میکنه از طرف وجوب. حرمت و کراهت رو از طرف عدم میخواد.

پاسخ استاد:نه ! حرمت هم طلبه. کما که وجوب هم طلبه. منتها در وجوب طلب ایجاد فعله، حرمت طلب ترک فعله. هر دو طلبه و هکذا در استحباب و کراهت.

سوال:اباهه چی؟

پاسخ استاد: اباهه متساویُ الطّرفین است ملاحظه فرمودید؟ متساوی الطرفینه.

خب در این جا باید عرض کنم خدمت شما بله در این جا وقتی گفتیم شارع، طلب رو اعتبار کرده این طلب امر بسیطی ست. جنس و فصل داشتن در آن معنا ندارد. چون جنس و فصل داشتن مربوط به حقایق خارجیه ی مرکّب است نه هر حقایق خارجی. حقایق خارجی بر دو قسم اند بعضیا مرکّب اند بعضیا مرکّب نیستند.

خداوند متعال یه حقیقتی ست ولی مرکّب نیست. ولی انسان یه حقیقتی ست، حیوان یه حقیقتی ست، این ها مرکّبند ازجنس و فصل. ولی امور اعتباریه ی شرعیه، این ها جزء حقایق خارجیه نیستند تا مرکّب از جنس و فصل باشند. امرشون بین وجود و عدم است. یا هست یا نیست. ریشه ی این امر اعتباری هست یا نیست، برگرده به این که مولا اراده دارد یا اراده ندارد.

در نتیجه بر اساس این بیان وقتی که ناسخی آمد وجوب را از بین برد، نسخ کرد نگیم از بین برد، نسخ کرد دیگه معقول نیست نزاع کنیم آیا جواز، بقاء دارد یا جواز، بقاء ندارد؟

خواستنش رو دیگه برداشته

 

تمام دیگه .تمام شد.

خب وقتی که معقول نبود دیگه نوبت به بحث اثباتی و جریان اصول عملی دیگه نوبت به اونا اصلاً نمی رسد. درست شد؟ ولی از اون جایی که طرح موضوعات اصولی بر اساس طرحی است که صاحب کفایه پیاده کرده، ما هم بر همان اساس مسائل اصولی را طرح می کنیم، مقام اثبات رو مطرح می کنیم. چرا؟ چون صاحب کفایه اصلاً مقام ثبوت را مطرح نکرده است. از همان ابتدا بحث رو برده است روی مقام اثبات.لذا ما هم بحث را مرتبط می دیم به مقام اثبات. پس بر مبنای مطالبی که در مقام ثبوت گفتیم، بقاء جواز معقولی نیست و امکان ندارد. دیگه نوبت به طرح مباحث مقام اثبات و جریان اصول عملی اصلاً نمی رسد، ولی در عین حال مقام دوم که مقام اثبات هست هم مطرح می کنیم.

من عذرخواهی می کنم نظریه دوم رو گفتم خدمت شما؟ گفتم در باب حقیقت وجود دو نظریه وجود دارد. گفتم؟ نظریه ی اول رو گفتم نظریه ی دوم رو هم گفتم.خیلی خب

در این جا عرض کنم خدمت شما عبارتی که مرحوم صاحب کفایه در مقام اثبات نقل کردند من عبارت صاحب کفایه را بیان کنم خدمت شما اون آدرسی رو که برای نظریه ی صاحب معالم گفتم بیان نکردم. آدرس کلام صاحب معالم در مورد ماهیت وجوب مَعالِمُ الاُصول صفحه ی63 البته چاپ سنگیه چاپ های معالم مختلفه، چاپی که من در اختیارمه چاپ سنگیه من از اونجا استخراج کردم.

در مقام اثبات، مرحوم صاحب کفایه عبارتش اینه که اِذا نُسِخَ الوُجوب وقتی وجوب نسخ شد اِذا نُسِخَ الوُجوبُ[2] وقتی که نسخ گردید وجوب به وسیله ی دلیل دیگری جلد 1 صفحه ی195

اِذا نُسِخَ الوُجوبُ فَلا دلالتَ لِدَلیلِ النّاسِخِ و لَلمَنسوخ علی بَقاءِ الجَواز اگر نسخ شد هنگامی که نسخ شد وجوب دیگه دلیلی وجود ندارد از ناسخ و منسوخ تا اثبات کند بقاء جواز را. دلیلی وجود ندارد.حالا بقاء الجواز بالمعنا الاعَم جواز به معنای اعم تا شامل ...جواز به معنای اعم چی میشه؟ شامل چهار حکم میشه وجوب،استحباب، کراهت و جواز بمعنی الاخص میشه چهارتا. نه دلالت بر بقاء جواز می کند بالمعنالاعم ونه بنا به معناالاخص و دلالت بر بقاء جواز به معنای اخص هم نمی کند.

سوال:جواز به معنای اخص چی میشه؟

پاسخ استاد:همون جواز متساوی طرفینه، همون جوازیه که یکی از احکام خمسه ست.

نه دلالت بر بقاء جواز به معنای اعم و نه دلالت بر بقاء جواز به معنا اخص می کند. همچنین دلالت بر بقاء احکام دیگر هم نمی کند وَ لا دِلالَتَ لَهُما علی ثُبوتِ غِیرِه مِنَ الاَحکام همچنین دلالتی نیست برای دلیل ناسخ و برای دلیل منسوخ بر ثبوت غیر جواز از احکام دیگر.

جواز به معنای اعم رو داریم می گیم. جواز به معنای اعم گفتیم شامل وجوب، استحباب ،کراهت و جواز به معنای اخص می شود. درسته؟ خب حالا همین جواز به معنای اعم، وجوبش رفت. درست شد؟ آیا جواز باقی می ماند؟ آن وقت جواز که باقی می ماند یا استحبابه یا

 

کراهته. جواز به معنای اخص هم دلالت نمی کنه که متساوی الطرفینه. ولی آیا دلالت بر حکم دیگری غیر از این می کند؟ غیر از این حکمی نیست؟ هست. اون چیه؟ حرمت است. غیر از اینا حرمته.

اگر وجوب رفت آیا اون عملی که قبلاً واجب بود حرام می شود یا حرام نمی شود؟ کما لا دِلالتَ لَهُما علی ثبوت غیرِهِ مِن الاحکام دلالت نیست برای دلیل ناسخ و منسوخ که ثابت کند غیر جواز را.

چرا هیچ گونه دلالتی برای ناسخ و برای منسوخ بر بقاء جواز وجود ندارد؟ اگر دقّت کرده باشید مرحوم صاحب کفایه بحث اثباتی رو مطرح کرده است. ضَرورتَ اَنَّ ثُبوتِ کُلِّ واحِدٍ مِنَ الاَحکام الاربَعَهِ الباقِیَه بَعدَ الاِرتِفاعِ الوجوبِ واقعاً مُمکِنٌ چون بدیهی است ثبوت هر یک از احکام چهارگانه ی باقی مانده، چون بعد از وجوب چند حکم باقی می ماند؟ چهار تا دیگه. وجوب بره کنار چند تا دیگه باقی می مونه؟ هر یک از این ها راجع به اون عملی که قبلاً واجب بود ممکن است اون عمل چی باشد؟ یکی از احکام اربعه ی باقی مونده رو داشته باشه. امکان داره. ولی این ثبوت یکی از احکام اربعه رو بر اون شد باید از دلیل دیگر استفاده کنیم. از دلیل ناسخ و دلیل منسوخ نمی توانیم استفاده کنیم

سوال:به عبارتی اثبات نداره چون ثبوت نداره.

پاسخ استاد:یعنی چه که دلالت نداره چون ثبوت نداره؟

سوال:دلالت مقام اثبات نیست؟

پاسخ استاد:نه اگر گفتیم مقام ثبوت نداره دیگه معنا نداره اثبات مطرح بشه. یعنی ایشون قبول کرده که می تونه ثبوت داشته باشه ولی ما دلیلی برای اثبات نداریم. یعنی از ناسخ و منسوخ دلیلی بر اثبات نداریم ممکنه لیلی از یک جاهای دیگه داشته باشه، ولی از خود ناسخ یا منسوخ چنین چیزی برداشت نمیشه.

سوال:چطور ثبوتی رو اون مد نظرشه؟

پاسخ استاد:عقلی. امکان عقلی رو می گیم ثبوت. یا محال عقلی رو میگیم ثبوت.گفتیم توضیح دادیم خدمتتون

خب ضَرورَتَ اَنَّ ثُبوتُ کُلِّ واحِدٍ مِنَ الاَحکامِ الاَربَعَهِ الباقِیه بعدَ ارتفاعِ الوجوبِ واقعاً ممکنٌ هر یک از احکام ممکنه وَلا دِلالتَ لِواحدٍ مِن دلیلَیِ النّاسِخِ و المَنسوخ بِعِهدَ الدِّلالت علی تَعیینٍ واحدٍ مِنها هیچ دلیلی نیست، هیچ دلالتی نیست، هیچ دلالتی نیست از دلیل ناسخ و دلیل منسوخ که دلالت کند بر بقاء یکی از احکام اربعه. به هیچ کدام از دلالات ثلاث. دلالت مطابقی، دلالت تضمُّنی و دلالت التزامی. هیچ دلالتی در ناسخ و منسوخ به این دلالت ثلاثه دلالت بر یکی از احکام اربعه نمی کند.

خب پس اگر بخواهیم ثابت کنیم یکی از احکام اربعه ی دیگر را از کجا؟ فَلابُدَّ لِتَّعیینِ من دَلیلِ آخَر پس اگر بخوایم معین کنیم یکی از احکام اربعه ی باقیه را باید از دلیل دیگر استفاده کنیم از دلیل ناسخ و دلیل منسوخ نمی توانیم استفاده کنیم.

 

سوال:این مطلب رو برداشت کردم از بیان صاحب کفایه که نسخ در نظر صاحب کفایه فرق می کنه با تعریفی که ذکر کردید. تو اون تعریف کلّاً برداشته میشد و لذا چون ثبوت نداشت نه اثباتی داره ونه عملیه، ولی در نظر آخوند مثل نسخ که مثلاً بعضی از اقوام بود نسخ در وجود بود که مطرح می کردن که تبدیل می شد به بوزینه یعنی یه چیزی بود ولی دیگه این قبلیه نبود.

پاسخ:ببینید در ارتباط با نسخ یه اختلاف نظری وجود داشت.

سوال:ظاهراً ایشون قائل به اینه که یک ثبوتی می ماند.

پاسخ استاد:نه، در ارتباط با حقیقت نسخ اختلاف نظر وجود داره که رفع است یا دفع است.

اگر رفع باشد یعنی حکم توان بقاء رو دارد. وجوب می تواند بقاء را داشته باشد، ولکن ناسخ اومد اونو مرتفع کرد. ولی اگر نسخ به معنای انتهای اَمَدُ الحُکم باشه، این معناش باشه، ناسخ فقط میاد اعلام می کند ای حکم تو زمانت تمام شد، میشه دفع. تو زمانت تمام شده این میشه دفع درسته؟ که نظر مرحوم آقای خوئی و دیگران هم همینه. درسته آقا؟ وقتی که این طور شد چیزی باقی نمی ماند. اصلاً معنا ندارد چیزی باقی بماند تا بگویم جواز باقی می ماند یا جواز باقی نمی ماند.

حالا ادامه بحث رو می ذاریم ان شاءالله جلسه ی آینده

سوال:اینجا بحث اعتباریاته اعتباریات از حقایق گرفته میشه در بحث نسخ در حقایق ما گفته بودیم که وجودی کاهش پیدا کرد

پاسخ استاد:ریشه ش حقایقه ها

سوال:حالا این وجود رتبه ی وجودیش کاهش پیدا کرد، یعنی از انسان به بوزینه تبدیل شد. ولی یه چیزی بود یه چیزی بود ولی درجه اش کاهش پیدا می کرد حالا همین اگه بخوایم در این لحاظ کنیم این درجه اون از این

پاسخ استاد:نظر آقای خویی این نیست

سوال:صاحب کفایه نظرش اینه. یعنی دقیقاً با نگاه فلسفی به قضیه نگاه کرده. میگه یه چیزی هست ولی مردد بین افراد میشه حالا دلیل دیگه میاد مشخص میکنه خودش دیگه دلالت نداره چرا ؟چون چند نفر جلوش هستند وقتی تو سرش که خورد با توجه به نظریه ی...

پاسخ استاد:حالا باید ببینیم دقیقاً نسخ از دیدگاه صاحب کفایه چیه؟ فراموش نکردم دیدگاه صاحب کفایه را در باب نسخ بیان می کنیم تا ببینیم آیا رفعه یا به معنای دفعه؟ اگر رفع باشه این حرف درسته! ولی اگر دفع باشه نه ،درست نیست! ما باید کلمات صاحب کفایه رو ببینیم.

منظور ایشون که میگه احکام از حقایق گرفته میشه، منظورش همون مصالح و مفاسده که مصالح و مفاسد حقایق خارجی هستند که بر اساس اون مصالح و مفاسد چیزی اعتبار میشه، از جانب شارع. اون وقت از این اعتباریات شرعی عقل ما بنابر قول مشهور وجوب را یا حرمت را یا احکام را انتزاع می کند.

والّا نظر بعضیا اینه که اصلاً اصل این احکام مجعول شرعی هستند.

 


[1] معالم الدين وملاذ المجتهدين، العاملي، الشيخ حسن بن زين الدين، ج1، ص63.
[2] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص195.