98/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صحیحه ثالثه زراره /اخبار /ادله /استصحاب /اصول عملیه /علم اصول
خلاصه مباحث گذشته:
در اخباری بود که برای اثبات استصحاب به آنها استدلال شده بود به روایت سوم زراره رسیدیم امام علیه السلام فرمودند: « وَ إِذَا لَمْ يَدْرِ فِي ثَلَاثٍ هُوَ أَوْ فِي أَرْبَعٍ وَ قَدْ أَحْرَزَ الثَّلَاثَ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا أُخْرَى وَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ » محل استدلال جمله « وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ » می باشد و گفته شد از این جمله قاعده استصحاب استفاده می شود، اشکال اول و جواب آن مطرح شد و امروز بحث در اشکال دوم است.
مراد از یقین، یقین به عدم اتیان رکعت چهارم نیست، بلکه مراد از آن یقین به فراغ و برائت ذمه است پس مراد از « وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ » آن است که یقین به فارغ ذمه را با شک نقض نکند، یعنی به فراغ شکی و احتمالی اکتفا نکند. یعنی کاری انجام ندهد که با آن کار فراغ یقینی حاصل شود و کاری نکند که باآن فراغ یقینی رفع ید شده و به سراغ فراغ احتمالی برود.
او باید فراغ یقینی حاصل کند و راه آن همان است که امام علیه السلام تعلیم کردند یعنی شخص بنا را بر اکثر گذاشته و یک رکعت نماز احتیاط بخواند، وقتی نماز احتیاط میخواند یقین به فراغ ذمه پیدا میکند چون اگر در واقع سه رکعت خوانده بود با یک رکعت نماز احتیاط نماز او کامل می شود و اگر در واقع چهار رکعت خوانده بود رکعت چهارم به طور منفصل اتیان شده و مضر نخواهد بود.
اما فراغ احتمالی آن است که در شک بین سه و چهار، یک رکعت به طور متصل بخواند، که با این کار فراغ ذمه او احتمالی است. جون با این رکعت شاید نماز شخص پنج رکعت شده و نماز وی با اضافه شدن رکوع و دو سجده باطل شود.
پس این جمله ارتباط با قاعده استصحاب نداشته و ناظر به قاعدهای در باب رکعات نماز است که باید نماز به گونهای به پایان برسد که یقین به فراغ ذمه حاصل شود.[1]
امام علیه السلام میفرمایند « وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ » یقین را با شک نقض نکند یعنی یقین بالفعل موجود است و یقین فعلی را با شک نقض نکند.
شیخ اعظم روایت را اینگونه معنا کرده است که «فلیحصِّل الیقین» باید شخص به دنبال تحصیل یقین باشد و حال آنکه یقین در جمله حضرت بالفعل موجود است، لازمه اینکه مراد از یقین، یقین به فراغ ذمه باشد آن است که این یقین فعلا موجود نیست و بعد از انجام رکعت احتیاط این یقین آن موقع به دست خواهد آمد.
اخذ به امتثال و فراغ احتمالی یعنی خواندن یک رکعت به طور متصل. شخصی که نمیداند سه رکعت خوانده است یا چهار رکعت او یک رکعت دیگر بخواند و در نتیجه ذمه اش احتمالاً فارغ شده است و احتمالاً فارغ نشده است اگر در واقع سه رکعت خوانده بود با اضافه کردن یک رکعت ذمه اش فارع شده است و اگر در واقع چهار رکعت خوانده بود با اضافه کردن یک رکعت، پنج رکعت خوانده و ذمه اش فارغ نشده است.
و اگر کسی به فراغ احتمالی عمل کند یقینش را با شک نقض نکرده است بلکه او قاعده اشتغال را نقض کرده است و نقض قاعده اشتغال یعنی عمل نکردن به این قاعده عقلی.[2]
و نام نقض قاعده عقلی اشتغال، نقض یقین به شک نیست. نقض یعنی شکستن و رفع ید کردن و این مکلفی که یک رکعت متصل انجام داده است یقینش را نقض نکرده بلکه قاعده اشتغال را نقض کرده است.
پس تعبیر «نقض یقین به شک» را نقض قاعده اشتغال معنا کردن خلاف ظاهر است، و امام فرمود نقض یقین به شک نکن و نفرمود: نقض اشتغال نکن.
بنابراین معنایی که شیخ اعظم کرده است خلاف ظاهر است.[3]
استصحاب در موارد شک در رکعات به خاطر خصوصیت مورد جاری نیست و اگر ادله نماز احتیاط در شک در رکعات وارد نمیشد حکم مسأله طور دیگری بود لذا فقها هیچ وقت در عدد رکعات به استصحاب تمسک نکرده اند.
در مثال شک بین سه و چهار شما در اتیان رکعت چهارم شک دارید و استصحاب میگوید رکعت چهارم اتیان نشده است و شما یک رکعت دیگر میخوانید.
از طرف دیگر معلوم است که تشهد و سلامِ نماز باید در رکعت چهارم واقع شود و اگر یک رکعت اضافه شد، در اینکه آن رکعت اضافه شده، رکعت چهارم است یا نه شک وجود دارد، اگر استصحاب بگوید این رکعت چهارم است، این اصل مثبت خواهد بود و استصحاب مثبِت حجت نیست، چون لازمه عقلی نخواندن رکعت چهارم آن است که این رکعت اضافه رکعت چهارم باشد.
شرط تشهد و سلام هم آن است که در رکعت چهارم واقع شود، اگر استصحاب بگوید این رکعت اضافی، رکعت چهارم است استصحاب اصل مثبت خواهد شد. لذا پذیرفتن اشتراط وقوع تشهد و سلام در رکت رابعه موجوب می شود استصحاب در اینجا اصل مثبت باشد.
اما در غیر این مورد مثل شک در اینکه یک سجده انجام داده است یا دو سجده، استصحاب می گوید سجده دوم اتیان نشده است و شما یک سجده دیگر انجام می دهید و به خاطر آنکه اشتراط دیگری وجود ندارد مشکل اصل مثبت پیش نمیآید.
لذا اگر اخبار احتیاط نبود فقها در این فرع فتوا میدادند که مصلی علی القاعده باید نماز را دوباره بخواند.
حاصل مناقشه: استصحاب در شک در رکعات جاری نیست لذا مفاد این روایت نمیتواند استصحاب باشد و ربطی به قاعده استصحاب ندارد.
اشتراط وقوع تشهد و سلام در رکعت رابعه در فقه دلیل ندارد، آیه و روایتی وجود ندارد که بر این اشتراط دلالت کند و چیزی که بر آن دلیل وجود دارد آن است که تشهد و سلام باید بعد از رکعت چهارم باشد.
هر رکعتی با اتمام سجدتین به پایان میرسد و دلیل میگوید تشهد باید بعد از رکعت چهارم باشد و وقتی روایات نماز احتیاط وجود نداشت علی القاعده استصحاب جاری شده و تو متعبد هستی به اینکه رکعت چهارم را نخواندی، لذا برمیخیزی و رکعت چهارم را خوانده و یقین پیدا میکنی که تشهد و سلام بعد از رکعت چهارم واقع شد.
اگر یک رکعتی که اضافه شده است رکعت پنجم باشد و شما بدانید که رکعت پنجم است نماز به خاطر اضافه شدن رکوع و سجده باطل است نه به خاطر اینکه تشهد و سلام در رکعت چهارم واقع نشده است و بطلان نماز ربطی به تشهد و سلام ندارد چون طبق دلیل تشهد و سلام باید بعد از رکعت چهارم باشد و با اضافه شدن یک رکعت شما یقین دارید که تشهد و سلام بعد از رکعت چهارم واقع شده است و تشهد و سلام شما تامّ الاجزاء و الشرائط انجام شده است.
ادله ای هم که می گویند وقتی مصلی در حال نشسته بین رکعت چهار و پنج شک کند مؤید این [مطلب] است [که وقتی تشهد و سلام بعد از رکعت چهارم واقع شود نماز صحیح است].
بنابر پذیرش اشتراط صحت تشهد و سلام به وقوع در رکعت چهارم از لحاظ فقهی، جواب دوم به محقق عراقی آن است که امام علیه السلام خود استصحاب مثبت را در فرض سؤال تطبیق کردهاند و استصحاب مثبت در رکعات حجت است.
در بحث مثبتات استصحاب خواهد آمد که مختار آن است که حجت بودن مثبتات اصل از لحاظ عقلی محذور ندارد و تنها مشکل آن است که از لحاظ اثباتی دلیل اعتبار استصحاب آثار و لوازم عقلی استصحاب را حجت نمیداند اما در این روایت اگر امام خود استصحاب را تطبیق کرده و بفرمایند یقین به عدم رابعه را با شک نقض نکن یعنی مثبتات استصحاب حجت است.
و اگر از این روایت تعدی نشود قدر متیقن آن است که این روایت مثبتات استصحاب را در مورد خود حجت قرار داده است.
مراد از «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» قاعده استصحاب نبوده و قرینه وجود دارد که این جملهی روایت با استصحاب و «یقین به عدم رابعه» اجنبی است، چون خود امام علیه السلام فرمودند «وَ قَدْ أَحْرَزَ الثَّلَاثَ» وقتی شک بین سه و چهار کرد و یقین دارد که سه رکعت خوانده است و نفرمودند که یقین دارد و احراز کرده که چهارم را نخوانده است، پس مراد از یقین در «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» یقین به اتیان سه رکعت است، امام می فرمایند یقین به اتیان سه رکعت را با شک در رکعت چهارم نقض نکن یعنی این نماز را رها نکن و دوباره شروع نکن.
بعد هم فرمودند یک رکعت منفصلاً بخواند، و اگر این روایت از جهت متصل و منفصل بودن نماز احتیاط اطلاق داشته باشد با روایات دیگر در بحث نماز فهمیده میشود که مراد آن است که نماز احتیاط منفصل باید به جا آورده شود.
و جمله «وَ لَا يَعْتَدُّ بِالشَّكِّ فِي حَالٍ مِنَ الْحَالات» یعنی در هر شکی در رکعات نماز به شک اعتنا نکند و دست از نماز برندارد.
اگر روایت ظهور در یقین به سه رکعت نداشته باشد، احتمال همین امر کافی است که در یقین به عدم رکعت چهارم ظهور نداشته باشد.
علی ای حال این روایت دلالتش بر استصحاب نزد ما استصاب تمام نیست الحمد لله رب العالمین.
تا کنون دلالت صحیحه نخستین و صحیحه دوم زراره بر استصحاب مورد قبول واقع شد همچنین تعمیم صحیحه دوم نیز پذیرفته شدف لکن دلالت صحیحه سوم پذیرفته نشد.