درس خارج اصول استاد سیدمحمود مددی

96/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امارات (ظهور / جهت دوم: موضوع حجیت ظهور / بررسی قول دوم)

 

     پاسخ به نقد شهیدصدر

     نقد مختار: ظهوراتی داریم که حجتند ولی ظهور تصوری نیستند

     بررسی قول دوم

     نقد شهیدصدر

     پاسخ به نقد شهیدصدر

     نقد مختار: طبق مبانی ایشان، شرط باید عدم‌العلم باشد

 

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم: سه قسم ظهور داریم: تصوری، تصدیقی استعمالی، و تصدیقی جدی. سؤالی مطرح شد که: موضوع حجیت ظهور و موصوف به حجیت در این سه ظهور، کدامیک است؟ ظهور اول؟ یا دوم؟ یا سوم؟ گفتیم: مرحوم اقای صدر، سه جواب را در مقابل این سؤال قرارداده‌اند:

جواب اول از مرحوم اصفهانی بود؛ موضوع حجیت، ظهور تصوری است مشروط به عدم علم به قرینه‌ی متصل و منفصل.

جواب دوم از مرحوم شیخ و مرحوم میرزا: موضوع حجیت، ظهور تصدیقی است مشروط به عدم وجود قرینه‌ی منفصل.

جواب سوم از مرحوم آقای صدر: موضوع حجیت، ظهور تصدیقی است مشروط به عدم علم به قرینه‌ی منفصل.

کلام ما در سخن مرحوم اصفهانی بود؛ که ادعاکرده‌بود ظهور اول در هر صورتی محقق می‌شود، و اگر قرینه‌ای متصل یا منفصل پیدابشود، در آن ظهور هیچ اثری نمی‌گذارد؛ همین که ظهوری را وجدان کردیم و علم به وجود قرینه نداشتیم، عندالعقلاء این ظهور بر ما حجت است. پس ظهور، در حق هر کسی که احرازش کند و قرینه را احرازنکند، حجت است.

مرحوم آقای صدر اشکال فرمودند که: ظهور تصوری، تابعی است از نظام علّی؛ یعنی ما بر اساس اصل علیت، همین که لفظی را می‌شنویم، معنا و مدلول و مضمون آن لفظ به ذهن‌مان می‌آید، نه این که بر اساس کشف است.

 

پاسخ به نقد شهیدصدر

نقد مرحوم آقای صدر درست نیست. ما وقتی که می‌گوییم: «ظهور»، تارتاً منظورمان «انتقال ذهنی از یک شیء به شیء دیگر» است، و تارتاً مراد ما «ایجاد لفظ» است که نقل و انتقال ذهنی به دنبال آن می‌آید.

اگر مراد آقای صدر از «ظهور»، این نقل و انتقال ذهنی است، همه‌ی ظهورها تابعی است از نظام علّی، پس مناطی که باعث شد ظهور تصوری جزئی از موضوع حجیت بشود، در ظهور استعمالی و ظهور جدی هم هست. به عبارت دیگر: نقل و انتقال ذهنی، فعل اختیاریِ انسان نیست[1] ، بلکه تابعی است از نظام علّی.

سؤال: آیا قرینه تأثیری در این نظام ندارد؟

پاسخ: تأثیر قرینه هم بر اساس نظام علّی است. نقل و انتقال ذهنی، هیچ‌وقت بر اساس اراده‌ی شما نیست؛ یعنی اینطور نیست که شما اراده کنید که ذهن‌تان به مدلول منتقل بشود و بتوانید مانع این انتقال بشوید. ذهن شما، یا منتقل به مدلول می‌شود یا نمی‌شود، و اراده‌ی شما در این انتقال تأثیری ندارد.

و اگر مراد از «ظهور» ایجادالظاهر است، این ایجاد، فعل اختیاری ماست، و بر اساس نظام علّی نیست. این ظاهر ممکن است بر اساس «غلبه» کاشف باشد؛ یعنی وقتی متکلم چنین ظاهری ایجادمی‌کند، در اکثر موارد، این ایجادالظاهر با مرادی جدی متکلم مطابق است.

بنابراین اگر مراد از ظهور «ایجادالظاهر» است، ایجادالظاهر در هر سه ظهور، اختیاری است نه علّی، و افعال اختیاری هم طبق مبنای شما علّی نیست. و اگر مراد ایشان از ظهور «نقل و انتقال ذهنی» است، نقل و انتقال ذهنی، در هر سه ظهور اینطور است که جنبه‌ی کاشفیت ندارد و علّی است. پس اشکال ایشان بر مرحوم اصفهانی وارد نیست.

 

نقد مختار: ظهوراتی داریم که حجتند ولی ظهور تصوری نیستند

فرمایش مرحوم اصفهانی اگرچه از نقد مرحوم آقای صدر مصون است، ولی ما فرمایش ایشان را قبول نداریم؛ ایشان فرمودند: هر جا علم به قرینه نداریم، ظهور حجت است، ما یک نقضی بر این کلام ایشان داریم؛ یک جایی هست که علم به قرینه نداریم اما ظهور حجت نیست، این را بعد می‌گویم.

نقد دیگری که بر کلام ایشان است، این است که بین علمای ما تقریباً مورد تسالم است که اطلاق و عموم و مفهوم، از ظهورات است و حجت است، درحالی‌که هیچ‌یک از این سه، ظهور تصوری نیستند، هر سه ظهور تصدیقی هستند. من به کلام مرحوم اصفهانی مراجعه نکرده‌ام، ظهور عمو در شمولیت را ممکن است بگوید: «ظهور تصوری است»، ولی خیلی بعید است که بگوید: «اطلاق، ظهور تصوری است.»؛ چون در اطلاق از مقدمات حکمت استفاده شده. وقتی مولا می‌گوید: «اکرم الفقیر»، وجوب اکرام زید فقیر را اطلاق این کلام بر من منجَّز می‌کند.

بررسی قول دوم

مرحوم شیخ و میرزای نائینی فرموده‌اند: اگر عدم وجود قرینه‌ی متصله را احرازکردیم، ظهور تصدیقی حجت است مشروط به عدم وجود قرینه‌ی منفصله. اگر عدم وجود قرینه را احرازکردیم، شرط حاصل است و ظهور حجت است. اگر شک کردیم که: «آیا قرینه‌ی منفصله‌ای هست یا نه؟»، به اصل عُقلایی «اصالت عدم القرینه» تمسک می‌کنیم و بنا را می‌گذاریم بر این که قرینه‌ای نیست، البته این اصل، در فرض شک بعد از فحص است. بنابراین ظهوری که موضوع حجیت است، یک جزئش ظهور تصدیقی است که وجدان می‌کنیم، و جزء دیگرش که «عدم وجود قرینه» است را با اصل احرازمی‌کنیم.

و اگر نسبت به عدم وجود قرینه‌ی متصله علم وجدانی نداشتیم، اگرچه اصل ظهور بر من محرز نیست، ولی عُقلا یک اصلی دارند که در وجود قرینه‌ی متصله هم اگر شک کردند، بنا را می‌گذارند بر عدم وجود قرینه‌ی متصله. پس در فرض عدم علم وجدانی به قرینه‌ی متصله، ظهور را بالاصل احرازمی‌کنیم. و شرط حجیت آن (یعنی عدم وجود قرینه‌ی منفصله) را یا وجدان می‌کنیم بالاصل احرازمی‌کنیم.

بنابراین موضوع حجیت، ظهور تصدیقی است که منوط به عدم وجود قرینه‌ی متصله است. و شرط حجیت این ظهور، عدم وجود قرینه‌ی منفصله است، و هر یک از این دو را هم یا بالوجدان احرازمی‌کنیم یا بالاصل.

 

نقد شهیدصدر

مرحوم آقای صدر همان اشکال را تکرارکرده‌اند. ابتدا گفته‌اند که اصل عقلایی «عدم‌القرینه» نداریم؛ این اصل، اصل عقلایی تعبدیه (همانطور که شارع اصول تعبدیه مثل برائت و استصحاب دارد) نیست؛ چون سلوک عقلا بر اساس «تعبّدیت» نیست، بلکه بر اساس «کاشفیت» است. بنابراین چون اصول عقلائیه فقط کاشف هستند، پس اصالت «عدم‌القرینه» باید کاشف باشد، درحالی‌که کاشف از مراد متکلم، چیزی نیست جز همان «ظهور تصدیقی». پس احتیاجی به «اصل عدم وجود قرینه‌ی منفصله» نیست؛ فقط به یک «کاشف» احتیاج داریم، و آن همان «ظهور تصدیقی» است. بنابراین نمی‌شود موضوع حجیت، «ظهور» و «عدم وجود قرینه» باشد.

 

پاسخ به نقد شهیدصدر

از مرحوم میرزا می‌توان دفاع کرد که اصالت عدم‌القرینه، اصل تعبّدی نیست، بلکه از باب «غلبه» است پس «کاشفیت» دارد؛ یعنی عُقلا می‌بینند که در غالب موارد اگر متکلم قرینه‌ای نیاورد مرادش نبوده، پس می‌بینند که اگر بنا را بگذارند بر عدم‌القرینه، در غالب موارد به واقع می‌رسند، پس این اصل کاشف از واقع است در غالب موارد.

مثالی بزنم؛ بعد از عمل اگر شک کردیم، بنا را بر صحت می‌گذاریم. این قاعده‌ی عقلائیه، از باب «غلبه» است؛ که شخص فاعل نوعاً دچار غفلت نمی‌شود. اینجا عدم قرینه‌ی منفصله اگرچه بر اساس «غفلت» نیست، ولی یک غلبه‌ی وجودی در خارج است مبنی بر این که اغلب خطابات، همراه با قرینه نیست؛ یعنی مثلاً اگر مولا صد حرف بزند، برای ده تای آن حرف‌ها قرینه‌ی منفصله قرارمی‌دهد. یک اصل عقلائیِ دیگر نظیر همین داریم؛ اصل عدم نقل؛ که می‌دانیم معنای عرفیِ صعید در زمان ما ارض است، نمی‌دانیم در زمان شارع به چه معنایی بوده، اصل «عدم نقل» حکم می‌کند که در زمان شارع هم به همین معنا بوده‌است، البته این اصل را ما قبول نداریم، ولی مرحوم آقای صدر قبول دارد. در مانحن‌فیه هم قرینه‌ی منفصله نادر است، درنتیجه همانطور که اصل عدم نقل یک اصل عقلایی است چون نقل به ندرت اتفاق می‌افتد، همانطور هم اصالت عدم‌القرینه هم از باب «غلبه‌ی وجودی» یک اصل عقلایی است.

 

نقد مختار: طبق مبانی ایشان، شرط باید عدم‌العلم باشد

بعد که وارد نقل کلام مرحوم میرزا بشویم، نشان خواهیم داد نقدی که بر مرحوم میرزا وارد است، بر مرحوم آقای صدر هم وارد است.

اما اینجا یک نکته‌ای در کلام مرحوم میرزا بگویم؛ کلام مرحوم میرزا، یک نحوه تهافتی درون خودش دارد؛ ایشان فرموده: موضوع حجیت، ظهور تصدیقی است و شرطش عدم وجود قرینه‌ی منفصله است، بعد گفته: عدم وجود قرینه‌ی منفصله را به اصل عقلایی احرازمی‌کنیم.

«حجیت» خودش عقلایی است، چرا ایشان لفّ و دوران کرده؟! از اول بگوید: «حجیت ظهور، مشروط به عدم احراز قرینه‌ی منفصله است.». ایشان می‌گوید: حجیت، یک امر عقلایی است، و مشروط است به عدم وجود قرینه، و عدم وجود قرینه‌ی منفصله هم به یک اصل عقلاییِ «اصالت عدم‌القرینه» احرازمی‌شود. اگر این مطالب درست باشد، از اول بگوید: «حجیت ظهور، مشروط است به عدم احراز قرینه‌ی منفصله»، نه این که بگوید: «مشروط به عدم‌الوجود است»، بعد «عدم‌الوجود» را به اصل «عدم‌القرینه» احرازکند. اگر یکی عقلی بود و دیگری عقلایی، یک وجهی داشت، ولی وقتی هر دو عقلایی است، این دو مرحله‌ای کردن وجهی ندارد.

جلسه‌ی آینده واردمی‌شویم در قول سوم: نظریه‌ی مرحوم آقای صدر.


[1] در پرانتز عرض کنم که آقای صدر معتقد است در عالَم همه‌ی حوادیث تابع نظام علّی است الا فعل ارادی و اختیاری انسان؛ فعل ارادی انسان، بر اساس قانون و قاعده‌ی «علیت» نیست.