97/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقام دوم: دایره تنجیز /متباینین/ اصالة الاحتیاط /اصول عملیه
خلاصه مباحث گذشته:بعد از فراغ از اصل منجزیت علم اجمالی بحث در دایره تنجیز آن بود و گذشت که علم اجمالی به تکلیف نسبت به مخالفت قطعی منجز است و بحث در این بود که آیا علم اجمالی در حد مخالف احتمالی هم منجز است یا نه؟
یعنی اگر تکلیف فعلی معلوم بالاجمال در حد مخالفت احتمالی منجز باشد عقاب عبد قبیح و بلابیان نیست.
برای روشن شدن بحث متعلق علم مورد بررسی قرار گرفت، چون بیان بودن علم دائر مدار متعلقش است. و گذشت که سه نظریه در متعلق علم اجمالی وجود دارد 1. جامع 2. فرد مردد 3. فرد معین، طبق نظر نخست و سوم علم اجمالی در حد مخالفت احتمالیه منجز نیست و طبق نظر سوم علم اجمالی در حد مخالفت قطعیه منجز است.
در نقد انظار سه گانه گفت شد تارة بایست به معلوم بالعرض نگاه کرد و اخری به معلوم بالذات. و در معلوم بالعرض گفته شد که بلاشکال متعلق علم فرد معین است و بحث رسید به معلوم بالذات. و گفته شد در عنوان متعلق علم و عنوان مأخوذ در کلام پنج احتمال متصور است.
صورت اول: عنوان کلی مشیر به تمام افرادعنوان متعلق علم یا عنوان مأخوذ در خطاب عبارت است از عنوان کلی مشیر به تمام افراد. یعنی یک عنوان کلی که به تمام افراد اشاره دارد متعلق علم است یا مأخوذ در خطاب میباشد مثل «اکرم العالم» عنوان العالم یک عنوان کلی است نه جزئی و به تمام مصادیق عالم اشاره دارد نه به یک فرد معین.
صورت دوم: عنوان کلی مشیر به فرد مرددعنوان، یک عنوان کلی است که به فرد مردد اشاره دارد مانند «اکرم عالماً» عنوان عالماً یک عنوان کلی است و به یک فرد اشاره دارد نه به جمیع الافراد و آن فرد، معین است نه مردد.
صورت سوم: عنوان کلی مشیر به فرد معینعنوان، یک عنوان کلی است اما مشیر به یک فرد معین است. مثل «رأیتُ عالماً» عالماً در «رأیتُ عالماً» یک عنوان کلی است و به یک فرد معین اشاره دارد و آن فرد شخصی است که رؤیت شده است و فرض مثال آن است که زید دیده شده است.
صورت چهارم: عنوان جزئی مشیر به فرد معین معلومعنوان یک عنوان جزئی است و به یک فرد معین اشاره دارد و آن فرد معین نزد ما معلوم است مثل اینکه مولا اشاره میکند به زید و میگوید «اکرم هذا الرجل». عنوان «هذا الرجل» عنوان جزئی است یعنی مهفوم آن جزئی است و اشاره دارد به فردی که نزد ما معین است.
صورت پنجم: عنوان جزئی مشیر به فرد معین نامعلومعنوان یک عنوان جزئی است و به فرد معین نامعلوم اشاره دارد، یعنی نزد ما مجهول و نامعلوم است و در واقع معین است مثل اینکه مولا به کسی که در دور است اشاره کرده و بگوید «اکرم ذاک الرجل» به خاطر دور بودن ما نمیدانیم آن رجل زید است یا عمرو، مفهوم ذاک الرجل جزئی است و اشاره به فرد معین دارد اما آن فرد نزد ما نامعلوم است.
آن شخص متشخص در علم الله یا زید است یا عمرو اما چون مکان دور است ما او را درست تشخیص نمیدهیم.
صورت اول تمام الافراد است. صورت دوم فرد مردد است، صورت سوم فرد معین نامعلوم عندنا است، صورت چهارم فرد معین معلوم عندنا است، صورت پنجم فرد معین نامعلوم است.
تطبیق انظار در معلوم بالذات بر صور پنجگانهآخوند متعلق علم را فرد مردد میداند و فرد مردد از قبیل صورت دوم است یعنی احدهما در نظر آخوند عنوان کلی است که مشیر به فردد مردد میباشد مانند عالماً در «اکرم عالما» که عنوانی کلی است و اشاره به یک فرد مردد دارد.
پرواضح است که این نظر درست نیست چون علم به نجاست احدهما اشاره به فرد معین دارد نه به فرد مردد، شما وقتی علم به نجاست احد الإنائین دارید با علم خود اشاره میکنید به فرد معین اما فرد معین نامعلوم.
بلی در موارد نادری معلوم بالاجمال فرد مردد است و بحث آن مستقلا در آینده خواهد آمد.
مشهور و محقق نائینی متعلق علم اجمالی را جامع دانستند و نظر ایشان از قبیل صورت سوم است یعنی عنوان کلی که به فرد معین اشاره دارد مانند «رأیت عالماً».
وزان «احدهما» در نظر مشهور وزان «عالماً» در رأیت عالماً است که عنوانی است کلی و به فرد معین در خارج و نامعلوم نزد ما اشاره دارد.
محقق عراق متعلق علم اجمالی را فرد معین خارجی و نامعین نزد عالم اجمالی میداند و نظر ایشان از قبیل صورت پنجم است مانند «اکرم ذاک الرجل» ذاک الرجل عنوان جزئی است که اشاره به فرد معین نامعلوم دارد.
نظر محقق عراقی با نظر مشهور در تفسیر معلوم بالعرض و مشار الیه متحد است یعنی علم اشاره دارد به فرد معین نامعلوم و همانا تمام سخن در اختلاف این دو نظریه است.
اختلاف این دو نظریه در عنوان مشیر است، مشهور قائلند علم به نجاست احدهما از قبیل «عالما» در رأیت عالما است یعنی آن چیزی که مشیر است عنوان کلی است و محقق عراقی قائل است که علم به نجاست احدهما از قبیل «ذاک الرجل» در اکرم ذاک الرجل است یعنی مشیر عنوان جزئی است.
محقق عراقی به این نکته تصریح نکرده اما از رفت و برگشت ایشان در کلماتش استفاده میشود که معلوم بالذات و احدهما در ذهنشان عنوان جزئی بوده است نه عنوان کلی.
صورت سوم و پنجم یک نقطه مشترک و یک نقطه اختلاف دارند، نقطه مشترکشان آن است که مشار الیه در هر دو فرد معین نامعلوم است و نقطه اختلافشان در این است که عنوان متعلق در صورت سوم کلی است مانند «رایت عالماً» و در صورت پنجم جزئی است مانند «اکرم ذاک الرجل».
پس نزاع در معلوم بالذات است نه در معلوم بالعرض! به تعبیر دیگر نزاع در عنوان مشیر است نه در مشار الیه. پس مشار الیه هم نزد مشهور و هم نزد محقق عراقی عبارت است از فرد معین نامعلوم، اما ایشان در مشیر اختلاف دارند.
پس یک جهت بحث تبیین این نکته است که وزان «احدهما» وزان عنوان جزئی است مثل «ذاک الرجل» در اکرم ذاک الرجل یا وزان عنوان کلی است مثل «عالماً» در رایت عالما؟
به تعبیر دیگر محقق عراقی نامعلومیت در معلوم بالعرض را به معلوم بالذات سرایت داد یعنی نامعلومیت معلوم بالذات تا حدی به متعلق علم سرایت داد که آن هم جزئی شد، بنابراین معلوم بالذات از قبیل «عالماً» نیست که اشاره دارد به زید که معین و نامعلوم است بلکه از قبیل «ذاک الرجل» است که اشاره دارد به زید که معین و نامعلوم است.[1]
نظر تحقیق در معلوم بالذات: عنوان کلی مشیر به فرد معین نامعلومنظر تحقیق در سابق تابع محقق عراقی بود یعنی احدهما را از قبیل «ذاک الرجل» در اکرم ذاک الرجل میدانستیم نه از قبیل عالما در رأیت عالما. پس از آن از این نظریه عدول کرده و ملاحظه شد که انصاف آن است که احدهما عنوان جزئی از قبیل «ذاک الرجل» نیست بلکه این عنوان کلی است از قبیل «عالماً» در رأیت عالما.
و این نقطه همان نقطه فارق بین نظر تحقیق و نظر محقق عراقی است که پیشتر به آن اشاره شد. متعلق علم اجمالی در نظر محقق عراقی عنوان جزئی است و در نظر تحقیق عنوان کلی است.
احدهما در محل کلام عنوان جزئی از قبیل «ذاک الرجل» نیست بلکه عنوان کلی است از قبیل «عالماً»، اما این عنوان کلی مشیر است به فرد معینِ نامعلوم، پس از این جهت تابع مشهور شدیم یعنی در متعلق علم اجمالی در معلوم بالذات عنوان کلی است نه عنوان جزئی و تا این مقدار از نظریه محقق عراقی فاصله گرفتیم.
در نظر تحقیق «احدهما» عنوان کلی است مانند مفهوم کلی که قابلیت تطبیق بر هر دو را داشته و دو مصداق دارد یک مصداق إناء سمت راست و مصداق دیگر إناء سمت چپ.
مفهوم احدهما کلی است یا جزئی؟ روشن است که مفهوم آن کلی است.
در سابق احدهما را در جمله ملاحظه کرده و گمان میکردیم مفهومش جزئی است لکن مفهوم آن کلی است و مثل «ذاک الرجل» نیست. «ذاک الرجل» چه در کلام بیاید و چه مفرد باشد مفهومش جزئی است.
بنابراین تا اینجا روشن شد که متعلق علم اجمالی از قبیل صورت سوم «عنوان کلی مشیر به فرد معین نامعلوم» است. لکن نظر تحقیق در نتیجه تابع محقق عراقی است. و نکته تبعیت به خاطر ملاحظه معیار تنجیز و تنجز میباشد.
نظر تحقیق در معیار تنجزمعیار در تنجیز و تنجز آیا عنوان مشیر است یا مشار الیه؟ یعنی وقتی گفته میشود علم بیان است آیا بیان است به حد مشیر یا بیان است به حد مشار الیه؟ آیا بیانیت در حد مشیر باقی میماند یا بیانیت به حد مشار الیه هم سرایت میکند؟
در نظر مختار وجدان حکم میکند که بیانیت و تنجیز و تعذر مربوط به مشار الیه بوده و مربوط به مشیر نیست و مشیر صرفا یک اشاره است. لذا وقتی گفته میشود نجاست احدهما معلوم است، احدهما عنوان کلی است نه عنوان جزئی، لکن این عنوان کلی اشاره دارد به یک فرد معین از دو ظرف که در فرض مثال ظرف سمت راست است.
در واقع دو امر وجود دارد «عنوان کلی» و «فرد جزئی». عنوان کلی بیان است لکن بیان است بر مشار الیه. علم و تصدیق به کلی تعلق گرفته است نه به جزئی، اما کلی اشاره دارد به فرد جزئی، و در نظر عقل کلی بیان است بر مشیر. حاصل اینکه دایره تنجیز علم به نجاست احدهما در حد مشار الیه (حرمت اناء یمین) است.
بر این ادعا دلیل وجود ندارد و نمیتوان برهان اقامه کرد، تشخیص حسن و قبح در باب بیانیت وجدان است فقط در وجدان باید مشاهده کرد که معیار تنجیز، تنجز و بیانیت عنوان مشیر است یا مشاره الیه؟ آیا علم اجمالی به نجاست اناء یمین منجز بوده و عقوبت بر مخالفت احتمالی قبیح نیست، یا منجز نیست و عقوبت قبیح است؟
و در نظر تحقیق وجدان مشاهده میکند که عقل بیانیت را نسبت به مشار الیه میسنجد و مشار الیه در احدهما جزئی است و آن عبارت است حرمت اناء سمت راست.[2]
در نتیجه در نظر تحقیق حرمت اناء یمین در حد مشار الیه که همان اناء یمین منجز است، نه در حد کلی که حرمت احدهما است.
پس نزاع قوم در [دایره تنجیز علم اجمالی] بازگشت به تفسیر متعلق علم اجمالی ندارد و بازگشت نزاع به معیار تنجیز و بیانیت است.
البته هر چند بازگشت نزاع اصلی در یک جهت به این است که متعلق علم اجمالی عنوان کلی است یا عنوان جزئی، مشهور قائل به عنوان کلی هستند و محقق عراقی قائل به عنوان جزئی. لکن از جهت مهمتر بازگشت نزاع اصلی به معیار تنجیز و بیانیت است، جهت مهم نزاع در این است که آیا معیار بیان بودن و منجز بودن، توجه به عنوان مشیر است یا توجه به مشار الیه؟
لذا هر چند نظر مختار از جهت متعلق علم اجمالی تابع نظر مشهور بوده و متعلق معلوم بالذات «عنوان کلی» است لکن آنچه بیانیت دارد معلوم بالعرض و مشار الیه است و مشار الیه فرد معین است.
لذا ادعا در دایره تنجیز علم اجمالی آن است که حرمت فرد معین منجز است؛ آن تکلیفی که بیان بر آن قائم شده است هم در مخالفت قطعی، هم در مخالفت احتمالی با آن استحقاق عقوبت وجود دارد. و عقوبت بر مخالفت احتمالیه عقوبت بلابیان نبوده و عقوبت مع البیان است. کدامین بیان بر حرمت فرد معین قائم شده است؟ علم اجمالی.
علم اجمالی در ناحیه متعلق بالذات کلی است اما در ناحیه متعلق بالعرض و مشار الیه فرد جزئی است.
تصویر دقیق مثالتنجز حرمت احدهما در علم به نجاست احدهما در نظر قائلین به آن مانند تنجز اجتناب احدهما است در جایی که مولا در خطابی فرموده است «اجتنب عن احدهما». روشن است که وظیفه [در امتثال] این خطاب مولا ترک یک مورد است، اگر شما یک مورد را ترک کنید اجتناب کردهاید. نظریه حرمت احدهما در علم اجمالی هیچ فرقی با حرمت احدهما است در خطاب «اجتنب عن احدهما» ندارد. اگر حرمت احدهما منجز شده باشد [در امتثال] کافی است که یک طرف ترک شود.
تصویر دقیق مثال بحث در جایی است که مولا فرموده: «اجتنب عن النجس» و شما با چشم خودت دیدی که قطره خون در یکی از این دو ظرف افتاد اما نمیدانی کدام ظرف بود، به آن ظرف اشاره کرده و میگویی: «دیدم قطره خونی در یک اناء افتاد نمیدانم اناء یمین بود یا اناء یسار» شما با علم به نجاست احدهما اشاره میکنی به آن ظرف یمین که خون در واقع به آن افتاد و شما دیدید ولی نمیدانی ظرف سمت راست بود. حرمت با تحقق موضوع فعلی شد و به برکت علم شما منجز میشود، حال آیا در حد حرمت احدهما بر شما منجز است یا در حد حرمت هذا الإناء؟ اگر بگوییم حرمت احدهما منجز است برای امتثال کافی است که یکی را ترک کرده و دیگری را مرتکب شوید هر چند یسار را ترک کنید. اما اگر بگوییم حرمت هذا منجز شده است ترک اناء یسار فایده نداشته و باید هذا الإناء را ترک کرد. و معنای این آن است که در مخالفت احتمالی استحقاق عقوبت وجود دارد.
تمام بحث در مقام دوم دایره تنجیز پایان یافت.