درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات (ظهور / جهت دوم: موضوع حجیت ظهور / بررسی قول مختار / امر دوم و سوم)

 

     امر ثانی: اقسام ظهور

     تقسیم اول: استعمالی و جدی

     ماهیت لفظ

     ماهیت تکلم

     مراحل فهم یک کلام

     مرحله‌ی اول: تصور معنا (دلالت تصوریه)

     مرحله‌ی دوم: انتقال به محکی (دلالت تصدیقیه یا ظهورات استعمالیه)

     مرحله‌ی سوم: انتقال به مراد متکلم (ظهور جدی)

     خلاصه

     تقسیم دوم: نوعی و شخصی

     امر سوم: رابطه‌ی بین قرینه و ظهور

     قرینه‌ی متصله

     قرینه‌ی منفصله

     وصول قرینه مهم است

 

خلاصه مباحث گذشته:

در موصوف به حجیت در بحث اصالت الظهور، سه قول را بررسی و نقد کردیم. قول چهارم مختار خود ماست، گفتیم ماختارمان را در ضمن اموری عرض میکنیم. دیروز در امر اول گفتیم که مقصود از ظهور، دلالت ظنّی است.

 

امر ثانی: اقسام ظهور

تقسیم اول: استعمالی و جدی

ظهور اگر مربوط بشود به الفاظ، ظهور استعمالی است. اگر مربوط به تلفظ و تکلم بشود، ظهور جدی است.

 

ماهیت لفظ

الفاظ، در حکمت، از کیفیات است. در حکمت قدیم معتقد بودند: الفاظ خارجی، مسموعه یا محسوسه است، و الفاظِ در ذهن، کیفیات نفسانیه است. لفظ، در خارج، عارض بر هواست، و در ذهن عارض بر قوه‌ی سامعه است. وقتی می‌گوییم: «لفظ»، فرقی ندارد که کیف محسوس باشد که خارج از ذهن است، یا کیف نفسانی باشد که داخل نفس است.

در علم امروز می‌گویند که ما در خارج، لفظ نداریم، لفظ فقط در اذهان وجود دارد. پس لفظ، فقط کیف نفسانی است که بر ذهن یا قوه‌ی سامعه‌ی ما عارض می‌شود.

 

ماهیت تکلم

تکلم، فعل است. یکی از مقولات فلسفی، مقوله‌ی أن‌یفعل است که گاهی از آن تعبیر به مقوله‌ی فعل می‌شود. تکلم یا تلفظ، بر اساس حکمت قدیم «ایجاد اللفظ فی الخارج» است و بر اساس علم جدید «ایجاد اللفظ فی الذهن» است.

 

مراحل فهم یک کلام

 

مرحله‌ی اول: تصور معنا (دلالت تصوریه)

در الفاظ اصولی‌ها اعتقاد دارند همین که لفظی در افق ذهن ما ایجادشد، معنایش را بلافاصله تصورمی‌کنیم. این دلالت فقط تصوریه است؛ که ذهن ما به تصور معنا منتقل می‌شود. مثلاً همین که لفظ «زیدٌ انسان» را شنیدیم، معنای این الفاظ به ذهن ما می‌آید، تا اینجا بحثی از «تصدیق» نیست.

 

مرحله‌ی دوم: انتقال به محکی (دلالت تصدیقیه یا ظهورات استعمالیه)

ما در باب الفاظ و عناوین اسمیه، دائماً یک محکی هم داریم. محکی، عبارت است از مشارٌإلیه‌ای است که از یک عنوان اسمی در ذهن ما وجود دارد. مثلاً اسم مشارٌإلیه شجر و حجر و انسان در ذهن ما، محکیِ این عناوین است.

مرحله‌ی اول، تصور معانی الفاظ بود. در مرحله‌ی بعد، ذهن از این الفاظ منتقل می‌شود به مشارٌإلیه و تصدیق؛ مثلاً منتقل می‌شود به این که این الفاظ با توجه به معانی عرفیه‌شان به کار گرفته‌شده‌اند، یا به نحو حقیقت به کار گرفته شده‌اند.

این تصدیقات که ذهن ما نظر به الفاظ و کلام و کلمات دارد را «ظهور استعمالی» می‌گوییم. پس در ظهور استعمالی، ذهن ما به خود کلام و الفاظ التفات پیدامی‌کند، تصدیقات بسیار زیادی است.

 

مرحله‌ی سوم: انتقال به مراد متکلم (ظهور جدی)

در مرحله‌ی بعد، ذهن ما به فعل ارادی و اختیاری متکلم و لافظ منتقل می‌شود؛ آیا لافاظ در مقام اِخبار است یا در مقام انشاء است؟ آیا در مقام اطلاق است یا در مقام تقیید است؟ به این ظهورات، ظهورات جدیه می‌گوییم.

پس وقتی ذهن ما به «الفاظ» نگاه می‌کند، ظهوراتی که شکل می‌گیرد «ظهورات استعمالیه» است. و وقتی که به «تلفظ» نگاه می‌کند، ظهراتی که شکل می‌گیرد «ظهورات جدی» است.

 

خلاصه

پس سه مرحله برای فهم مراد متکلم داریم: دلالت تصوری (تصور معانی الفاظی که شنیده‌ایم)، استظهار از الفاظ و این که محکیّ الفاظ چیست، و استظهار از تلفظ و فعل گفتاری و این که مراد متکلم چیست.

 

تقسیم دوم: نوعی و شخصی

این تقسیم، به لحاظ شخص مستظهر است. ظهور نوعی، یعنی اکثر سامعین، این استظهار استعمالی یا جدی را دارند. ظهور شخصی، یعنی این فرد خاص در مرتبه‌ی استعمال یا جدّ، این استظهار را دارد.

نوعی، اعم از فعلی و تقدیری است؛ یعنی من اگر متوجه نکاتی هستم که اگر همه متوجه آن بشوند اکثریت مثل من می‌فهمند، این ظهور نوعی است. مثلاً اگر مولا به من بگوید: «أکرم کل فقیر» و من می‌دانم که: «زید فقیر، دشمن مولاست.»، این که این خطاب شامل فقیر نمی‌شود، ظهور نوعی است. غالب استظهار احادیث، نوعی تقدیری است.

 

امر سوم: رابطه‌ی بین قرینه و ظهور

در علم «بلاغت» قرینه به منفصله و متصله تقسیم نمی‌شود، بلکه اصلاً چیزی به نام «قرینه‌ی منفصله» نداریم، و قرینه فقط متصل است. لکن در علم «اصول» قرینه را به متصله و منفصله تقسیم کرده‌اند.

 

قرینه‌ی متصله

قرینه‌ی متصله ممکن است حال یا مقام یا مناسبت موضوع و محمول باشد، یا سؤال سائل.

 

قرینه‌ی منفصله

قرینه‌ی متصله، وجوداً و عدماً در ظهور استعمالی و جدی اثرگذار است، اما هیچ اثری در ظهور تصوری ندارد. اگر مثلاً کسی بگوید: «رأیت أسداً فی المدرسه»، قرینه‌ی «فی المدرسه» باعث می‌شود که بفهمیم اسد مجازاً استعمال شده‌است.

قرینه‌ی منفصله، عبارت است از قرینه‌ی که بعد از این که کلام تمام شد و ظهورات شکل گرفت، محقق می‌شود. نظر مشهور بین علمای ما این است که نقش قرینه‌ی منفصله این است که ظهوری که محقق شده‌است را بقاءً از حجیت می‌اندازد.

 

وصول قرینه مهم است

آیا خود قرینه‌ی منفصله ظهور را از حجیت می‌اندازد؟ یا وصول قرینه‌ی منفصله ظهور را از حجیت می‌اندازد؟ به عبارت دیگر: قرینه‌ی منفصله آیا بوجوده ظهور را از حجیت می‌اندازد یا بوصوله؟ قرینه‌ی منفصله (که خودش یکی از حجج است) و بلکه تمام حجج، وقتی حجیتش فعلی می‌شود که واصل بشود. تمام حجج همینطور است؛ خبر ثقه وقتی منجِّز و معذِّر است که اولاً خبر ثقه باشد و ثانیاً به ما واصل شده‌باشد. اگر امام معصوم به من بگوید: «این مایع پاک است» و من ندانم امام معصوم است و اصلاً نشناسمش، این خبر برای من حجت نیست؛ چون وثاقتش احرازنشده‌باشد. پس در تمام حجج، بدون استثناء، «وصول» شرط فعلیت حجیت است، چه وصول بالوجدان باشد یا بالاماره باشد یا بالاصل.