1400/06/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/صيغة الأمر /دلالت صیغه امر بر فور یا تراخی
قال علیٌ علیه السلام: عند الحیرة تستکشف عقول الرجال.[1]
زمانی که حیرت وسرگردانی در مورد امری برای انسان پیش بیاید در اینجا عقل انسان بکار میافتد وراه حلی را پیدا میکند لکن باید دقت کرد که زمانی عقل انسان بکار میافتد وراه حلی را با تأمل پیدا میکند که ما عند الحیرة آرامش خودمان را حفظ کنیم اگر آرامش وتعادل روحی و روانی خود را حفظ کنیم در اینجا عقل بکار میافتد و راه حلی بوجود میآید، اتفاقا علاوه بر اینکه راه حلی پیدا میکند عقل هم آهسته آهسته وبه مرور زمان شکوفا میشود.
بحث ما در مورد دلالت صیغه امر از حیث ماده و هیئت بر فور وتراخی بود ابتدا نظریه صاحب کفایه را ذکر کردیم که ایشان فرمودند نه دلالت بر فور ونه دلالت بر تراخی میکند ولی بعضی ادعا کردند که آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت بر فور وتراخی میکنند دو تا آیه را از باب مثال بیان کردند اولی آیه ﴿وسارعوا الی مغفرة من ربکم﴾[2] و دیگری آیه ﴿فاستبقوا الخیرات﴾[3] در اینجا مرحوم صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه جوابهایی را به این استدلال دادند ایشان به نحوه استدلال بر فوریت توسط آیات مذکور جوابهایی را دادند جلسه گذشته دو جواب را مطرح کردند وبر جوابهای صاحب کفایه اشکال وارد شد حالا میخواهیم جواب سوم را خدمت شما عزیزان مطرح کنیم مرحوم صاحب کفایه در جواب استدلال به دو آیه بر فوریت جواب سومی دادند جواب سوم این است که امر در هر دو آیه هم آیه ﴿سارعوا﴾ و هم آیه ﴿فاستبقوا﴾ ارشادی است پس جواب سوم صاحب کفایه به استدلال کردن به هر دو آیه برای دلالت صیغه امر بر فوریت این است که امر در هر دو آیه ارشادی است یعنی ارشاد به حکم عقل است، اینها مولوی نیستند، چرا ارشادیاند؟ چون عقل بطور مستقل حکم میکند که مکلف بهتر است برای امتثال امر مولا سرعت و سبقت بگبرد چون امکان دارد که بعدا موانعی بوجود بیاید و نتواند امر مولا را امتثال کند .
اصلا امتثال فوری برای عبد محبوبیت نزد مولا میآورد لذا عقل میگوید امتثال فوری امر مولا غالبا پیش مولا محبوبیت میآورد
ثانیا ممکن است اگر فورا انجام ندهد بعدها مشکلی بوجود بیاید که مکلف نتواند امتثال امر مولا را بنماید، وقتی که عقل چنین حکمی دارد، وجود اوامر در کتاب وسنت ارشاد به همین حکم عقل هستند از جمله آیاتی که ارشاد به چنین حکم عقل هستند همین دو آیه مذکور است.
آیات و روایات دیگر در این زمینه فراوان وجود دارد آیه دیگر که میتواند ارشادی باشد مثل ﴿اطیعوا الله﴾[4] که امر در این آیه ارشادی است یعنی ارشاد به حکم عقل است چون بطور مستقل حکم به اصل اطاعت مولا میکند و وقتی عقل بطور مستقل چنین حکمی کرد امر در آیه ﴿اطیعوا الله﴾ ارشاد به حکم عقل میشود.
در روایات هم نمونههای متعددی برای این مسأله وجود دارد مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل الشیعة ابواب مقدمات عبادات باب27 عنوانی با نام استحباب تعجیل فعل الخیر و کراهة تأخیره درست کرده است، در این باب 27 روایات متعددی را ذکر میکند که دلالت بر مسارعت واستباق بر فعل خیر میکند ودلالت بر فوریت در عمل خیر میکند؛ از باب نمونه یکی دو روایت را خدمت عزیزان میخوانیم:
وعنه مراد از عنه محمد بن یعقوب کلینی رضوان الله تعالی علیه است مرحوم صاحب وسائل این روایت را که الان قرائت میکنیم از کافی کلینی نقل میکند وعنه عن احمد عن ابن ابی عمیر عن مرازم بن حکیم عن ابی عبدالله علیه السلام در اینجا به دلیل امر مستحبی است کاری به سند نداریم گرچه افرادی مانند ابن ابی عمیر در این سند وجود دارد ابن ابی عمیر علاوه بر اینکه از اصحاب اجماع است جزء مشایخ ثلاثه محسوب می شود عن ابی عبدالله علیه السلام قال: کان ابی یقول إذا ههممتَ بخیر فبادِر،[5]
امام صادق علیه السلام فرمودند که پدرم پیوسته میگفت هنگامی که همت و تصمیم بر کار خیری گرفتی فوری انجام بده علتش این است که فإنك لا تدري ما يحدث چون نمیدانی که بعدا چه پیش میآید شاید موانعی پیش آمد که تو نتوانستی این کار خیر را انجام بدهی واگر این کار خیر را انجام ندادی چقدر آثار وبرکاتی که از دستت رفته است.
یا روایت دیگر: محمد بن یعقوب کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن نعمان عن حمزة بن حمران قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول[6] : که حمزة بن حمران میگوید امام صادق علیه السلام پیوسته میفرمود:
إذا همّ أحدكم بخير فلا يؤخّره اگر یکی از شما تصمیم بکار خیری گرفت آن را به تأخیر نیاندازد
فإن العبد ربما صلى الصلاة، أو صام اليوم، فيقال له: اعمل ما شئت بعدها فقد غفر لك. فا، فای تعلیل است یعنی چرا به تاخیر نیندازیم؛ آن فوریت اگر فرضا معتبر باشد از قیود شرعی مأموربه نباشد اگر فوریت از قیود شرعی مأموربه شد در اینجا حملش بر ارشادی کردن بی معنا خواهد بود مثال موردی که قید، قید شرعی است و نمیتوان امر در آنجا را حمل بر ارشادی کرد طهارت است که قید شرعی صلّ است نه قید عقلی، اگر قید شرعی بود امر در آن را نمیتوان حمل بر ارشادی کرد، در مانحن فیه اگر فوریت قید شرعی مأموربه باشد که فعل خیر است در اینجا ارشادی دانستن ﴿سارعوا﴾ و ﴿فاسبتقوا﴾ بی معنا خواهد بود پس در یک صورت جواب سوم مرحوم صاحب کفایه صحیح است در صورت دیگر باطل، در صورتی که قید فوریت قید شرعی نباشد جواب سوم صاحب کفایه درست است ولی اگر چنانچه فوریت قید شرعی بود جواب سوم صاحب کفایه که اوامر در آیات مذکور را حمل بر ارشادی بودن کرد قابل پذیرش نخواهد بود.
برای اینکه ما از آراء دیگر فقهاء ودیگر اصولیین در باب فوریت وتراخی مانند آقا ضیاء الدین عراقی وامثال اینها استفاده کنیم تصاویری که در باب فوریت وتراخی گفته شده است را خدمت عزیزان بیان میکنیم، بعد از آراء دیگران استفاده میکنیم .
تصویر اول
تصویر اولی که از فوریت بیان کردهاند وحدت مطلوب است مراد از وحدت مطلوب در اینجا این است که فوریت قید طبیعت مأموربه واجب باشد به گونهای که اگر مکلف فورا در زمان اول عمل را اتیان نکند اصل طبیعت مأموربه وجوبش ساقط میشود مثل وجوب رد سلام که معمولا فقهاء در فقه آن را مطرح میکنند وجوب رد سلام فوری است یعنی مولا وجوب رد سلام را به قید فوریت از مکلف میخواهد که اگر در همان زمان اول جواب سلام داده نشود رد سلام از وجوب ساقط میشود در زمانهای بعد میتوان رد سلام کرد ولی دیگر وجوب ندارد؛ پس بنابراین هم رد سلام و هم فوری بودن رد سلام یک مطلوب برای مولا است .
نتیجه تصویر اول این است که تراخی در امر به عنوان قید مأموربه اخذ نشده است وقید مأموربه واجب نیست بلکه فوریت قید است بله اگر فوریت قید نبود جواز تراخی خود بخود قید خواهد بود .
تصویر دوم
تصویر دوم در باب فوریت وتراخی تعدد مطلوب است مراد از تعدد مطلوب این است که اصل طبیعت مأموربه واجب برای مولا یک مطلوب است وفوریت انجام مأموربه واجب، مطلوب دیگری خواهد بود به گونهای که اگر مکلف در زمان اول مأموربه را انجام نداد فوریت ساقط میشود ولی اصل مأموربه همچنان واجب است ومطلوب مولا است وباید انجام بشود مانند صلاة آیات زلزلة که به مجرد حصول زلزله باید فورا انجام بشود ولکن اگر در همان زمان اول انجام نشد در اینجا فوریت ساقط میشود ولی اصل نماز آیات زلزله همچنان باقی است و مولا از مکلف میخواهد؛ پس در تصویر دوم اصل طبیعت مأموربه یک مطلوب است وفوریت مطلوب دیگری است در اینجا طبق نتیجه تصویر دوم، مفهوم تراخی در امر اخذ نشده است و امر دلالت بر طبیعت مأموربه مینماید، وقتی که تراخی قید نشد فوریت هم به عنوان وحدت مطلوب قید نشده است بلکه اصل طبیعت یک مأموربه است وفوریت هم مأموربه دیگری خواهد بود به گونهای که اگر فوریت که یک مأموربه است انجام نشد مولا طبیعت مأموربه را همچنان از مکلف میخواهد در نتیجه تراخی قید برای مأموربه نیست .
نتیجه تصویر دوم چیست؟ مأموربه وطبیعت مأموربه واجب موسع میشود و واجب موسع این است که در زمان اول باید انجام بشود واگر انجام نشد در زمان بعد باید انجام بشود بنابراین علیرغم اینکه فوریت مطلوب دیگری است اگر مأموربه انجام نشد اشکالی ندارد یعنی اگر مأموربه در زمان اول انجام نشد در اینجا اصل طبیعت مأموربه ساقط نمیشود در زمان بعد میشود وقتی در زمان بعدی شد واجب موسع میشود پس بنابراین تراخی قید امر نیست ولی در عین حال چون تعدد مطلوب نسبت به فوریت وجود دارد نتیجهاش واجب موسع میشود.
تصویر سوم:
تصویر سوم به صورت تعدد مطلوب به تعبیر اصولی به نحو فورا ففورا است، مراد این است که اصل طبیعت مأموربه و واجب یک مطلوب است و فوریت یک مطلوب دیگری است مانند تصویر دوم لکن اگر مأموربه واجب در زمان اول فورا انجام نشد باید در زمان بعدی فورا انجام بشود پس زمان اول فوریت دارد که اگر نشد اصل طبیعت مأموربه ساقط نمیشود لکن در زمان دوم فوریت دارد وباید فورا انجام بشود از اینگونه فوریت به فورا ففورا تعبیر میآورند تعدد مطلوب به نحو فورا ففورا مثل حج، اگر شخصی مستطیع شد فورا همان سال اول، باید اعمال حج را انجام دهد که اگر فورا در سال اول انجام نداد حتما در عام بعدی ودوم فورا باید اعمال حج را انجام بدهد وبه تأخیر نیاندازد وهکذا وجوب خمس، وجوب خمس به عنوان تعدد مطلوب است یعنی اصل پرداخت خمس یک مطلوب مولا است وفوریت مطلوب دیگر مولا است این تصویر سوم بود که مثالش حج وخمس و زکات است وزکات هم در زمان اول از باب تعدد مطلوب فوری است اگر در زمان اول زکات را پرداخت نکرد در زمان بعدی حتما باید فورا پرداخت نماید.
تصویر چهارم
در اینجا تصویر چهارمی هم بیان میکنیم، تصویر سوم با تصویر دوم چه فرقی دارد، تصویر دوم این بود که تعدد مطلوب وجود دارد یکی اصل طبیعت مأموربه، دوم فوریت که اگر مأموربه را فورا در زمان اول انجام نداد در زمان بعدی دیگر فوریت ندارد ولی در تصویر سوم فوریت دارد که اگر در زمان اول انجام نداد در زمان بعدی و دوم فوریت دارد، در زمان بعدی و سوم فوریت دارد وهکذا .
بنابراین در اینجا تصویر چهارمی را هم میتوان در باب فوریت و تراخی بیان کرد وآن وحدت مطلوب است منتها به نحو فورا ففورا دقت شود که تصویر چهارم با تصویر سوم مخلوط نشود، تصویر چهارم این است که وحدت مطلوب به نحو فورا ففورا است، منظور این است که اصل طبیعت مأموربه مقید به فوریت است و اینکه در زمان اول باید فورا مأموربه انجام بشود اما اگر در زمان اول فورا انجام نشد یک سری واجبات مشروع جعل میشود که همه این واجبات یکی پس از دیگری فوریت دارند، پس تصویر چهارم این شد که وحدت مطلوب به نحو فور ففورا است یعنی فورا قید مأموربه است منتها به این صورت که مولا مأموربه را به قید فوریت زمان اول به عنوان یک مطلوب از ما میخواهد که اگر انجام نشد یک سری واجبات بعدی مترتب میشود یعنی واجب مشروط بعدی که قیدش فوریت است بر واجب اول که قیدش فوریت است مترتب میشود و اگر در زمان بعد فورا انجام نشد یک واجب مشروط دیگر جعل میشود حالا مثالی در فقه برای این مورد نمیتوانیم بیان کنیم ولی شاید بتوان به گونهای واجب کفائی را معنا کرد که بتواند مثالی برای تصویر چهارم باشد.
واجب کفائی باید در همان زمان اول، عمل به تعداد مَن بهالکفایه انجام بشود که اگر در زمان اول انجام نشد در زمان بعدی یک واجب کفائی دیگری میشود که باز باید در زمان بعدی انجام بشود اگر آن نشد، سومی، شاید بتوان واجب کفائی را به عنوان مثال برای تصویر چهارم بیان کرد چون که مثال دیگر ندارد.
خلاصه تصاویر چهارگانه
بنابراین در اینجا ما چهار تصویر برای فوریت وتراخی گفتیم خلاصهاش این شد که تصویر اول، وحدت مطلوب است، تصویر دوم تعدد مطلوب است، تصویر سوم تعدد مطلوب به نحو فورا ففورا است، تصویر چهارم وحدت مطلوب به نحو فورا ففورا است، تقاضا دارم از طلاب عزیز که فرق این چهار تصویر را کاملا دقت وملاحظه بفرمائید.